17.10.14

نویسنده متعهد یا کتاب متعهد؟

ماتیاس انارد، نویسنده فرانسوی که عربی و فارسی را به خوبی می‌داند ۶۰۰ صفحه رمان خود را در یک جمله نوشته؛ کوما در متن زیاد به کار رفته، ولی نقطه‌ای وجود ندارد، فقط در پایان آخرین جمله کتاب. موضوع رمان هم شاید این بی‌نقطگی را توجیه کند: جنگ و جنایات و درهم‌آمیزی‌ها و زندگی در منطقه خاورمیانه و در دو سوی مدیترانه. اسم کتاب به فرانسوی Zone است و در آلمانی و انگلیسی هم  با عنوان  Zone منتشر شده که منطقه معنی می‌دهد.

کتاب در قالب مونولوگ درونی یک فرد بربریت دوران معاصر را در بافتی ادبی روایت می‌کند، کاری  توام با ریسک که می‌تواند زیباشناسی را در خدمت تصویری بی‌خطر و خنثی‌کننده از خشونت درآورد. اما انارد تقریبا به این دام نمی‌افتد.

 راوی رمان فرانس سرویان میکروویچ نام دارد که با چمدانی پر از اسناد و مدارک محرمانه و حاوی نام‌ جنایتکاران جنگی، تجاوزگران جنسی و جلادان منطقه مدیترانه در قطاری از میلان به رم می‌رود تا با فروش آنها به واتیکان برای همیشه با جاسوسی برای سازمان‌های امنیتی وداع کند.

میکرویچ جوانی است از پدری فرانسوی که در جنگ علیه استقلال الجزایر شرکت داشته و مادری کروات. میکرویچ حالا خود به عنوان مزدور در کنار ارتش فرنجایو توچمن، رهبر کروات‌ها در جنگ علیه صربستان (۱۹۹۲) حاضر است و گرایش فاشیستی حزب توچمن هم چندان برایش مهم نیست. از همین سال‌هاست که خشونت و قتل و جاسوسی برای او به امری عادی تلقی می‌شود، گیرم که در درونش چیزهایی انسانی هنوز باقی است.

پس از جنگ مدتی در ونیز اقامت می‌کند تا اثرات کابوس‌گونه و آسیب‌های روانی جنگ کرواسی را مرحم گذارد. بعد از آن به خدمت سازمان جاسوسی فرانسه درمی‌آید و در همان سال‌های جنگ داخلی میان ارتش و اسلام‌گراها به الجزایر فرستاده می‌شود. تصویرهایی که از خشونت این جنگ می‌دهد بعضا میخکوب کننده است: «من در جایی به تهیه گزارش مشغول شدم که جلادان و قاتلان با لبی خندان تیغ بر گلوی کودکان می‌گذارند.»

میکرویچ در الجزایر کار برای سیا را هم شروع می‌کند. بعدا به مصر اعزام می‌شود جایی که آشنایی با  یکی از افسران ارتش نازی روی می‌دهد، افسری  که مسئول بدرفتاری با زنان اسیر در اردوگاه‌های کار هیتلری بوده و بعد از جنگ به مصر گریخته است. در آنجا البته به دلیل دیگری زندانی می‌شود و حالا آدم معتاد به الکلی است که تنها یک آرزو دارد: یک بار دیگر بتواند به میهنش (آلمان) برگردد...

 و بعد انتگره‌کردن بخش‌هایی از یک کتاب در باره جنگ داخلی لبنان و سپس دیدار با یک جاسوس موساد و درگیرکردن خواننده در ماجرای کشتار فلسطینیان در صبرا و شتیلا... تا با همه این روایت‌ها نقبی هم به پیشینه قدیمی‌تر جنگ و خشونت در منطقه بزند، از نبرد ترموپیلن یا جنگ دریایی لاپنتو که سروانتس هم در آن حی و حاضر بود تا جنگ جهانی اول و هولوکاست و جنگ علیه تروریسم جرج بوش در عراق و ...

همین جنگ آخر سبب می‌شود که میکرویچ سر از بغداد درآورد و دیداری داشته باشد با مزدورانی که همراه با او در جنگ کرواسی حاضر بودند و ...

و همه این‌ها در حالی است که میکرویچ گاه و بی‌گاه با توصیف گیرا از مناظری که از شیشه قطار می‌بیند دوباره به یاد می‌آورد که داستان از کجا شروع شده و به کجا می‌رود.

انارد کتاب را در ۲۴ فصل نوشته که به نوعی تداعی ۲۴ فصل کتاب الیاس هومر است. فاصله میان میلان تا رم هم ۹ ایستگاه است که این هم به نوعی قرینه‌سازی با ۹ مرحله دوزخ در کتاب دانته است.

در مجموع میکرویچ هم جنایتکار است و هم قربانی، قربانی شرایط و موقعیت‌ها. اما خودش هم دلیل و انگیزه‌ای نمی‌بیند که این شرایط را عمده کند و به توجیه کارهایش بپردازد. با این همه، «تقصیر» و «مسئولیت» چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی‌اش و نوع رویارویی با آن مضمون اصلی کتاب را تشکیل می‌دهد.

انگیزه نوشتن در باره کتاب انارد که دو سال پیش خواندم، مصاحبه‌ای است که او اخیرا کرده. می‌گوید که انگیزه‌اش در نوشتن «منطقه» این بوده که به عنوان دانشجو علاقه‌مند می‌شود در باره جنگ داخلی لبنان بنویسد؛ به خصوص می‌خواسته بداند که افراد درگیر دراین جنگ چه نظر و برخوردی با مسئله خشونتی دارند که خود متحمل شده یا به دیگری وارد کرده‌اند. پس، به خواندن گزارش‌های جنگ بسنده نمی‌کند، به لبنان می‌رود و در آنجا با سراغ‌گرفتن از پیکارجویان جنگ داخلی با آنها به مصاحبه می‌نشیند. انارد این مواد خام را با روایت‌ها و شهادت‌های حاضران در دو جنگ جهانی و استناد به تاریخ به درونمایه کتاب «منطقه» بدل کرده است. در مجموع به گفته خود انارد ۹۰ درصد کتاب بر فاکت‌های واقعی استوارند، گیرم که فاکت‌ها اینجا و آنجا در کانتکست متفاوتی مطرح شده‌اند.

انارد در این مصاحبه خود را به «ادبیات درگیر» متعهد می‌داند و می‌گوید که با رمان‌هایی که به کلی از سیاست و مسائل اجتماعی دورند غریبه است. در عین حال می‌گوید که خود را نویسنده‌ای متعهد در معنای رایج دهه شصت و هفتاد دهه سده پیش نمی‌داند: «امروزه کتاب‌ها هستند که متعهدند و درگیر نه نویسنده‌ها. در آن سال‌ها حرف روشنفکران برد و وزن خاصی داشت به خاطرخود آنها. کارگران اگر توجه‌ای به ژان پل سارتر می‌کردند بیش از آن که به خاطر کتاب‌هایش باشد به خاطر مواضع و حرف‌هایش در عرصه عمومی بود. امروز اما روشنفکر و نویسنده حرفش این برد و اهمیت را ندارد.»


رمان تازه انارد با نام "دزدان خیابان" در باره «بهار عربی» است که در آن هم به همان نحوی که برای «منطقه» تحقیق‌ کرده، با شاهدانی به گفت‌وگو نشسته و ... امید که فرصت خواندن و نوشتن در باره‌اش پیش بیاید.

10.10.14

فقط در ایران؟

در این سال‌ها در باره غیرسیاسی‌شدن فضای دانشگاه‌های ایران بحث و تحلیل‌های زیادی در جریان بوده است. این که بسته‌تر شدن فضای سیاسی کشور (به خصوص در دوران احمدی‌نژاد) اثراتش را روی جو دانشگاه و فعالیت‌های سیاسی دانشجویان هم گذاشته و هنوز هم این فضا به طور کامل شکسته نشده یک علت است. البته نظری هم هست که می‌گوید در ۶، ۷ دهه گذشته در مقاطعی برآمد جنبش دانشجویی رابطه معکوسی با بسته‌شدن فضای سیاسی کشور داشته و علت یاددشده محل تردید است.

ورای تاثیر کم یا بیش فضای سیاسی عمومی کشور، به نظر می‌رسد که در افت جنبش دانشجویی علت‌های عمومی‌تر هم درکارند که شاید تاثیر آنها درازمدت‌تر و عمیق‌تر باشد.

آلمان یکی از قوی‌ترین جنبش‌های دانشجویی اروپا را داشته. اتکای کنفدراسیون دانشجویان ایران به همین جنبش و تظاهرات معروف ضدشاه در برلین هنوز هم در یادهاست. افت جنبش دانشجویی در آلمان در دو سه دهه گذشته را ابدا نمی‌توان به فضاهای بسته و تشدید استبداد ربط داد.

کارلوس نلسون کوتینوهو از گرامشی‌شناسان معروف بر این نظر است که مطالبات رهاییخش جنبش‌های دهه‌های گذشته از جمله جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ و جنبش فمینیستی تا حدود زیادی از سوی نئولیبرالیسم مسلط جذب و مصادره شده و عمدتا در شکلی اقتصادی نمود یافته که بر خلاف اراده فعالان آن جنبش‌ها بیشتر از آن که حس همبستگی اجتماعی را تقویت کند، همبستگی زدایی را دامن زده است. جنبه دیگر مصادره یادشده تامین مشارکت بیشتر مدافعان این جنبش‌ها  در روندهای غیراصلی است که عملا شدت و پتانسیل این جنبش‌ها را  گرفته و نهایتا به تجزیه و امحای آنها انجامیده است.

فروپاشی شوروی و رخت‌ بربستن فضای ایدئولوژیک و پولاریزه‌شده در سیاست عمومی و نیز در سطح دانشگاه‌ها نیز در غیرسیاسی‌شدن و رشد پراگماتیسم (مثبت یا منفی‌اش بحث دیگری است) در میان دانشجویان نقش کم‌رنگی نداشته.

این نیز هست که عمومی‌ترشدن ملاحظات اقتصادی و رخنه تفکرات مبتنی بر منافع و چشم‌اندازهای اقتصادی در میان دانشجویان نیز آنها را تا حدود زیادی از دانشجویان نسل‌های گذشته که به لحاظ پایگاه اجتماعی وضعیت شناوری داشتند و بعضا دو یا سه برابر زمان لازم در دانشگاه می‌ماندند متفاوت می‌کند. این امر اثرات معینی بر روحیات مبارزه‌جویی دانشجویان دارد و به توضیح تفاوت نسل کنونی با اسلاف آن کمک می‌کند. دانشگاه‌ها هم دیگر اجازه این همه تاخیر در پایان‌بردن تحصیل را به دانشجو نمی‌دهند.

نقش شبکه‌های اجتماعی و وقت و علاقه‌ای که صرف این شبکه‌ها می‌شود و تاثیرات فردگرایانه و بعضا  اتمیزه‌ساز آنها نیز در شمار عوامل یادشده ذکر می‌شوند. به عبارتی در دوران WEB 2.0 و شکل‌گیری نسل سلفی سبک و سنگین‌کردن اقدام‌ها و برآمد اجتماعی معطوف به منافع و مصالح عمدتا فردی حرف اول را می‌زند.

همه این‌ها تبعا در ایران هم تاثیرگذار است، همان‌گونه که در آلمان نیز. در آلمان هم حالا با دو میلیون و ششصد هزار دانشجویش که نسبت به سی سال پیش بیش از دو برابر شده، فعالیت‌های دانشجویی سی درصد دو سه دهه پیش هم نیست. در یک مطالعه دانشگاهی برخی آمارها مقایسه شده‌اند که قابل تامل‌اند. در سال ۲۰۰۰، ۴۶ درصد دانشجویان گفته‌اند که به سیاست علاقه و توجه زیادی دارند. این رقم حالا به کمی بالای سی درصد رسیده است. البته این علاقه معطوف به فعالیت‌های دانشجویی نیست، بلکه سیاست به طور عام است. حالا فقط دو درصد دانشجویان در انجمن‌ها و نهادهای دانشجویی فعالند یا به آن توجه نشان می‌دهند.

همین افت و عقب‌گشت است که در سال‌های اخیر جنبش دانشجویی حتی در مسائل صنفی مانند اعتراض به پولی‌شدن تحصیل در دانشگاه‌های عمومی یا فشرده‌شدن بی‌سابقه برنامه تحصیلی برآمد چندانی نداشته است.
با این همه، هنوز هم ۶۵ درصد دانشجویان آلمان در سیاست‌های عمومی خود را هوادار احزاب چپ و میانه می‌دانند و تنها یک درصد گفته‌اند که هوادار ثابت احزاب و گرایش‌های راست هستند. ۸۸ درصد هم گفته‌اند که در سیاست جایی برای خشونت نمی‌شناسند.

 با توجه به عوامل عمومی یادشده شاید در ایران هم، حتی اگر فضای سیاسی رو به گشایش رود، ما دیگر به سختی شاهد بازگشت جنبش دانشجویی در ابعاد و مقیاس‌ها و آمال‌های گذشته باشیم، هر چند که به لحاظ عمومی گرایش دانشجویان به جریان‌های  اصلاح‌طلب میانه و چپ سکولار و مذهبی شاید تغییر اساسی نکند.

* عکس رودی دوچکه، رهبر جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ آلمان را در کنار دانشجویی از نسل کنونی نشان می‌دهد. مشت گره‌کرده دوچکه و علائق دانشجوی کنونی نیاز به تفسیر ندارد.

9.10.14

«فراموش نکن فراموش کنی فراموشی را»

نگاهی به دو کتاب در نمایشگاه بین‌المللی کتاب فرانکفورت ۲۰۱۴

حکومت نظامیان بر آرژانتین ۷ سال (۱۹۸۳-۱۹۷۶) بیشتر طول نکشید،اما در همین دوران نسبتا کوتاه بنا به آمارهای مختلف تا سی هزار نفر از دگراندیشان و مخالفان به قتل رسیدند یا ناپدید شدند. دقیق‌ترین توصیف از رویکرد نظامیان در قبال مخالفان را شاید فرماندار نظامی بوئنوس آیرس کرده باشد: «اول مخالفان مخفی را سر به نیست می‌کنیم، بعدا حامیان آنها را، در مرحله بعد هوادارانشان را، بعدتر کسانی که موضعشان را روشن نکرده‌اند و دست آخر هم همه آنهایی را که مشکوک به نظر برسند».

این جمله را نورا استریلویچ، یکی از جان‌ به دربردگان از شکنجه و اعدام‌های حکومت نظامیان در کتابی با نام «یک مرگ بی‌شمار» منتشر کرده که حالا ترجمه آن به آلمانی هم به بازار آمده و در نمایشگاه بین‌المللی کتاب فرانکفورت هم ارائه شده است.

استریلویچ که حالا استاد ادبیات اسپانیایی در آمریکاست، گرچه خود از آن دوران سربی جان سالم به در برد اما چهار تن از نزدیکانش از جمله برادرش زیر شکنجه کشته شدند یا ناپدید.

کتاب «یک مرگ بی‌شمار» تلفیقی است از بیوگرافی، خاطرات زندان و یاد و نامه‌های مردگان، اسناد آرشیوهای آن دوران و مایه‌های از خیال و شعر و ادبیات. نویسنده خواننده را با خود به روزهای خونین حکومت کودتا می‌برد و قدم به قدم با مسائلی همچون هویت و خشونت و تبعید درگیر می‌کند تا نهایتا به قول خودش کتاب را به آرامگاهی از کاغذ و متن برای جانباختگان آن دوران سیاه بدل کند.

بخش اول کتاب شرح روزهای زندان خود و سایر هم‌بندی‌ها و اشاراتی به شاهدان آن روزها و نیز قطعاتی از سرنوشت برادری است که ناپدید شد.

بخش دوم کتاب به دشواری زندگی بعد از زندان و به خصوص نوع برخورد عمومی و اجتماعی به آن دوران سیاه پس از کناررفتن نظامیان می‌پردازد. نورا  با استناد به جمله‌ «فراموش نکن فراموش کنی فراموشی را» از خوان گلمن، (نویسنده هموطنش که رد نوه خود، فرزند فرزند جان‌باخته  و همسر او، را ۲۲ سال پس از مرگ آنها در خانواده یک نظامی آرژانتینی پیدا کرد) این امید را فرو نمی‌نهد که بالاخره جامعه خود را با آن دوران رو د ر رو خواهد یافت و همچون آینه‌ای در آن خواهد نگریست تا بیاموزد و تکرارش نکند و نیز مانع تکرارش شود: «این واژه‌ها که بر روی کاغذ آمده‌اند را ما بارها و بارها در شکنجه‌گاه «آتلیکو» بر زبان آورده‌ایم، جایی که حالا نه گرد و خاکی وجود دارد و نه سلولی، بلکه تنها صدای همنوای همه آنانی در آن طنین‌انداز است که در برابر آن تک‌صدایی متکی به سلاح و گلوله‌ای مقاومت کردند که برای جان‌های بی‌شمار و نشانه‌های متنوع زندگی تنها مرگ را رقم زد.»

امید استریلویچ از سال ۲۰۰۲ که آرژانتین به گشودن مدنی و عاری از انتقام و کینه‌جویی  پرونده‌های آن دوران روی آورده تا حدود زیادی برآورده شده است. آرژانتین حالا به یکی از نمونه‌های مثال‌زدنی برخورد سازنده و آموزنده با گذشته دیکتاتوری خود در جهان بدل شده است.

کتاب «یک مرگ بی‌شمار» که به آلمانی ۱۹۴ صفحه دارد به زبان انگلیسی هم با نام  A singel numberless Death  هم منتشر شده است.

کتاب دیگری در باره دوران کودتا در آرژانتین که به نمایشگاه کتاب هم آمده بیوگرافی خانم الن مارکس، از اعضای گروه معروف «مادران میدان مایو» است. اعضای گروه مادران میدان مایو  از همان ماه‌های اول کودتا هر پنجشنبه در میدان کاخ ریاست جمهوری جمع می‌شدند تا از سرنوشت فرزندان بازداشت‌شده یا ناپدیده‌شده خود خبر یا نشانی بگیرند. این گروه حالا به یکی از نمادهای احترام‌انگیز مدافع حقوق بشر در آرژانتین و منطقه بدل شده است.

الن مارکس که سال ۲۰۰۸درگذشت یهودی بود. او در سال‌های حکومت هیتلر توانست با آخرین کشتی از مهلکه یهودی‌کشی این رژیم بگریزد و به آرژانتین برود. پدر و مادرش اما به اردوگاه‌های مرگ هیتلری رفتند و برنگشتند.
الن در آرژانتین با یک پیانیست یهودی آلمانی ازدواج کرد و صاحب ۴ فرزند شد. فعالیت اجتماعی خاصی نداشت، تا این که در آرژانتین کودتا شد و نورا دختر الن نیز به دلیل گرایش‌های سیاسی‌اش به چنگ ماموران حکومت افتاد. از همین روز سرنوشت الن هم تغییر کرد. او به فعالی مدنی و حقوق بشری بدل شد و نقشی محوری در ایجاد و برآمد «مادران میدان مایو» ایفا کرد.

طرفه این که گرچه در زمان کودتا یهودیان آرژانتین تنها یک درصد جمعیت این کشور را تشکیل می‌دادند اما رقم آنها در میان دستگیرشدگان و ناپدیدشدگان و جانباختگان به ۱۰درصد می‌رسد که از حضور نسبتا بالای این گروه در محیط‌های آکادمیک و نهادهای مدنی و حزبی و گرایش‌های ترقی‌خواهانه آنها خبر می‌دهد.

و نیز طرفه  این که الن مارکس در جریان فعالیت‌هایش در گروه مادران میدان مایو با زنانی آشنا می‌شود که همسران مقام‌های رژیم هیتلری بوده‌اند و آنها نیز پس از پایان جنگ به آرژانتین گریخته‌اند، منتهی فرزندان این خانواده‌ها نیز به راه دیگری رفته‌اند: مقاومت در برابر رژیم کودتایی دست راستی آرژانتین. و حالا این مادران که در آلمان روبروی هم ایستاده بودند در کنار هم برای نجات فرزندانشان در تلاشند ..

بیوگرافی الن مارکس را خانم ژانت ارازو هویفلدر، از متخصصان آمریکای لاتین در آلمان نوشته و با عنوان اصلی «از برلین تا بوئنوس‌آیرس» در ۲۲۴ صفحه منتشر شده است.