10.10.14

فقط در ایران؟

در این سال‌ها در باره غیرسیاسی‌شدن فضای دانشگاه‌های ایران بحث و تحلیل‌های زیادی در جریان بوده است. این که بسته‌تر شدن فضای سیاسی کشور (به خصوص در دوران احمدی‌نژاد) اثراتش را روی جو دانشگاه و فعالیت‌های سیاسی دانشجویان هم گذاشته و هنوز هم این فضا به طور کامل شکسته نشده یک علت است. البته نظری هم هست که می‌گوید در ۶، ۷ دهه گذشته در مقاطعی برآمد جنبش دانشجویی رابطه معکوسی با بسته‌شدن فضای سیاسی کشور داشته و علت یاددشده محل تردید است.

ورای تاثیر کم یا بیش فضای سیاسی عمومی کشور، به نظر می‌رسد که در افت جنبش دانشجویی علت‌های عمومی‌تر هم درکارند که شاید تاثیر آنها درازمدت‌تر و عمیق‌تر باشد.

آلمان یکی از قوی‌ترین جنبش‌های دانشجویی اروپا را داشته. اتکای کنفدراسیون دانشجویان ایران به همین جنبش و تظاهرات معروف ضدشاه در برلین هنوز هم در یادهاست. افت جنبش دانشجویی در آلمان در دو سه دهه گذشته را ابدا نمی‌توان به فضاهای بسته و تشدید استبداد ربط داد.

کارلوس نلسون کوتینوهو از گرامشی‌شناسان معروف بر این نظر است که مطالبات رهاییخش جنبش‌های دهه‌های گذشته از جمله جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ و جنبش فمینیستی تا حدود زیادی از سوی نئولیبرالیسم مسلط جذب و مصادره شده و عمدتا در شکلی اقتصادی نمود یافته که بر خلاف اراده فعالان آن جنبش‌ها بیشتر از آن که حس همبستگی اجتماعی را تقویت کند، همبستگی زدایی را دامن زده است. جنبه دیگر مصادره یادشده تامین مشارکت بیشتر مدافعان این جنبش‌ها  در روندهای غیراصلی است که عملا شدت و پتانسیل این جنبش‌ها را  گرفته و نهایتا به تجزیه و امحای آنها انجامیده است.

فروپاشی شوروی و رخت‌ بربستن فضای ایدئولوژیک و پولاریزه‌شده در سیاست عمومی و نیز در سطح دانشگاه‌ها نیز در غیرسیاسی‌شدن و رشد پراگماتیسم (مثبت یا منفی‌اش بحث دیگری است) در میان دانشجویان نقش کم‌رنگی نداشته.

این نیز هست که عمومی‌ترشدن ملاحظات اقتصادی و رخنه تفکرات مبتنی بر منافع و چشم‌اندازهای اقتصادی در میان دانشجویان نیز آنها را تا حدود زیادی از دانشجویان نسل‌های گذشته که به لحاظ پایگاه اجتماعی وضعیت شناوری داشتند و بعضا دو یا سه برابر زمان لازم در دانشگاه می‌ماندند متفاوت می‌کند. این امر اثرات معینی بر روحیات مبارزه‌جویی دانشجویان دارد و به توضیح تفاوت نسل کنونی با اسلاف آن کمک می‌کند. دانشگاه‌ها هم دیگر اجازه این همه تاخیر در پایان‌بردن تحصیل را به دانشجو نمی‌دهند.

نقش شبکه‌های اجتماعی و وقت و علاقه‌ای که صرف این شبکه‌ها می‌شود و تاثیرات فردگرایانه و بعضا  اتمیزه‌ساز آنها نیز در شمار عوامل یادشده ذکر می‌شوند. به عبارتی در دوران WEB 2.0 و شکل‌گیری نسل سلفی سبک و سنگین‌کردن اقدام‌ها و برآمد اجتماعی معطوف به منافع و مصالح عمدتا فردی حرف اول را می‌زند.

همه این‌ها تبعا در ایران هم تاثیرگذار است، همان‌گونه که در آلمان نیز. در آلمان هم حالا با دو میلیون و ششصد هزار دانشجویش که نسبت به سی سال پیش بیش از دو برابر شده، فعالیت‌های دانشجویی سی درصد دو سه دهه پیش هم نیست. در یک مطالعه دانشگاهی برخی آمارها مقایسه شده‌اند که قابل تامل‌اند. در سال ۲۰۰۰، ۴۶ درصد دانشجویان گفته‌اند که به سیاست علاقه و توجه زیادی دارند. این رقم حالا به کمی بالای سی درصد رسیده است. البته این علاقه معطوف به فعالیت‌های دانشجویی نیست، بلکه سیاست به طور عام است. حالا فقط دو درصد دانشجویان در انجمن‌ها و نهادهای دانشجویی فعالند یا به آن توجه نشان می‌دهند.

همین افت و عقب‌گشت است که در سال‌های اخیر جنبش دانشجویی حتی در مسائل صنفی مانند اعتراض به پولی‌شدن تحصیل در دانشگاه‌های عمومی یا فشرده‌شدن بی‌سابقه برنامه تحصیلی برآمد چندانی نداشته است.
با این همه، هنوز هم ۶۵ درصد دانشجویان آلمان در سیاست‌های عمومی خود را هوادار احزاب چپ و میانه می‌دانند و تنها یک درصد گفته‌اند که هوادار ثابت احزاب و گرایش‌های راست هستند. ۸۸ درصد هم گفته‌اند که در سیاست جایی برای خشونت نمی‌شناسند.

 با توجه به عوامل عمومی یادشده شاید در ایران هم، حتی اگر فضای سیاسی رو به گشایش رود، ما دیگر به سختی شاهد بازگشت جنبش دانشجویی در ابعاد و مقیاس‌ها و آمال‌های گذشته باشیم، هر چند که به لحاظ عمومی گرایش دانشجویان به جریان‌های  اصلاح‌طلب میانه و چپ سکولار و مذهبی شاید تغییر اساسی نکند.

* عکس رودی دوچکه، رهبر جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ آلمان را در کنار دانشجویی از نسل کنونی نشان می‌دهد. مشت گره‌کرده دوچکه و علائق دانشجوی کنونی نیاز به تفسیر ندارد.