20.4.16

کاش مرغ سحر را نگفته بود!


اولی: شعرهای بهار چنگی به دل نمی‌زنند، نه نوآوری درشان هست و نه تصویر و خیال و واژگانی تازه. شعر عاشقانه هم که زیاد اهلش نبوده.

 دومی: حالا چرا یاد بهار افتادی؟

اولی: آخه نوشته‌اند که  امروز، اول اردیبهشت (به روایتی هم دوم اردیبهشت) شصت و پنجمین سالگرد خاموشی این ادیب و محقق و شاعر بزرگوار است. البته آبان‌ماه هم که برسه صد و سی‌امین سالگرد تولد اوست.

دومی: ولی برخی از شعرهاش که تصنیف شده‌اند در عالم موسیقی جاوادنه‌ شده‌اند. مثل مرغ سحر، یا بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد و ...

 اولی: درسته. به اصفهان رو هم. ولی کاش مرغ سحر را نگفته بود.
 
 دومی: چرا؟

 اولی: چون حالا ۶۰، ۷۰ سالی می‌شه که شده شعر ملی بخشی از این مردم و ته هر کنسرتی هم خوندنش را از خواننده طلب می‌کنند. شعر به درد یک سری آدم مفلوک می‌خوره که دیگه از همه جا و همه چیز و هر حرکت و تلاشی ناامید شده‌اند و دست به دامن قضا و قدر شده‌اند. این که هی بخونی: ای خدا ای فلک ای طبیعت/ شام تاریک ما را سحر کن،  و ملت هم بشنین و قسما اشک بریزند و هی تکرارش کنند خودش نوعی بازتولید یاس و تقدیرگرایی و انتظار برای منجی است. و خب جالبه که بهار خودش جایی می‌ناله که: این هم اعیاد از ایران گریخت/ بس که وطن سینه زد و اشک ریخت.

شعر مرغ سحر البته در عمل با واقعیات جامعه ایران هم نمی‌خونه و همونطور که گفتم زبان حال یک جامعه مفلوکه تا جامعه‌ای با این صحنه سیاسی و اجتماعی کم وبیش متلاطم و آمیخته با برآمدها و عقب‌نشینی و پیشروی‌ها در ۷۰ ،۸۰ سال گذشته. و خب عجیبه که آن شعر بهار که مضمون استقامت و ایستادگی درش هست در ذهن و زبان این مردم نمونده، منظورم شعر ز من نگارم خبر ندارده که جایی‌اش سیاسی و اجتماعی می‌شه و می‌گه: جز انتظار و جز استقامت/ وطن علاج دگر ندارد. ز هر دو سر بر سرش بکوبند/ کسی که تیغ دو سر ندارد و علی‌‌آخر.

 دومی:‌ البته شعر مرغ سحر یک بخشی هم داره که تند و تهاجمی است.  اجرایی از جمال صفوی از مرغ سحر هست که این بخش دوم رو هم می‌خونه. یعنی تقصیر بهار نیست که فقط یک بخش از شعرش ورد زبان‌ها شده، گرچه به قول تو شاید بهتر بود این شعر رو اصلا نمی‌گفت.

این رو هم در نظر بگیر که مرغ سحر از همون اولش سیاسی و اجتماعی شروع می‌شه. ولی تو شعر ز من نگارم باید چند بیت عاشقانه طی بشه تا تازه برسه به سیاست و این مسائل که خب همین هم شاید باعث شده که زیاد به این شعر از جنبه سیاسی توجه نشه. بهتر شاید این باشه که بگیم ای کاش به جای مرغ سحر، شعر معروف دیگر بهار، «ایران هنگام کار است»، بر سر زبان‌ها می‌افتاد و ملکه ذهن‌ها می‌شد:
ایران ـ هنگام کار است
برخیز و ببین - ایران
بختت در انتظار است
از پا منشین - ایران
از جور فراوان هر گوشه شوری بپاست
خون‌ها شده پامال و آزادیش خونبهاست
...
تاکی به دل جوانی نکنم به عادت پیران
جامی بده به یاد وطنم -‌ سلامت ایران
 تا ز دل برکشم نعرهٔ آزادی
خیزکه روز فتح و ظفر شد -‌ ایران
خیزکه روزگار دگر شد، وقت هنر شد -‌ ایران
...
شب فراق ما سرآید، آمین
عز و شرف به همت والا باید خواست
به تقلا باید خواست
فتح و ظفر به‌ دست توانا باید خواست
به‌ مدارا باید خواست

 اولی: صحبت از  اینجا شروع شد که بهار به عنوان ادیب و محقق و سیاستمدار شاید نامش در تاریخ بیشتر بمونه تا شعرهاش، البته به جز مثلا شعر دماوندیه‌ یا یاد وطن و تعدادی از شعرهای خوبش که تصنیف شده‌اند، مثل ز من نگارم، شب وصل، ز فروردین شکفته شد ز چمن یا لاله خونین و بهار دلکش و شعرهایی دیگری که در این مجموعه می‌توان شنید:

 دومی: کارنامه بهار در شعر البته آنجا که به شعر سیاسی و اجتماعی مربوطه غنی‌تر از این‌هاست. ایران‌دوستی او در اکثر شعرها و آثارش موج می‌زد. او جزء اولین شاعرانی  است که حقوق بشر را در شعرش می‌یاره:
دانی که یکسانند نوع بشر
اندر حقوق خودی
غصب حقوق خلق در هر نظر
باشد ز نابخردی
 یا وصف پرشورش در باره اصلاح و تجدد:
یا مرگ یا تجدد و اصلاح
راهی جز این دو پیش وطن نیست

یا نقد جدی و طنز‌آمیزش به تعصب و ما و دیگران کردن و مشروعه‌خواهی:
جز شيعه هر كه هست به عالم خدا‌پرست
در دوزخ است روز قيامت مكان او
وز شيعه نيز هر‌كه فُكُل بست و شيك شد
سوزد به نار هيكل چون پرنيان او
آن‌كس‌كه‌ شد وكيل و ز‌ مشروطه حرف زد
دوزخ شود به روز جزا پارلمان او
وآن‌كس كه‌روزنامه ‌نويس‌است‌و چيزفهم
آتش فتد به دفتر و كِلك و بَنان او
وآن عالمی که کرد به مشروطه خدمتی
سوزد به حَشر  جان و تن ناتوان او

 زیرکی سیاسی بهار که در شعرش هم متناسب با زیر و بم روزگار نمود یافته او را از بسیاری از شاعران هم‌عصرش متمایز می‌کند.

 اولی: درسته، جالب این که بهار شعرهایی هم به زبان مشهدی گفته، مثلا شعری داره که عشق را در زبانی تقریبا طنز‌آلود با شیر نر مقایسه می‌کنه: ای شیر نر عشق تقلای مو پوچه/ ای بیده مقدر که به چنگال تو افتم!

 دومی: آره، از این شعر البته یک اجرایی هست که بد در نیومده وشنیدیه، از دقیقه ۱۲ در  لینک زیر. البته قسمت اول لینک هم شعر زیبایی از سعدی از خونده می‌شه که اون هم امروز، اول اردیبهشت روز بزرگداشتش بود.

اولی: خب صحبتی بود که ادای احترامی بکنیم به یکی از بزرگان ادب و فرهنگ و سیاست معاصر ایران، به پاس خدمات فرهنگی وسیاسی‌اش، به پاس ایران‌دوستی‌اش و تربیت فرزندانی مثل زنده‌یاد مهرداد بهار و ...