29.12.12

تراژدی در هند، کمدی در چین


مرگ دختر دانشجوی هندی در اثر تجاوز چند مرد در یک اتوبوس حامل مسافر که خود راننده اتوبوس هم در شمار این مردان بوده این سوال را پیش آورده که این گونه حوادث چه نسبتی با مدرن‌شدن شتابان و بی‌سابقه جامعه و اقتصاد هند دارند.

یک نظر مطرح در میان کارشناسان این است که همین مدرنیزاسیون شتابان که همه اقشار را چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ اقتصادی با خودش همراه نکرده و بخش بزرگی از جامعه همچنان از سوارشدن بر این قطار یا محروم است و یا تن می‌زند، یکی از عوامل نابسامانی‌ها و بروز خشونت‌هایی از این دست در مقیاس‌هایی کم‌سابقه است.

بخشی از دختران ساری پوش و محکوم به بیسوادی یا کم‌سوادی دهه‌های گذشته حالا در شهرهای بزرگ جین‌پوش شده‌اند، به دانشگاه می‌روند یا شاغلند و به دنبال تحقق حقوق خویش‌اند بی‌آن که به لحاظ حقوقی و امنیتی و انتظامی این حقوق به خوبی تضمین شده باشد. در چنین شرایطی است که فرهنگ زن‌‌ستیز مردانی معلق در میان فرهنگ سنتی و فرهنگ شناور شهرها با این برآمد زنان از در ستیز درمی‌آید و بی‌محابا دست به خشونتی فجیع می‌زند.

البته بی‌حقوقی زنان، تحقیر آنها و اعمال خشونت علیه‌اشان در جامعه هند سابقه‌ای دور و دراز و نیز ابعاد مختلفی دارد، ولی تا یکی دو دهه پیش کمتر می‌شد تصور کرد که زنی در اتوبوس این گونه مورد تجاوز قرار گیرد و  خط قرمز خشونت در ملا عام این گونه شناور شود.

ساختارهای سنتی جامعه مانند خانواده، جوامع دهقانی و ... شناور و کم‌اهمیت شده‌اند و ساختارهای نوینی هم به ویژه در شهرهای بزرگ جانشین آنها نشده که مانع اقدامات جامعه‌ستیزانه باشد. فقر همچنان بخش بزرگی از سیمای هند را می‌سازد، ولی طرفه این که در مناطق روستایی خشونت علیه خویشتن خویش است که بروز بیشتری دارد، مثل خودکشی دسته‌جمعی دهقانان. این خشونت اما هنگامی که پایش به شهر می‌رسد و با فقر و خلجان و انزوای
روحی و ذهنی ناشی از زندگی شهرنشینی درمی‌آمیزد علیه غیرخودی و به ویژه بخش‌های آسیب‌پذیر جامعه سمت و سو می‌یابد. آمار بالارفته خشونت علیه زنان در دهه گذشته را شاید عمدتا با همین چالش‌ها باید توضیح داد.

و طرفه این که همزمان با این ماجراها در هند کنگره خلق چین قانونی تصویب کرده که به موجب آن فرزندان باید بیشتر به والدین سر بزنند. اگر فرزندانی از این کار سرباز زنند والدین می‌توانند علیه آنها به مراجع قضایی شکایت برند.

رشد شتابان اقتصاد چین که خانواده‌های بزرگ  و زندگی دور و دراز اعضای خانواده در کنار هم را هم بر هم زده، انزوا و تنهایی بی‌سابقه افراد سالمند را در پی داشته. دولت هم در صدد برنیامده که به سرعت تاسیسات و امکانات لازم برای زندگی این گونه سالمندان (خانه‌های سالمندان و ...) ایجاد کند. این نیز هست که جامعه چین به سرعت در حال پیرشدن است و تغییر سیاست یک خانواده یک بچه هم بیش از آن پیامدهای منفی دارد که قابل اجرا باشد.
 
البته خود این قانون جدید بار دیگر نشاندهنده ذهنیتی توتالیتر و دولت‌مرکز است که فکر می‌کند نابسامانی‌ها و اخلال‌ها در روند زندگی در حال گذار جامعه را می‌توان به ضرب و زور  قانون حل و فصل کرد.

در مجموع هم مورد تجاوز در هند که اعتراض‌ها علیه آن به حق شدت یافته و آگاهی و حساسیت بیشتر جامعه را برانگیخته و هم مورد قانون جدید چین نشانه‌هایی از معضلات فزاینده در دو جامعه‌ بزرگی هستند که به رغم تفاوت در ساختار سیاسی‌اشان رشد شتابان اقتصادی و مدرنیزاسیونی سریع را تجربه می‌کنند. در عین حال هر دو جامعه روز به روز بروز با  آسیب‌ها و پیامدهای جدی و خطیر ناشی از این تغییرات شتابناک روبرو هستند که بعضا ابعاد تراژیک (خشونت در اتوبوس) یا کمیک (قانون جدید در چین) به خود می‌گیرند.

تنها تفاوت این است که در هند جامعه مدنی و رسانه‌ها حی و حاضر در میدان ایستاده‌اند و از همه سو مسئله را به بحث و اعتراض و راهجویی می‌گیرند، ولی در چین برای مسائل و معضلات نوپدید، دولت از یک سو امکان بروز و برآمد جامعه مدنی و برخورد همه جانبه رسانه‌ها را نمی‌دهد و از سویی هم آنچنان تصوری از امکانات و ظرفیت‌های خود ایجاد کرده که جامعه هم در وجه عمده از ابتکار و به کارگیری امکانات خود صرفنظر کرده و حل همه مسائل را در ید امکان دولت و اختیارات آن می‌داند. معضلی که در ایران هم کم‌وبیش حی و حاضر است.

13.12.12

در خدمت و خیانت اس ام اس

این مطلب روز ۳ دسامبر به مناسبت بیست‌ سالگی تولد اس ام اس نوشته شده، و با اندکی تاخیر اینجا منتشر می‌شود.
*************************************************

اعتراضات دانشجویی سال ۱۳۷۸ (۱۸ تیر) و تظاهرات اعتراض‌آمیز به نتیجه انتخابات در سال ۱۳۸۸ هم شباهت‌هایی داشتند و هم یک تفاوت بزرگ. سال ۱۳۷۸ در ایران واژه اس ام اس کمتر شنیده شده بود و ارتباط‌ها برای سازماندهی اعتراض‌های فزاینده به بسته‌شدن روزنامه سلام به شیوه‌های متعارف و قدیمی انجام می‌گرفت.

 اما سال ۱۳۸۸ یکی از هم و غم‌های حکومت این بود که چگونه مخالفان را از استفاده از اس ام اس بازبدارد. اس ام اس حالا با رواجی که پیدا کرده بود هم به کار ارتباط‌گیری ناظران انتخاباتی کروبی و موسوی می‌آمد که تا حد ممکن از بروز تقلب جلو بگیرند و هم بعدتر وسیله‌ای شد برای ارتباط‌‌گیری‌های گروهی‌ی معطوف به سازماندهی و شرکت در تظاهرات. کسانی که روز ۲۲ خرداد بیانیه اعتراض به قطع اس ام اس در ایران را نوشتند و از جمله در آن آوردند که:
«قطع خدمات ارسال پیام موجب این شایعه‌است که این اقدام به منظور بستن فضا جهت مخدوش کردن انتخابات انجام پذیرفته است»
کمتر می‌توانستند تصور کنند که رویدادهای بعدی همچنان اس ام اس را مغضوب حکومت نگه دارد و تا اول مرداد بعضا تا ۲۰ روز متمادی وصل نشود. این گونه بود که کسانی طولانی‌شدن قطع اس ام اس در ایران را رکوردی جهانی دانستند که قابلیت ثبت درکتاب رکوردهای گینس را دارد.

به این ترتیب در کنار ممنوع‌های ثابت در جمهوری اسلامی یعنی بی‌حجابی، مشروبات الکلی و ماهواره و مناسبات عادی میان زن و مرد پای یک ممنوع متغیر هم به میان آمد به نام اس ام اس که قطع و وصل آن به تابعی از منافع و نگرانی حکومت از مخالفانش بدل شده است.

شاید یکی از علت‌های عدم ممنوعیت کامل اس ام اس درآمد هنگفتی است که از آن به جیب دولت می‌رود. در همان روزهای حول و حوش انتخابات ۲۲ خرداد و اعتراضات پس از آن نیز یکی از بحث‌های منتقدان درونی حکومت در باره به مصلحت‌نبودن قطع اس ام اس به همین حذف درآمدها برمی‌گشت که سر به یک میلیارد تومان در روز می‌زد.

باری اس ام اس حالا در ۲۰ سالگی تولدش که دیروز بود در ایران هم به هر صورت خودش را تحمیل کرده و به یکی از وسایل تقریبا غیرقابل چشم‌پوشی ارتباطات بدل شده.

روز دوم دسامبر ۱۹۹۲ اولین اس ام اس در بریتانیا از کامپیوتر به یک موبایل مخابره شد، چون موبایل‌ها امکان تایپ نداشتند با این همه هم آلمانی‌ها و هم فنلاندی‌ها هم خود را مخترع اس ام اس می‌دانند که البته کاملا هم نادرست نیست.

به خصوص محدودبودن متن هر اس ام اس به ۱۶۰ حرف ناشی از فکر مخترع آلمانی آن، فریدهلم هیله‌براند است که به عنوان کارمند پست با آنالیز هزارها کارت‌پستال به این نتیجه رسید که خبر یا پیام کوتاه بیش از ۱۶۰ حرف نمی‌طلبد.

تازه سال ۱۹۹۶بود که موبایل‌ها علاوه بر اعداد به دکمه‌های دارای حروف نیز مجهز شدند و شمار اس ام اس‌ها برای مثال در این سال به ۱۰۰ میلیون در کل جهان رسید. سال ۱۹۹۹ با به کارگیری سیستم‌های تی ۹ در موبایل (که از روی اولین حرف می‌تواند حدس که چه کلمه‌ای قرار است تایپ شود و پیشنهادهایی را پیش روی صاحب موبایل می‌گذارد) استفاده از اس ام اس اوج بیشتری گرفت و به ۳ میلیارد و ۶۰۰ میلیون مورد در سال رسید. این رقم در ۱۲ سال گذشته چنان اوجی گرفت که سال گذشته شمار اس ام اس‌ها در آلمان به ۵۵ میلیارد در سال و در آمریکا به ۶ میلیارد مورد در روز رسید. همین اوجگیری ارسال اس ام اس آن را به گنجینه‌ای از درآمد برای شرکت‌های مخابراتی بدل کرد.

در سال جاری بنا به پیش‌بینی‌ها ارسال اس ام اس در دنیا با یک رشد ۱۳ درصدی به  ۷ / ۶ بیلیون مورد برسد و اگر در نظر بگیریم که از سال ۲۰۱۰ به ۲۰۱۱ اس ام اس در دنیا یک رشد ۳۰ درصدی را شاهد بوده، آن وقت می‌توان دریافت که اوج رشد این وسیله ارتباطی در حال طی شدن است و رقبایی مانند گزینه‌های موجود در اسمارت‌فون‌ها و یا سیستم پیام‌رسانی فیس‌بوک یا  اپس‌هایی مانند واتسآپ و اپس‌هایی که ارتباط تکستی و تصویری را به گونه‌ای توامان تامین می‌کنند و محدودیتی هم برای اندازه تکست ندارند به گونه‌ای فزاینده بخشی از بازار اس ام اس را می‌گیرند. این گونه است که سال گذشته اگر این آلترناتیوها نبودند درآمد شرکت‌های جهانی از ا س ام اس ۱۴ میلیارد دلار بیشتر می‌بود.

برآوردها حاکی از آن است که تا سال ۲۰۱۶ به رغم رشد کاهنده استفاده از اس ام اس شمار ارسال آن در این سال به ۴ / ۹ بیلیون مورد برسد با درآمدی معادل ۱۲۷ میلیارد دلار برای شرکت‌های مخابراتی.

گرچه سرعت کاهش استفاده از اس ام اس به سود سایر گزینه‌ها همچنان به عنوان یک سوال مطرح است، ولی چه اس ام اس و چه رقبای آن به رغم فواید بسیارشان در فشرده‌کردن زمان و مکان و سهولت ارتباطات، به هر صورت هم بر مناسبات انسانی و هم تا حدودی بر گستره زبان و نوشتار تاثیری سوال‌انگیز باقی می‌گذارند.

 در عرصه مناسبات انسانی بیش از پیش این گونه ارتباط (اس ام اس و مشابه‌ها) جای کاربرد زبان در تفاهم و تعامل روزانه و حس و گرمای نهفته در این تعاملات را گرفته و شاید تا حدودی این نگرانی هابرماس را تایید کرده که این رسانه‌ها هستند که به گونه‌ای فزاینده مدیریت مناسبات اجتماعی انسان‌ها را به عهده می‌گیرند و نه بالعکس. هابرماس البته از کلنیالیزه‌شدن گستره زندگی انسانی توسط رسانه‌ها صحبت می‌کند که شاید تعبیری تند به نظر آید ولی از برخی عناصر واقعی هم عاری نیست.

تحمیلی که محدودبودن امکان تکست در اس ام اس به انسان وارد می‌کند که تا حد ممکن موجز و شکسته بنویسد و کلمات را درست صرف نکند، در درازمدت بر زبان بی‌تاثیر نخواهد ماند و اثراتی منفی بر آن باقی خواهد گذاشت. من در زبان آلمانی مواردی از این تاثیر منفی را می‌شناسم، دوستان حتما در ایران هم مواردی مشابه را می‌شناسند.

اعتیاد به اس ام اس و غرقه‌شدن در موبایل به خاطر تبادلات اس ام اسی، انحراف تمرکزبر محیط اطراف و همچنین بیماری‌ها و عفونت‌های مفصلی یا محدودشدن قدرت بصری انسان به دلیل اس ام اس نویسی و اس ام اس خوانی مستمر هم از جنبه‌های منفی کاربرد کنترل‌نشده این گونه رسانه‌ها هستند. سال گذشته کسی مثل برلسکونی مجبور شد به خاطر اس ام اس نویسی زیاد و ضربه‌ای که از این بابت به انگشتانش وارد شده بود زیر تیغ جراحی برود.

۱۰سال دیگر شاید اس ام اس هم نقشی جنبی مانند فاکس در زندگی امروزی پیدا کرده باشد و گزینه‌های دیگری کاملا بازار را قرق کرده باشند، ولی آیا در آن زمان هم قطع و وصل این گزینه‌ها در ایران امری محتمل خواهد بود و تابعی از پسند و مصلحت‌های کوته‌بینانه زمامداران؟

در باره خوب و بد استفاده از تلفن همراه که اس ام اس هم بخشی از آن است در اینجا به طول کامل نوشته‌ام.

و در بخشی از این لینک هم در باره نقش آن در دهه اول سده جاری.

حوزه عمومی و حوزه خصوصی در عصر دیجیتال به روایت جارویس


جف جارویس، Jeff Jarvis، استاد ژورنالیسم، بلاگر معروف و از تحلیل‌گران سرشناس تغییر و تحولات اجتماعی و فردی در سایه اینترنت، سال ۲۰۱۱ کتاب تازه‌ای منتشر کرده با نام
Public Parts: How Sharing in the Digital Age Improves the Way We Work and Live

من ترجمه آلمانی این کتاب را اخیر‌ا خواندم که با عنوان "به شفافیت بیشتر دلیری کنیم" یا "برای شفافیت بیشتر شجاعت به خرج دهیم" 
(Mehr Transparenz wagen!) منتشر شده. 
عنوان آلمانی قرینه‌ای است با شعار معروف ویلی برانت، صدراعظم نامدار آلمان که در دوره زمامداریش مطرح کرد: "به دموکراسی بیشتر دلیری کنیم".

جارویس که کتابش را با ستایش شورانگیز از فیس‌بوک و توان آن در شناورکردن مفید حوزه خصوصی و عمومی شروع می‌کند، مدافع آتشین حوزه عمومی حداکثری و حوزه خصوصی حدافلی است. خود او در نوشته‌های وبلاگش buzzmachine.com شرحی توام با جزئیات داده است از سرطان پروستاتش، تاثیری که بر روی اندام جنسی‌اش و توان آمیزشی‌اش گذاشته و ...
در این کتاب هم می‌گوید که انسان در دوره کنونی چیز اینتایمی زیادی ندارد و باید فرم جدید و گسترده‌تری از حوزه عمومی را تعریف کرد به سود عقب‌نشینی حوزه خصوصی.

حرفش این است که غنای اختراعات و اکتشافات بشر و تغییر و تحولات فرهنگی یک جامعه در گرو درون‌کنش و تعامل و تبادل اطلاعات هر چه گسترده شهروندان آن است. و تکنولوژی‌ها ی مدرن هم چیزی نیستند جز شتاب‌بخشنده و تسهیل‌کننده این تبادلات که باید هرچه بیشتر از آنها سود جست. جارویس خودش را به لحاظ نگاه به تکنیک‌های رسانه‌ای و نقش مثبتشان در زندگی انسانی یک "خوشبین درمان‌ناپذیر" توصیف می‌کند و می‌گوید که هر چیز که سودمند باشد خوب هم هست.

بهره‌مندی از تبادلات اطلاعات را جارویس خودش، آنچنان که در کتاب نوشته شخصاَ تجربه کرده. به این معنا که شرح مو به موی بیماری و مسائل شخصی‌اش در دنیای وب تعداد زیادی توصیه و راهنمایی را به دنبال داشته که بسیار سودمند بوده‌اند. در عرصه عمومی‌تر نیزبه نمونه‌هایی در گستره تجارت و صنعت و خدمات اشاره می‌کند.
به عقیده جارویس مشارکت شمار هر چه بیشتری از انسان‌ها در بحث و تبادل نظر پیرامون موضوع یا موضوع‌ها نه تنها مناسبات جدید و احساس همبودگی بیشتری را تولید می‌کند بلکه به یمن تنوعی از داده‌هایی که به جریان می‌افتند تولیدات و سرویس‌های بهتری هم شکل می‌گیرند که مدام هم بهبود می‌یابند.

نویسنده با تاکید بر این که دوران اقتصاد مبتنی بر تقاضا سپری شده و به یمن اینترنت بیش از پیش اقتصاد مبتنی بر عرضه جای خود را باز می‌کند به دقت و وسواس شرکت‌هایی مانند گوگل و فیس‌بوک و امثالهم در شناخت گرایش‌ها و علائق ونیازمندی‌ها اشاره کرده و می‌گوید که علنی و آشکارشدن گرایش‌ها و تمایلات ما کمک می‌کند که عرضه‌های بهتری هم به ما صورت گیرد و لذا از این آشکارشدن ضرر نمی‌کنیم. او می‌گوید که قبل از اینترنت حجم متنابعی از تقاضای نرم‌افزاری و سخت‌افزاری در بشر وجود داشته که شناخته نمی‌شده و تبعاَ کالا و داده‌های متناسب با آن هم، به وی عرضه نمی‌شده است. به عبارتی توی شهروند هر چه که داده بیشتری بدهی، خدمات و کالاها و داده‌های بیشتری دریافت می‌کنی.
در سطحی کلانتر، اقتدار و موفقیت اقتصادی از نگاه جارویس در آینده در خانه کسی را خواهد زد که این تبادل داده‌ها را بهتر مدیریت کند.

در بخش‌هایی از کتاب که جارویس می‌کوشد عقب‌نشینی و ضرر و زیان حوزه خصوصی در این تبادلات را بیش از پیش فاقد نگرانی معرفی کند سیری تاریخی دارد در این قضیه که از چه زمان حراست از حریم خصوصی وارد تعاملات و مناسبات بشری شد. او می‌گوید که در پایان قرن نوزدهم و با به میدان آمدن اولین دوربین عکاسی قابل حمل مقوله حراست از حریم خصوصی هم به ادبیات و مسائل حقوقی و عرفی راه پیدا کرد ولی این حریم با برآمدن تکنولوژی‌ها و مناسبات نوین اجتماعی و فرهنگی روز به روز محدودتر شده است.

او بخشی را هم به جامعه آلمان اختصاص داده که به عقیده او در یک تناقض گرفتار آمده و حاضر نیست خود را با گرایش عمومی در باره گسترده‌شدن مفهوم حوزه عمومی وفق دهد. اشاره او به مخالفت‌ شماری از آلمانی‌ها در نشان‌دادن خانه‌ها و محله‌هایش در گوگل‌استریت است. کار این مخالفت‌ها به جایی رسید که گوگل مجبور شد بخشی از خانه‌های آلمانی را در نقشه خود مات کند. جارویس می‌پرسد ملتی که در سونارفتن در رأس کشورهای جهان ایستاده است، معلوم نیست که چرا این گونه رفتار می‌کند. این این مسئله را به ترس آلمانی‌های در دوران پساجنگ جهانی از تکنولوژی و ملزومات روز به روز نوشونده ربط می‌دهد و البته در سطحی کلی‌تر پای دولت، کلیسا و رسانه‌ای رسمی را هم به میان می‌کشد که فضایی از اخلاق و ترس و حجب و حیا به وجود آورده‌اند و می‌کوشند در عصر اینترنت نیز حوزه خصوصی را ستبر و چند لایه نگه دارند.

جارویس می‌پرسد که در دنیای معاصر به راستی حریم خصوصی و حریم عمومی را چگونه می‌توان تعریف کرد؟ پاسخش این است که هیچ اجماع عمومی بر سر این مقولات وجود ندارد و راه برون‌رفت از این سردرگمی تنها این است که هر کس خودش باید تصمیم بگیرد که در عصر رسانه‌های دیجیتال چه چیزی از خود را علنی کند و چه چیزی را پنهان نگه دارد.

او البته می‌گوید که شفافیت و علنیت به معنای برهنه ایستادن در بر آفتاب نیست و کماکان حاضر نیست که پاسوورد و میزان درآمد و دسترسی به ایمیل و اطلاعات در باره موسیقی مورد علاقه‌اش و نیز عادت‌های سیر و سیاحتش در اینترنت را با کسی تقسیم کند. می‌گوید که شفافیت نیازمند اعتماد است، ولی با این استثناهایی که برای خودش قائل شده ظاهرا هنوز اعتماد لازم را به اینترنت و به روند تقسیم اطلاعات و عدم سوءاستفاده از آن ندارد، هر چند که می‌گوید اینترنت عین زندگی است و مقررات مربوط به رفتار درست که در کودکی به ما یادداده شده و ما به کودکانمان انتقال می‌دهیم در این زندگی هم معتبر است. ولی ظاهرا در پس ذهن خود جارویس هم این نکته موج می‌زند که انتظار رفتار خوب از همه کاربران اینترنت تنها از خوش‌خیال‌ها و رویاپروان ساخته است.

جارویس اما نهایتا نتیجه می‌گیرد که هیچ گزینه‌ای هم برای تقسیم و تبادل اطلاعات بیشتر و سود وهوده‌ای که از آن حاصل می‌شود وجود ندارد. حرفش این است که نباید به بهانه چیزی به نام حراست از حریم خصوصی روح سودمند تبادل وسیع اطلاعات را به شیشه برگرداند، بلکه باید جامعه بر سر تعریف نرم‌های جدیدی از بهره‌گیری درست و عدم سوء استفاده از داده‌ها به توافق برسد.

او در پایان کتاب قبل از این که ۵ اصل خودش در باره داشتن یک زندگی بهتر در اینترنت را بیان کند با وزیر دادگستری آلمان که به یکی از مطالب او در وبلاگش واکنش نشان داده به یک چالش وارد می‌شود. وزیر دادگستری آلمان جارویس را متهم می‌کند که بی خود و یی‌جهت عصر حوزه خصوصی را انقراض‌یافته تصور کرده و وارد عصر پساخصوصی شده است. به بیان این خانم وزیر ضریب آزادی هر جامعه‌ای در نسبت مستقیم با حراست از فرد و نیازهای طبیعی او به داشتن یک حریم خصوصی قرار دارد که در جهان دیجیتال جدید باید بیش از پیش از آن حراست شود.

جارویس در پاسخ به این انتقاد می‌گوید که در اصل با آن مشکلی ندارد، ولی بیش از آن که از این حرف‌ها به ضرورت تدوین قوانین جدیدی برسد، ضرورت رسیدن به درکی مشترک از ارزش‌ها و مقولات شناوری مانند حوزه خصوصی و عمومی و تعریف نرم‌های جدیدی از بهره‌گیری درست و عدم سوء استفاده از داده‌ها را حس می‌کند.
کتاب جارویس از بسیاری ایده‌ها و درنگ‌ها و روشنگری‌ها عاری نیست. ولی اگر بتوان انتقاد به این کتاب را هم در یک کلام خلاصه کرد این است که او در صدد خنثی‌ یا حتی مثبت‌نشان دادن سرمایه‌داری مبتنی اینترنت در پیوند با یک حوزه عمومی است که دیگر جایی برای حوزه خصوصی باقی نمی‌گذارد. حرف او در اصل این است که میان حوزه عمومی که حوزه خصوصی را خفه کرده و به عقب رانده با سرمایه‌داری مبتنی اینترنت یک بازی برد- برد شکل می‌گیرد. در باره این خوشبینی بعدا بیشتر می‌توان نوشت. ولی کتاب جارویس خواندن دارد.