31.1.14

اخضر ابراهیمی؛ از صائب تبریزی و دختر کاپیتان تا کنفرانس ژنو۲


روزی که در آذر ۱۳۹۱ اخضر ابراهیمی مامور ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب در حل بحران سوریه شد، خودش گفت که آدم دیوانه‌ای هستم، چون به رغم شکست کوفی عنان در این ماموریت باز هم لجاجت کرده‌ام و تصور می‌کنم که هنوز روزنه‌ای باز است.

ابراهیمی از غول‌های عرصه دیپلماسی بین‌المللی و حل بحران‌های منطقه‌ای است و کارنامه قطور و نسبتا موفقی در این عرصه دارد: از پایان‌دادن به جنگ داخلی ۱۵ ساله لبنان و متقاعد‌کردن همه طرف‌ها به امضای قرارداد طائف تا برگرداندن سامانمند آریستید، رئیس جمهور منتخب هائیتی که با کودتا کنار زده شده بود به حکومت، تا سامان‌دهی اولین انتخابات آزاد در آفریقای جنوبی و تدوین قانون اساسی جدید افغانستان در ماموریت از سوی سازمان ملل، تا تدوین گزارش همچنان بحث‌انگیزش در باره کژ و کولگی ماموریت‌های کلاه‌آبی‌های سازمان ملل در گسترده بین‌المللی و تا ماموریتش در عراق هرج‌و مرج زده پس از صدام، که البته این بار از جمله به دلیل ناسازگاری آمریکایی‌ها چندان موفق نشد و تا حدودی هم در قومی و مذهبی کردن ساختار سیاسی عراق نقش داشت. 

میانجیگری در عرصه بین‌المللی البته به هر صورت نیازمند پشتیبانی قدرت‌های بزرگی است که معمولا خودشان مستقیم یا مستقیم یک پای درگیری‌ هستند. با این همه ابراهیمی کوشیده است که نسبتا استقلال خود را حفظ کند و کسی نتواند عنوان «آدم این یا آن قدرت بین‌المللی» را به او بچسباند.

خصوصیت بارز ابراهیمی البته تواضع و دماغ بالا نبودن او به رغم همه این موفقیت‌هاست. این تواضع تا حدی بوده که به رغم این که در این ۶۰ سال یک سر و گردن از بسیاری از رهبران الجزایر بالاتر بوده و حتی به لحاظ شایستگی‌ها می‌توانسته رئیس جمهور هم بشود، ولی خودش را درگیر نکرده و «جریده رفته» است. یک نشانه دیگر از تواضعش این است که زمانی که در دهه پنجاه میلادی دختر کاپیتان اولین کشتی حامل اسلحه از یوگسلاوی برای مبارزان جبهه آزادیبخش الجزایر را دید دل به او بست و به مقام و موقعیتش در ساختار سیاسی مخالفان که از طرف‌های مذاکره بین‌المللی بود و چشم‌انداز روشنی را در الجزایر برایش تصویر می‌کرد نچسبید که « من دیپلمات و دختر یک کاپیتان کشتی؟»

«مرد مصاف در همه‌ جا یافت می‌شود»

ابراهیمی گرچه شاید به اعتبار همان تواضعش دست به قلم نبرده که خاطرات بنویسد، ولی تجربه‌های متعددش را در ۷ آموزه‌ای که معمولا تکرار می‌کند خلاصه کرده است. به زعم او در عرصه دیپلماسی و حل بحران‌های پیچیده بین‌المللی باید از ۷ اشتباه و خصوصیت بری بود: «بی‌اعتنایی یا کم‌توجهی به طرف‌ها و حرف‌ها و مطالبتشان، تکبر و برخورد از بالا، جانبداری به سود این یا آن طرف، رفتارکردن به گونه‌ای که تصور کنند قدرتی نداری و همه قدرتت به خواست و پسند قدرت‌های جهانی وابسته است، تعجیل و سراسیمگی، عدم انعطاف و قول و قرارهای غلط و انتطاربرانگیز».

زنهار ابراهیمی در مورد تعجیل و سراسیمگی در این که مذاکرات به سرعت به نتیجه برسند شاید یادآور شعر معروف صائب است که : «مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود/ در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده‌ام». یا شاید مصداقی از سخن پیت سیگر، آوازه‌خوان معروف و تازه‌ درگذشته آمریکایی باشد که گفت: «انقلاب‌ها هم با همه شتابی که برای تحول دارند نهایتا به سازش‌ و گام‌های تدریجی منتهی می‌شوند». ابراهیمی هم دست و سری در انقلاب الجزایر داشته و کارنامه‌اش در این ۵۰ سال نشان داده که معنی این حرف‌ها را در عمل می‌فهمد و به کار می‌گیرد.

اخضر ابراهیمی به خصوص در مورد کنفرانس ژنو ۲ خودش بیش ازهمه به آموزه آخر (مطرح‌نکردن وعده‌ها و قول‌های نابه‌جا و خوشبینانه) پایبند بود و حالا هم کنفرانس تقریبا بدون نتیجه پایان یافته بدهکار کسی نیست. همین که او طرف‌ها یا دستکم بخشی ازطرف‌های درگیر را که اصولا حاضر به گفت‌وگو با یکدیگر نبودند به پای میز مذاکره آورده و یخ فی‌مابین کمی آب شده و همین که قرار است مذاکرات باز هم ادامه یابد خودش شاید حداقل‌هایی است که با «دیوانگی‌» مورد اشاره اخضر ابراهیمی تطبیق دارند و در اصل نشانه خردگرایی و واقع‌بینی بارز اوست. 

سه سال جنگ و خونریزی و دنیایی از ویرانی و کشت و کشتار در تلفیق با اغراض ژئوپلتیک قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی و ضعف فرهنگ تعامل و سازش در منطقه ما و در حالی که طرف‌های مذاکره همچنان بر خواست حداکثری خود می‌کوبند همه و همه موجب می‌شوند که مذاکرات به همین سادگی و سرعت به جایی نرسند. صبر و شکیبایی اخضر ابراهیمی ظاهرا تناسبی واقعی با همین بحران و حل آن دارد.

28.1.14

نشانه‌های حل بحران اوکراین در بروکسل


در بحران اوکراین دعوا بر سر چیست؟ چرا مسکو و بروکسل راهی جز تفاهم ندارند؟
 
تحولات امروز در اوکراین، یعنی استعفای دولت و پس‌گرفتن قانون مربوط به محدودیت‌ها برای کم و کیف تجمعات سیاسی (عدم حمل کلاه‌خود و ماسک و ...) تنها یک روی سکه بودند. روی دیگر سکه و شاید روی اساسی‌تر شاید آنچه بود که در بروکسل و در جریان مذاکرات رهبران روسیه و اتحادیه اروپا گذشت.

واقعیت این است که نوع برخورد غرب ( آمریکا، اتحادیه اروپا و ناتو ) در شرق اروپا همچنان ملهم از سرمستی ناشی از پیروزی در جنگ سرد و احساسات پس از فروپاشی دیوار برلین است و در وجه عمده هم معطوف به محدود‌کردن هر چه بیشتر روسیه. روسیه هم چه منبعث از عظمت‌طلبی سابق و چه در نگرانی از گرایش‌های تهاجمی غرب به رویکرد مشابه‌ای روی آورده.

اما زمان نشان داد که نه روسیه را می‌توان تا حد یک کشور درهم‌ شکسته و فاقد مدعاهای ژئوپلتیک عقب نشاند و به حساسیت‌های آن در زمینه حوزه نفوذش بی‌اعتنا ماند و نه روسیه می‌تواند حوزه نفوذ سابقش را به‌ همان شکل و شمایل سابق اعاده کند و با توجه به نیازش به غرب رابطه با آن را بر مبنای رقابت سرسختانه و رویارویی‌های غیرمستقیم قرار دهد.

اگر در دوران بوش انقلاب‌های رنگین در گرجستان و اوکراین و قرقیزستان از جمله با کمک‌های فشرده غرب بعضا توازن قوا را در مناطقی که قبلا حوزه نفوذ روسیه را می‌ساختند برهم زدند، چند سال بعد اما ورق برگشت و دوباره در این کشورهای نیروهایی بر سر کار آمدند که در کنار همکاری با غرب مناسبات تنگاتنگ با روسیه را هم از سر گرفتند.

در اوکراین اما اخیرا این دو جانبه‌گرایی به مشکل برخورد. دومین کشور بزرگ اروپا با امکانات صنعتی و کشاورزی و جمعیت ۵۰ میلیونی‌اش مثل مولداوی کوچک و فقیر و کم‌جمعیت نیست که زیاد برای دو طرف حائز اهمیت زیادی نباشد.

در زمان تزار اوکراین را روسیه صغیر می‌نامیدند. زبان تقریبا مشترک و درهم‌تنیدگی فرهنگی و اقتصادی دو کشور هنوز هم شدید وفشرده است. بخش عمده مواد غدایی روسیه را هنوز اوکراین تامین می‌کند و قطعات برای مجتمع‌های تولید تسلیحاتی روسیه هم قسما در اوکراین ساخته می‌شود. اوکراین در عین حال کریدور انتقال انرژی روسیه به غرب هم هست و حفظ این کریدور برای روسیه موضوع غیراستراتژیک و کم‌اهمیتی نیست. حضور نظامی روسیه در جزیره کریمه هم برای قدرت دریایی این کشور حائز اهمیت است. به خصوص برای روسیه اهمیت دارد که اوکراین با اقتصادی که نسبت به کازاخستان و روسیه سفید قوی‌تر است در اتحادیه گمرکی متشکل از این کشورها باشد تا در برابر اتحادیه اروپا قدرت هماوردی بیشتری بیابد و توافقات با این اتحادیه از موضع قوی‌تری انجام شود.

برای اتحادیه اروپا هم اوکراین با جمعیتش، مبانی اقتصادی‌اش، اشراف ژئوپلیتکی‌اش به دریای سیاه و همسایگی‌ دیوار به دیوارش با روسیه اهمیت ویژه‌ای دارد و جذب آن به سوی خود، اتحادیه گمرکی مورد نظر روسیه ( و در اصل خود روسیه را) با مشکل و ضعف بیشتری روبرو می‌کند.

اوکراین اما مایل بود که مناسبات اقتصادی و سیاسی با هیچ‌کدام از طرفین را فدای طرف دیگر نکند. روسیه و البته بیشتر اتحادیه اروپا اما اوکراین را بر سر دو راهی یا ما ان طرف گذاشتند. منتهی مشکل این بود که اتحادیه اروپا با توجه به ضعف اقتصادی و بحران مالی‌اش برای این مطالبه‌اش نمی‌خواست یا نمی‌توانست هزینه چندانی بکند. پیشنهادش به اوکراین این بود که بیا و طرح جامع همکاری‌های اقتصادی را با ما امضا کن، ۶۰۰ میلیون یورو هم علی‌الحساب بگیر و چند سال بعد که توانستی عضو اتحادیه اروپا بشوی وضعت خوب می‌شود. روسیه اما پیشنهادهای چرب و نرم‌تری داشت: به سوی ما بیا، هم ۱۵ میلیارد یورو اعتبار فوری و کم‌بهره دریافت می‌کنی و هم قیمت گاز را برایت تخفیف می‌دهیم، فشار و درخواستی هم برای اصلاحات سیاسی و اقتصادی از تو نداریم.

وضعیت نامساعد اقتصادی کنونی اوکراین اما چندان جایی برای تعلل نمی‌گذاشت. و خب زمانی هم که اتحادیه اروپا این گرایش را در رهبری اوکراین دید تلاش نکرد که دست از در منگنه‌گذاشتن این کشور برای انتخاب تنها یک گزینه (یا ما یا روسیه) بردارد.

هم توازن قوا که هنوز هم اگر رای‌گیری مجدد بشود احتمالا نیروهای نزدیک به روسیه (ولو نه در سیمای یانوکویچ) دست بالا را پیدا خواهند کرد و هم رسیدن نسبی روسیه و اتحادیه اروپا به این درک که نمی‌توانند اوکراین را میان منگنه صرفا یا ما یا آنها قرار دهند تحول اصلی امروز بود که در سخنان رهبران اتحادیه اروپا و روسیه در بروکسل تا حدود زیادی نمایان شد.

برای اتحادیه اروپا این امر هم نگران‌کننده شده است که به تدریج در میان نیروهای اپوزیسیون آن طیف‌هایی میدانداری را در دست گرفته‌اند که گرایش‌های ناسیونالیستی نئونازی دارند و خشونت را هم عزیز می‌دارند. این گرایش را هم حزب آزادی (اسوبودا) و هم شبکه‌ای به نام «بخش راست» (Prawyj Sektor) نمایندگی می‌کنند. گزارش‌های  بی بی سی و رادیو اروپای آزاد  در باره این نیروها تا حدودی روشنگر است. نیروهایی که گرچه به آلمان (سابقه فاشیستی آن) روی خوش نشان می‌دهند، اما گرایش‌های ضدیهودی آنها هم پوشیده نمانده است و این برای اتحادیه اروپا معضل شده است

باری این تصویر دو طرف ماجرا در اوکراین که گویا در قلب کیف جبهه حق علیه باطل در حل مبارزه است تا حدود زیادی گمراه‌کننده است. هر دو طرف دست‌ها و سابقه و منافعی آلوده دارند و در هر دوطرف هم الیگارشی اقتصادی اوکراین (نزدیک به روسیه یا اتحادیه اروپا) حرف اساسی را می‌زنند.

اگر گرایش‌ به مصالحه و دست‌کشیدن از خواست‌های حداکثری که امروز هم در کیف وهم در بروکسل تا حدودی ظاهر شد تشدید شود، و اوکراین بتواند با هر دو سوی اروپا مناسباتی متوازن داشته باشد بحران سیاسی این کشور هم در مسیر حل‌شدن می‌افتد. درغیر این صورت  رادیکالیسم و افراطی‌گرایی و چندپارگی و حتی تجزیه اوکراین هم منتفی نخواهد بود.

8.1.14

قانون اساسی جدید تونس در مسیر درست


گرچه در روزهای اخیر تصویب اصل بیستم قانون اساسی جدید تونس که ناظر بر برابری زن و مرد است در جهان بازتاب گسترده‌ای یافت اما تصویب اصول اول و دوم قانون اساسی جدید هم شاید از اهمیت کمتری برخوردار نباشد.
در پی فرادستی نیروهای اسلامی در کشورهای «بهار عربی» این سوال پیش آمد که آیا در قانون اساسی جدید این کشورها اسلام مثل گذشته صرفا به عنوان مذهب رسمی کشور مطرح می‌شود یا آن طور که برخی گروه‌های اسلامی می‌خواهند قرآن نیز به عنوان منبع اصلی قانون‌گذاری مورد تاکید و تصریح قرار می‌گیرد. مجلس موسسان تونس اما با همراهی گروه اسلامی النهضه در اقدامی قابل اعتنا اصل اول قانون اساسی جدید را تقریبا از اصل اول قانون اساسی سکولار ۱۹۵۹ (دوران بورقیبه) برگرفت: «تونس یک کشور آزاد، مستقل و دارای حاکمیت ملی است. اسلام مذهب رسمی ، عربی زبان و جمهوری نظام سیاسی تونس است.» تقاضاهای دو نماینده برای تصریح قرآن به عنوان منبع اصلی قانون‌گذاری رای نیاورد و این بند با ۱۴۶ رای از ۱۴۹ رای ماخوذه تصویب شد. بند اول متمم قابل بحثی هم دارد که ظاهرا نمایندگان برای محکم‌کاری به آن افزوده‌اند: «این بند قابل تغییر نیست».

بند دوم قانون اساسی جدید هم از این قرار است: «دولت مدنی تونس بر حقوق مدنی و اراده آزاد مردم آن و حاکمیت قانون استوار است». این بند نیز قابل تغییر نیست. 
دیده‌بان حقوق بشر و عفو بین‌الملل اما به این حد هم راضی نیستند و معتقدند که تونس باید الگوگذاری کند و در قانون اساسی تصریح کند که منشور حقوق بشر بر قوانین ملی ارجحیت و الویت دارد.

کار تصویب کل قانون اساسی ۱۴۶ ماده‌ای جدید تونس باید تا یک هفته دیگر در مجلس موسسان پایان یابد. با توجه به این که در دو سال گذشته هم مجلس به این بحث‌ها مشغول بوده و مواد بحث‌انگیز هم تقریبا کار تصویبشان به پایان رسیده احتمالا این جدول زمانی رعایت خواهد شد. در پایان تصویب تک تک بندها کل متن به رای گذاشته می‌شود. اگر دوسوم نمایندگان به آن رای بدهند قانون اساسی رسمیت می‌یابد در این صورت باید همه‌پرسی تکلیف قانون جدید را تعیین کند.