کاش دوچرخه زیرت گرفته بود!
«دوازده ساله که بودم روزی نزدیک بود دوچرخهای با من تصادف کند. در
همین لحظه کشیشی که همان دور و برها بود مرا نجات داد. او صدا زد: احتیاط (مواظب
باش). من آسیبی ندیدم، دوچرخهسوار اما به زمین افتاد. کشیش رو به من کرد و گفت:
دیدی که واژه چه قدرتی دارد. از آن روز من به این قدرت پی بردهام. حالا البته این
را میدانیم که مایاها از عهد قدیم به قدرت واژه و کلام آگاه بودهاند و حتی یک
خدای مخصوص برای واژهها دارند.
گابریل گارسیا مارکز (۲۰۱۴-۱۹۲۷ ) |
واژه در همه جای زندگی حی و حاضر است، واژههای
ساختهشدهای که در روزنامهها یا کتابها یا در کتابهای یک بار مصرف یا پلاکاتهای تبلیغاتی با آنها
بدرفتاری میشود یا عزیز داشته میشوند یا در رادیو، تلویزیون، سینما و تلفن ادا
میشوند یا به شکل آواز درمیآیند یا در بلندگوهای عمومی شنیده میشوند، یا با بروسهای
درشت بر روی دیوارها نقش میبندند یا در فضایی نیمهتاریک با آنها ندای عشق در گوشها
نجوا میشود...
نه، آن چه مغلوب شده سکوت است، نه واژه. اشیاء حالا به اندازه زبانها
کثیر دنیا، برایشان نام وجود دارد، به گونهای که کمتر شیئی را میتوان یافت که
نامی برایش در یک زبان وجود نداشته باشد. زبانها در هم میآمیزند، بی آن که قید و
بندهای پدرخواندههای سابق بر گردنشان باشد. آنها با هم در حال تبادل و
تعویضند... وظیفه ما این نیست که بر رفتار و تحرک زبان بند نهیم، بلکه باید آن را
از قید و بندهای آهنین رها کنیم تا بتواند با مقتضیات قرن بیست و یکم دمساز شود.
از همین رو پیشنهاد من این است که دستور زبان را ساده کنیم، پیش از آن که این
دستور ما را بدوی و نازل کند. قوانین زبان را انسانی کنیم، از زبان بومیان
بیاموزیم که این همه مدیون آنها هستیم، که واقعا هم هنوز میتوانند بسیار چیزها به
مابیاموزاند... عقلانیت بیشتری در باره لحن و لفظهای مکتوب به خرج دهیم ... اینها
همه نکاتی هستند که فیالبداهه به نظرم رسیدند، همچون شیشههایی افکنده به دریا،
به این امید که به دست خدایگان واژهها برسند. مگر این که هم آن خدا و هم شما تاسف
بخورید که چرا آن کشیش سبب شد که فردی که حالا این گونه به ساحت زبان جسارت میکند
و پرت و پلا میگوید زیر دوچرخه نرود!»
این فقط بخشی از سخنرانی گابریل گارسیا مارکز در اولین کنگره زبان اسپانیایی در سال ۱۹۹۷ است. میتوان آن را به زبانهای انگلیسی و آلمانی و لاتین خواند.
بخشی از حرفهای
مارکز در باره قید و بندهایی که به زبان اسپانایی بسته شده، گویی که توصیفی از قید
و بندهای مشابه در مورد زبان فارسی است که با خواندن کامل متن بیشتر میتوان به آن پی برد. ولی سوال این است که حرفهای مارکز در باره نسبت میان واژه و تصویر (با توجه به
مسائل مربوط به مولتی مدیا) و هم در باره سادهسازی زبان تا چه حد درست و نافذ
است؟
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه