کفر و دين و حقوق مصرفکننده
اين جملهای است از متن کتاب باارزش و خواندنی "پاپ و مرد مرتد" نوشته "مايکل وايت"، نويسنده معاصر آمريکايی که فروغ ياوری هم آن را به فارسی برگردانده و انتشارآت "روشنگران و مطالعات زنان" سال پيش آن را در تهران منتشر کرده است. خواندن اين کتاب مرا به گاه و بیگاه به ياد کتاب " وجدان بيدار" اثر اشتفان تسوايگ انداخت که آن هم با نثر شيوا و گيرای سيروس آرين به فارسی ترجمه شده است.
موضوع "وجدان بيدار" به سرگذشت و مبارزه يک استاد الهيات ، به نام سباستين کاستيلو، در سده شانزدهم در دفاع از آزادی وجدان و بيان، و ايستادن دليرانه وی در برابر ژان کالون مربوط است. کالون، حاکم مذهبی ژنو در قرن شانزدهم ، همان کس است که در تحکيم پروتستانيسم با قلم و شمشير و شکنجه "همت " گماشت و در اين راه "ميکاييل سروه " اسپانيايی تبار را به سبب باورهای دينی اش زنده در آتش سوزاند. بی پروايی کاستيليو در نقد بی محابای انديشه های متعصابانه و آزادی ستيزانه کالون و دفاع جانانه وی از حق آزادی انديشه و بيان سروه ، و نه از افکار او، حاکم ژنو (کالون) را به دشمن خونين وی بدل کرد و جانش آماج تير های توطئه گشت.
"پاپ و مرد مرتد" هم به زندگی "جوردانو برونو" کشيش روشنفکر و حقيقت جويی مربوط میشود که در زير شکنجههای وحشتناک تا آخرين لحظه مقاومت کرد و تسليم نشد. مايکل وايت براساس اسنادی که سدهها بعد از آرشيو مخفی واتيکان به دست آمده به روايت زندگی و مرگ اين کشيش روشنفکر میپردازد که در تقابل با بیخردی و تعصبات کور جان خود را از دست داد. در واقع، کسانی که به دروغ خود را مردان خدا میناميدند هنگامی که در برابر واقعيات منافعشان به مخاطره افتاد به مرگ مردی فرمان دادند که جز حقيقت نگفت.
نام بردن از جوردانو برونو و معرفی کتاب " پاپ و مرد مرتد" به اين منظور بود که به اطلاعيهای اشاره کنم که بنيادی به نام "جوردانو برونو" در آلمان انتشار داده است. اين بنياد که کارش دفاع نظری و عملی از ايده روشنگری، تبليغ آزادانديشی و اعتراض به محدوديتها در اين زمينههاست در اطلاعيه خود به پيشنهاد نماينده دولت در امر ادغام خارجیها مبنی بر لزوم حضور نمايندهآی از مسلمانان مقيم آلمان در شورای برنامهريزی دو شبکه عمومی تلويزيون اين کشور اعتراض کرده است.. از نظر اين بنياد در حالی که شمار شهروندان آلمانی فاقد اعتقادات مذهبی بيشتر از شمار افراد مذهبی است اما اينان نمايندهای در شورای يادشده ندارند. در عوض، هم کاتوليکها و هم پروتستانها و هم يهوديان از چنين حقی برخورداند و حالا هم که صحبت از ورود نماينده مسلمانان به اين شوراست.
موسسهای وجود دارد در آلمان به نام "گروه مطالعات جهانبينیها" که از جمله در مورد تحول و تطور در ديدگاهها و گرايشات معتقدان به مذاهب و نحلههای سياسی و نيز تغيير در کميت آنان پژوهش و تحقيق میکند. بنا به آمار اين موسسه ۳۲,۷ درصد مردم آلمان اعتقادات مذهبی ندارند، ۳۱,۱ درصدشان کاتوليکاند و ۳۱,۰درصد هم به آيين پروتستان باورمندند. ۳,۹ درصد جميت آلمان را هم مسلمانانی تشکيل میدهند که يا واقعا مسلمانند و يا در حرف چنين عنوانی را يدک میکشند.۱,۷ درصد جمعیت آلمان را هم پیروان یهودیت، شاخه های دیگر مسیحیت و سایر مذاهب تشکیل می دهند
بنياد جوردانو برونو در اطلاعيهاش میگويد:" مطلوب آن است که شبکههای عمومی راديو و تلويزيون از تبليغات رسمی و غيررسمی برای مذاهب چشم بپوشند چون کار اين شبکهها نه تبليغ و اشاعه آموزههای مذاهب که اطلاعرسانی است. با اين همه اگر قرار است که مذاهب هم برنامه خاص خودشان را در اين رسانه ها داشته باشند حقوق مصرفکننده ايجاب می کند که هنگام پخش اين گونه برنامهها مثل زمان پخش آگهیهای تجارتی رفتار شود، يعنی در گوشه صفحه تلويزيون نوشته شود که در حال حاضر برنامهای تبليغاتی در حال پخش است."
صرفنظر از محقبودن يا نبودن اطلاعيه بنياد جوردانو برونو، تصورش را بکنيد که اين بيناد شعبهای هم در ايران میداشت و میخواست بر مبنای باورهای خود به چيزی اعتراض کند. احتمالا گيج میشد که از کجا شروع کند!
بد نيست اشاره کنم که شمار ناباورمندان به مذاهب در آلمان غربی تا قبل از سقوط ديوار برلين حدود ۱۵ درصد بود. ديوار که افتاد ۷۵ درصد جمعيت آلمان شرقی هم که همين گرايش را دارند به اين جمعيت اضافه شد. لذا میشود فهميد که چرا برلين در حال حاضر مهمترين پايگاه چنين شهروندانی است. ۴۰ درصد جمعيت اين شهر فاقد هر گونه باوری به آسمان و مقدسات هستند. يکی از جامعه شناسان معروف آمريکا چند سال پيش گفته بود که برلين تنها پايتخت آلمان نيست، بلکه پايتخت بیمذهبان جهان هم هست. نشريه معروف " ميذ" که مهمترين ارگان آتهائيستها و ناباورمندان به مذاهب در آلمان است در سطح بينالمللی نيز وزن و جايگاه خاصی در ميان هواداران اين گونه گرايشها دارد.
البته جمعيت کثير ناباورمندان به مذاهب در آلمان به دلايل مختلفی تشکلهای چندان قويی ندارند، و چند تشکل عمدهای که آنها را نمايندگی میکنند ( از جمله انجمن آزادانديشان آلمان و انجمن انسانگرايان آلمان) بيش از ۵۰ هزار نفر عضو ندارند. دلايلش هم متقاوت است. از طرفی ناباورمندی به مذاهب قسما يک مسئله سلبی است و لزوما جنبه اثباتی ندارد. برخی از اين تشکلها به جای باور به آموزههای مذهبی باور به پيشرفت و انسان و ... تبليغ میکنند که از نظر مخالقان مذهبی، آن هم نوعی اعتقاد است، ولو که سر رو به زمين دارد و نگاهش متوجه آسمانها نيست.
اين هم هست که بر خلاف کليساها که از امکانات عمومی استفاده میکنند و سهم معينی از مالياتها به آنها تعلق میگيرد ناباوران به مذاهب منبع مالی خاصی ندارند که پشتوانه تشکليابی و تبليغات خود کنند. پيشنهاد برخی از گروههای ناباورمند به مذاهب که ما هم بايد مثل کليسا از دولت طلب سهمی از مالياتها را بکنيم با استهزاء و موضع منفی ديگر گروهها روبرو شده است، چرا که به نظر اينها تا حالا يکی از عرصه های مبارزهاشان اعتراض به همين بهرهمندی کليسا از چنين امتيازی بوده و حالا تقاضای شراکت در چنين امتيازی جز تمسخر خويشتن معنای ديگری نخواهد داشت.
اين که زمانی دولتهای کمونيستی خود را انحصاردار ناباوری به مذاهب معرفی میکردهاند هم، تا حدودی در ميان گروندگان به چنين باوری (ناباوری؟) نسبت به تشکليابی و انگ و اسمدار شدن ايجاد دافعه میکند.
باری، گروههای متشکل آتهائيست و ناباورمند به مذاهب در آلمان مثل همه نهادهای مدنی ديگر (احزاب و سنديکاها و ...) نه تنها در حال تقويتشدن نيستند که در حال از دست دادن اعضا هستند. توضيح علت اين روند عمومی بماند برای بعد. تنها اشاره کنم که تحقيقی که شبکه اول تلويزيون آلمان انجام داده نشان میدهد که برای اولين بار در تاريخ پس از جنگ جهانی دوم رقم کسانی که از کارکرد نظام دمکراتيک آلمان راضی نيستند، تحولات،روندها و تصميمگيریها را عادلانه و منصفانه نمیبينند و اميدی هم ندارند که احزاب متعارف در اين وضعيت تغييری ايجاد کنند از ۵۰ درصد فزونتر شده است.
سابقه نداشته است در آلمان که احزاب تودهای مانند سوسيال دمکراتها و دمکرات مسيحیها هر کدام تنها حدود ۳۰ درصد آرای مردم را با خود داشته باشند. چنين روندی که از يک طرف با سياستزدگی بخشهايی از مردم و از طرفی با قدرتگيری معين احزاب و محافل نئونازی و راهيافتن آنها به برخی از پارلمانهای محلی توام شده در وجه عمده با پديده جهانیشدن و محدودشدن قدرت دولتهای ملی قابل توضيح است، ولی علتهای فرعیتری هم دخليند که بحثش شايد به درازا بکشد. فقط خواستم اشاره کنم که وضعيت نامطلوب تشکلنيافتگی آتهائيستها و بیمذهبان، هم علل خاص دارد و هم علل عام.
از وضعيت آتهائيستها در جاهای ديگر اروپا زياد خبر ندارم ولی میدانم که در هلند آتهائيستها و ناباورمندان به مذهب به رغم شمار اندکترشان و به رغم کمتر متشکل بودنشان، باز هم ظاهرا نسبت به همکيشانشان(!) در آلمان وضع بهتری دارند. آنها در ارتش اين کشور برای سربازان و نظاميانی که به آموزههای مذهبی بیباورند دفاتر مشاوره روانی و روحی دائر کردهاند و يک دانشگاه هم به نامشان ثبت است که تئوریها و نظرگاههايشان را اشاعه و تعليم میدهد.
خلاصه از قديم گفتهاند: متاع کفر و دين بیمشتری نيست. شايد مسئولان بنیاد جوردانو برونو هم همين شعر حافظ را خواندهاند که میگويند کفر و مذهب متاع ( کالا) است و هنگام صحبت کردن از آنها در راديو يا تلويزيون حق شنونده يا بيننده است که به او يادآوری شود در حال ديدن و يا شنيدن يک آگهی تبلیغاتی است!
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه