از ناتاشا تا اوين و تا خانه بخت
ناتاشا کامپوش ۱۰ ساله بود که ولفگانگ او را در راه مدرسه ربود و نزديک به ۸ سال در يک زيرزمين کوچک و تنگ به حبسش کشيد. در اين سالهای آخر ناتاشا امکان يافته بود که در معيت و مراقبت شديد ولفگانگ گهگاهی به بيرون بيايد. او اما به دلايلی انگيزه و امکان فرار برای خود نمیديد.يک بار هم که پا به فرار گذاشته بود دچار سرگيجه و ترديد شده بود و باز به پيش او برگشته بود. اما سرانجام روز ۲۳ اوت، پس از ۸ سال ناتاشا بر همه درنگ و ترس و ترديدهای خود غلبه کرد و با فرار مجدد از خانه ولفگانگ خود را برای هميشه از چنگ او رها کرد. ا ندکی بعد که ولفگانگ ناباورانه از فرار گروگانش باخبر شد تصميمش را گرفت. لب ريل آهن ، منتظر قطار و تمام.
از همان روزی که خبر مثل بمب در گستره آلمانیزبان اروپا (آلمان و اتريش و سويس) ترکيد افکار عمومی ناباورانه و بهتزده منتظر بود که ناتاشا لب باز کند و از آنچه که در اين ۸ سال بر او رفته است حرف بزند. ناتاشای کابوس زده اما به وقت نياز داشت. با خانواده و بستگانش هم که ديدار کرد موج اشک و تاثر بود که فضا را فرا گرفته بود و اين برای ذهن و روانش که به فراموشی گذشته و فائق آمدن بر کابوس اسارت خويش نياز داشت مزيد بر علت شد. تيمی از روانشناسان از همان لحظه اول به مراقبتهای روانی از او گماشته شد تا بالاخره سهشنبه گذشته اعلام کرد که برای سخنگفتن از آنچه که کشیده است آماده حضور در يک مصاحبه تلويزيونی است. از همان ابتدا هم شرط کرد که راجع به جزييات درونی زندگی با رباينده اش زياد پيله نکنند و گهگاهی که خبرنگار به سوی چنين سوالهايی رفته بود با غضب خواسته بود که درز بگيرد.
چهارشنبه شب وقت نمايش مصاحبه بود. ۱۰ ميليون نفر پای تلويزيونهايشان ميخ شدند تا چهره ناتاشا را ببينند و حرفهايش را بشنوند. ناتاشا از ترسش از فرار گفت، چرا که ربايندهاش تهديد کرده بود که اگر شخص سومی از واقعيت ماجرا باخبر شود آن شخص را خواهد کشت و لذا او هم به ملاحظه جان ديگران قرار را بر فرار ترجيح داده بود. از اين گفت که مادر ولفگانگ تصوير بسيار مثبتی از پسرش در ذهن خويش ساخته بوده و برای او راحت نبوده که با لورفتن ماجرايش اين تصوير شکسته شود . از روزی گفت که به اتفاق "او" به مغازهآی می رود و فروشنده از او میپرسد چه کاری میتوانم برابتان بکنم. ناتاشا اين کلام را صميمانه و ورای مناسبات خريدار و فروشنده می بيند و می رود که از او تقاضای کمک کند، اما نمی تواند و با مداخله "او" قضيه فيصله می يابد. از اين گفت که در سالهای آخر دائم در چشم ديگران خيره می شده است تا به آنها حالی کند که مشکل دارد و کمکش کنند، اما کسی معنای نگاه او را درنمی يافته است. در آنچه که ناتاشا گفت البته نمیشد فهميد که چرا مناسباتی قاعدتا نفرتآميز ميان او و رباينده اش روی ديگری هم دارد که در حاضرشدن بر سر جسد و مراسم تدفين "او" نمود يافت. برای ما که روايت دادگاههای فرمايشی استالين را شنيده ایم و در اين ۲۷ سال بارها در جمهوری اسلامی به عينه شاهد رابطه غريب و پناه جويانه قربانيان شکنجه و بازجويیهای سخت با شکنجهگران و بازجويانشان بودهايم صد البته رفتار ناتاشا، آن هم اندکی پس از فاصلهگيری از کسی که ۸ سال از زندگیاش را به اجبار با او گذرانده چندان ناآشنا و شگفتانگيز نيست. اين که در اين ۸ سال به اعتبار زندگی مشترک و اجباری با "او" و رابطه جنسی احتمالی ناخواسته و يا اختياری مناسباتی متناقض و پيچيده ميان قربانی و مجرم شکل گرفته باشد هم نکنهای است که لابد ناتاشا به زمان نياز دارد تا رمز و راز آن را برای خود حلاجی کند و دستکم برای رهايی از خلجانهايی روحی و روانیآش به بازگويی آنها در نزد مشاوران روانکاوش و يا نزديکترين بستگانش لب به سخن بگشايد.
باری، دختری که در ۱۰ سالگی به اسارت رفت و در ۱۸ سالگی رهايی يافت چهارشنبهشب که بر صفحه تلويزيون اتريش ظاهر شد نه ظاهری شکسته و به لحاظ روانی رنجور که ارادهای معطوف به زندگی و اعتلاء را نمايش گذاشت. لبخند آرام او هم نشانی از آرامش و صلابت درونیاش داشت که در کلامش نيز طنينانداز شد:" من با ارادهای معطوف به تلاش و کوشش به آينده نگاه میکنم." البته هستند شماری از روانکاوان که ترديد دارند اعتماد به نفس و ظاهر آرام ناتاشا نمايانگر واقعی درون کابوسزده و آسيبديده او پس از گذراندن ۸ سال اسارت و چالشها و مشکلات اين دوره باشد.
نمايش تلويزيونی مصاحبه ناتاشا با تقاضای کمک مالی از بينندگان توام شده بود تا عوايد جمع شده به مصرف مبارزه با گرسنگی وبهبود وضع زنان مورد ستم برسد. ناتاشا خود نيز در مصاحبهاش در باره گرسنگی چند کلامی سخن گفت: "من بارها در آن چاله مجبور به تحمل گرسنگی شدم. در حالت گرسنگی انسان تنها به انديشيدن در باره بدویترين مسائل قادر است و نه بيشتر."
برای پخش مجدد مصاحبه ناتاشا رسانههای مختلف سرودست شکستند و رقابتی ناسالم ميان رسانههای آلمان و اتريش درگرفت،رقابتی که در غرب با اصطلاح "ژورناليسم متکی بر دسته چک" آن را توصيف میکنند و صحنه رسانهآی آمريکا بيش از اروپا آلوده به آن است. سرانجام يک تلويزيون خصوصی و چند روزنامه حق پخش مصاحبه را ( تصويری و کتبی) دريافت کردند که درآمد ناشی از آن صرف هزينههای درمانی و مشاوره و تامين آتيه ناتاشا خواهد شد.
همکاری دارم از اهالی روسيه . در باره رفتار غيرمنتظره ناتاشا با ربايندهآش پس از رهايی از چنگ او صحبت میکردم. او از مورد گروگانهای بسلان مثالی آورد. میگفت که شماری از والدين دانشآموزان بسلان هم که سپتامبر ۲۰۰۴ همراه صدها دانشآموز به اسارت گروگانگيران چچنی درآمده بودند پس از رهايی، به رغم ۳۳۰ کشتهای که اين گروگانگيری و واکنش نسنجيده و بی برنامه نيروهای روسی به بار آورد بفهمی نفهمی از گروگانگيرها و رفتار قسما "مهربانه" آنها نسبت به خود متاثر بودند و تصويری لزوما منفی از اين گروگانگيرها در ذهنشان ايجاد نشده بود. صحبت نسبت مفصلش که تمام شد دوباره ذهن بود که از ماجرای ناتاشا و بسلان به اعترافات تلويزيونی و شکنجهگران و بازجويان "مهربان" و نيز به حکايت دخترکانی که همچنان از عروسکبازی به گروگان (خانه بخت!) میروند در رفتوآمد بود...
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه