21.7.06

فراموشی و فاجعه

در يکی از پست‌های قبلی اشاره کرده بودم به موافقت کنگره آمريکا با انتشار اسنادی از سازمان سيا که به دهه شصت قرن گذشته برمی‌گردند و بر اساس آنها هم دولت ايالات متحده و هم دولت آلمان چندين سال از محل اقامت آدولف آيشمن باخبر بوده‌اند اما صلاح نمی ديده‌اند که برای دستگيری و محاکمه او اقدامی انجام دهند. آيشمن مدير و سازمانده نابودی يهوديان در دستگاه رهبری آلمان هيتلری بود که تا ۱۵ سال پس از پايان جنگ جهانی دوم هم با نام مستعار در آرژانتين اقامت داشت. بنا به اسناد يادشده نهادی در درون ارتش آمريکا که بعد از جنگ مسئول تعقيب رد جنايتکاران اصلی رژيم هيتلری بود سال ۱۹۴۸ در نزديکی منزل خانواده آيشمن خانه‌ای را کرايه می‌کند با اين اميد که مقام ارشد رژيم هيتلری روزی برای ديدار با خانواده خود به آنجا سر ‌زند و با پای خود به دام بيفتد. اما چنين اتفاقی نمی‌افتد و سال ۱۹۵۲ با شروع و تشديد جنگ سرد و با توجه به نقش مهمی که آمريکا در اين جنگ برای آلمان غربی قائل بوده است اصولا تعقيب و شناسايی کسانی مثل آيشمن و خبرگان امنيتی رژيم هيتلری که شماری از آنها اينک در دولت آلمان پس از جنگ در مصادر ريز و درشتی به کار گمارده شده بودند از دستور کار خارج می‌شود. در اسناد يادشده سازمان سيا آمده است که اين سازمان سال ۱۹۵۳ رسما به پليس سالسبورگ در اتريش اطلاع می‌‌دهد که دولت آمريکا به فعاليت‌های خود در جهت دستگيری آيشمن پايان داده است. به اين ترتيب ، ۵ سال بعد هم که شعبه سيا در شهر مونيخ به واشنگتن گزارش می‌دهد که بنا به داده‌هايی که از سازمان اطلاعات آلمان به دست آورده آيشمن با نام مستعار کلمنس از سال ۱۹۵۲ در آرژانتين زندگی می‌کند مقامات ارشد سيا و دولت آمريکا با ملاحظه حساسيت دولت آلمان اين گزارش را در کشو می‌گذارند و سروصدايش را درنمی‌آورند.


در کنار سازمان امنيت آلمان فرد ديگری به نام لوتار هرمان، از بازماندگان اروگاه‌های مرگ رژيم نازی که پس از جنگ در آرژانتين سکنی گزيده بود نيز به طور تصادفی به حضور آيشمن در اين کشور آمريکای جنوبی پی می‌برد. او اما با توجه با سمپاتی ملموس مسئولان ارشد سفارت آلمان غربی در آرژانتين صلاح نمی‌بيند که مسئله را با آنها در ميان بگذارد، بلکه نام مستعار آيشمن و محل دقيق اقامت او را سال ۱۹۵۷ در نامه‌ای به "فريتس باوئر" اطلاع می‌دهد که در آن زمان دادستان ايالت هسن آلمان و از تعقيب‌کنندگان پيگير پرونده جنايات نازی‌ها بود. باوئر نيز که از بازماندگان اردوگاه‌های مرگ بود به مقامات آلمانی اعتماد نمی کند و از اين می‌ترسد که آنها آيشمن را قبل از دستگيری باخبر کنند و موجبات فرارش را فراهم آورند. اين گونه بود که وی مستقيما با آشنايی در اسراييل تماس می گيرد و اطلاعات دريافتی را به او می‌دهد. موساد گرچه اقداماتی را در رابطه با اين داده ها انجام می‌دهد، اما اولويت درگيری با کشورهای عربی باعث می‌شود که مسئله چندان جدی پی گرفته نشود و تا سه سال بعد يعنی تا ماه مه ۱۹۶۰ که آيشمن توسط موساد از آرژانتين ربوده شد وی کماکان زندگی راحت و آسوده‌ای را در آرژانتين و در ميان شمار ديگری از کارگزاران رژيم هيتلری که به اين کشور گريخته بودند داشته باشد. آنچه که باعث شد مورد آيشمن از دستور کار خارج نشود و سرانجام اسراييلی‌ها را به ربودن او برانگيزد همانا پيگيری‌های شخصی کسانی مانند " ترويا فريدمان" و "سيمون ويزنتال" بود که هر دو پس از رهايی از اردوگاه‌های مرگ هيتلری دست‌اندرکار جمع‌آوری اسناد و شناسايی عاملان اصلی قتل و کشتارهای اين رژيم و دستگيری آنها شدند. سرنخ‌هايی که اين دو به دست می‌آورند در کنار پيگيری و سماجت باوئر سرانجام رييس موساد را به صدور دستور در جهت يک عمليات ديگر برای شناسايی آيشمن و ربودن و انتقالش به اسراييل وامی‌دارد
.

دستگيری آيشمن آن گونه که در اسناد سيا آمده است برای ايالات متحده کاملا غيرمنتظره و نگرانی‌آور بود. واشنگتن از آن بيم داشت که اعترافات آيشمن به لو رفتن سابقه فاشيستی برخی از مقامات ارشد در دستگاه رهبری آلمان غربی که در پيشبرد جنگ سرد نقش عمده‌آی داشتند منجر شود. در همين راستا رييس وقت سازمان سيا (آلن دالاس) در جهت اجرای خواست دولت بن موفق می‌شود مسئولان مجله آمريکايی "لايف" که خاطرات فرار آيشمن در آن منتشر می‌شد را به حذف جملاتی که به رابطه وی با " هانس گلوبکه" اشاره داشت وادارد. در باره هانس گلوبکه که ترس واشنگتن و بن عمدتا از لو رفتن سابقه او ناشی می‌شد بعدا توضيح خواهم داد، ولی بد نيست همين جا اشاره کنم که باز هم بنا به اسناد سيا، چند ماهی بعد از ماجرای مجله لايف، يعنی در آوريل ۱۹۶۱ "راينهارد گلن"،‌ رييس وقت سازمان امنيت آلمان غربی راسا به واشنگتن می‌رود و گزارش يک جاسوس آلمانی را به آمريکايی ها ارائه می‌دهد که بر اساس آن آيشمن در زندان اسراييل هوادار خروشچف شده است. گلن از مقامات واشنگتن می‌خواهد که اسراييلی‌ها را متقاعد کند تا جريان دادگاه آيشمن را عمدتا حول توضيحات وی در باره دلبستگی‌آش به خروشچف پيش ببرند و حتی گذشته او را هم تلويحا به شوروی وصل کنند تا به اين طريق خوراک خوبی برای تبليغات بيشتر در مبارزه عليه کمونيسم فراهم آيد.. بنا به اسناد سيا مقامات آمريکا به اين پيشنهاد گلن چندان روی خوش نشان نمی‌دهند و بعدتر هم مطلع می‌شوند که سمپاتی آيشمن به خروشچف مبنای واقعی نداشته و او کماکان ميانه خوشی با حکومت شوروی ندارد

و اما هان گلوبکه. ايشان از مقامات ارشد وزارت کشور هيتلر بود که در تنظيم و تدوين قوانين معروف به " قوانين فطری نورنبرگ" که مبنای تعقيب و سرکوب يهوديان شد نقش اصلی را داشت و پس از تصرف اسلواکی به دست قوای آلمان خود راسا بر تعقيب يهوديان و کمونيست‌ها و همه مخالفان حکومت آلمان نظارت می‌کرد. وی ظاهرا در سال‌های آخر جنگ با برخی مخالفان درون ارتش آلمان که به رغم يهودی‌ستيزاشان خطر شکست سياست‌های جنگی هيتلر را حس کرده بودند تماس گرفت و از اين رو سايه ای از ابهام بر کارنامه او در ماه‌های پايانی جنگ باقی ماند. با اين کارنامه بحث‌انگيز اما، گلوبکه به دست راست آدن آوئر ، صدراعظم پس از جنگ آلمان بدل شد و به عنوان رييس دفتر وی نزديکترين مشاورش بود. با بالاگرفتن جنگ سرد يکی از موضوعات تبليغاتی دولت آلمان شرقی عليه همسايه غربی خود همانا حضور مقامات دوران هيتلری در دستگاه اداری جديد اين کشور بود و در اين رابطه رسانه‌های برلين شرقی تمرکز خاصی بر سابقه گلوبکه داشتند. در اين راستا حتی دادگاهی هم به صورت غيابی و برای نشان دادن آلودگی دولت آدن آوئر برپا کردند که به حبس ابد برای گلوبکه رای داد. آدن آوئر اما کماکان به مشاور ارشدش وفادار ماند و تا آخر دوران صدراتش نيز از وی جدا نشد. ظاهرا بايد بيش از ۴۰ سال می‌گذشت تا در زمانه‌ای که ديگر جنگ سرد به تاريخ پيوسته و آدن آوئر و گلوبکه و ساير مقامات وقت دو سوی آلمان خاک شده‌ا ند واقعيت ماجرا بيشتر از پرده برون بيافتد و برای معاصران جز جنبه تاريخی و درس‌آموزی نداشته باشد.

آيشمن در مه ۱۹۶۲ در زندانی در رام‌الله به دار آويخته شد. معروف است که قبل از اعدامش خواسته بود که نزد يک خاخام به آيين يهودی در‌آيد. علت را پرسيده بودند. گفته بود که بگذار تا يک يهودی ديگر کشته شود.

قتل و رنج و سرکوب و تحقيری که آيشمن و همکارانش بر ميليون‌ها يهودی روا داشتند می‌توانست درس خوبی هم برای اخلاف اينان باشد تا قدرت برتر اسراييل در عرصه نظامی را چه ديروز و چه امروز به عامل رنج همنوعان غيرنظامی و بی‌پناه‌اشان در فلسطين و لبنان بدل نکنند. نسيان آدمی چه روندهای غم‌انگيز و فاجعه‌باری که دامن نمی‌زند.