ما و سرود ملیامان
جشن های عمومی و توام با هلهله و شادی در آلمان را عمدتا میتوان در کارناوالهايی ديد که در ماههای فوريه و مارچ در شهرهای مختلف (عمدتا جنوب و غرب) اين کشور برگزار میشود. ولی حالا که در چهارچوب بازیهای جام جهانی تيم آلمان پله به پله ارتقاء پيدا میکند هم ، جشن و پايکوبی و تشديد عرق ملی رونق و رواج مشهودی پيدا کرده. ديشب بعد از پيروزی آلمان بر سوئد فقط در برلين نزديک به يک ميليون نفر شب را در در خبابانها مشغول سرخوشی بودند. سرود ملی آلمان که بر لبان تماشاگران درون استاديوم و يا گهگاه بر زبان مردم ديشب حاضر در کوچه و خيابان جاری بود ذهنم را برد به تاريخی که پشت اين سرود خوابيده و به برخی تفاوتها و شباهتها با سرود ملی خودمان و رويکردهای دو جامعه به آنها.
سرود ملی آلمان اگر چه نه به طور رسمی ، از سده نوزدهم در ميان مردم اين کشور رايج بوده است. در واقع بعد از جنگ جهانی اول بود که سرود يادشده بر آهنگی از باخ به سرود رسمی آلمان بدل شد. اين سرود ابتدائا سه قسمت داشت . قسمت اولش مشحون بود از عظمتطلبی آلمانی ( آلمان ورای همه جيز) که حتی بعد از جنگ جهانی اول همچنان در حال جوش و خروش بود و انتظار مقطعی را میکشيد که دوباره سرريز کند و منشا جنگ و ويرانی ديگری شود. قسمت دوم سرود اختصاص داشت به تعريف از زن آلمانی ، وفاداری او و مزيتهای شراب و موسيقی آلمان. سومين قسمتش هم به وحدت و انصاف و آزادی توجه میدهد که آلمانیها بايد محافظش باشند و با جان و جسم خودشان ازش دفاع کنند. اين سرود از همان ابتدا بدون مخالف نبود. نيچه در قرن ۱۹ در بارهاش گفته بود که اراجيف ترين شعاری که در دنيا میتوان پيدا کرد همين سرود آلمان هستٰ، به خصوص آنجا که میگويد: آلمان ورای همه چيز. کورت توخولسکی، شاعر و هجوپرداز نامدار آلمان هم همين قسمت را " ابيات احمقانه يک شاعر حراف" توصيف کرده بود. اما اين سرود به خوبی با ايدئولوژی و برنامههای رژيم هيتلری سازگاری داشت و شب و روز مردم به خواندن آن ترغيب و تشويق میشدند.
آلمان که در جنگ جهانی دوم شکست خورد برای سرود ملی عظمتطلبانه آن هم آبرو و افتخاری نماند. تا سال ۱۹۵۲ آلمان غربی گرچه صاحب قانون اساسی جديدی شده بودٰ ولی هنوز از داشتن يک سرود ملی بیبهره بود. آدن آوئر اولين صدراعظم دمکرات مسيحی آلمان در سالهای پس از جنگ در انتهای مراسمی به جمعيت حاضر گفت که بخش سوم سرود قبل از جنگ را با هم بخوانند. اين تقاضا همانا و خشم و قهر شماری از چهرههای سياسی سوسيال دمکرات و ليبرال همانا. اينان که جلسه را ترک کردند مراسمی که قرار بود حالت ملی داشته باشد به يک افتضاح سياسی بدل شد. تا چند سال بعد هم آلمان غربی بدون سرود ملی باقی ماند و چالش و جدالی هم بين رييس جمهور ليبرال آن و آدن آوئر دمکرات مسيحی جريان داشت. رييس جمهور کم اختيار خواهان سرودی جديد و عاری از توهمات و شعارهای سرود قبلی بود و صدراعظم قدرتمند هم با گوشه چشمی که به نيروهای ناسيوناليست و عظمت گرای آلمان داشت کماکان بر ايده خود مانده بود که قسمت سوم سرود قبلی به سرود ملی تازه بدل شود. او بالاخره حرفش را به کرسی نشاند و سرودی که زمانی خواندنش به يک افتضاح سياسی و چالشی عظيم ميان نيروهای سياسی کشور بدل شده بود اينک سرود رسمی آلمان است و اين روزها هم اين جا و آنجا بر زبانها جاری. بد نيست اشاره کنم که احيای سرود دوران پيش از جنگ تنها مورد چالشبرانگيز در کارنامه آدنآوئر نبود. اخيرا اسنادی از آرشيو ملی آمريکا انتشار علنی يافته که به روابط آلمان و آمريکا در فاصله ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ برمیگردد. اين اسناد حاکی از آنند که دولت آلمان چند سال تمام به خوبی می دانسته که آدولف آيشمن ، طراح و سازمانگر قتل عام يهوديان در جريان جنگ جهانی دوم، در آرژانتين زندگی می کند. اما مسائل و منافعی باعث میشود که دولت آدن آوئر اين خبر را مکتوم نگه دارد و مانع دستگيری و محازات وی شود تا سرانجام اسراييلیها هم از اين ماجرا باخبر شدند و با ربودن آيشمن از آرژانتين او را در اسراييل به جوخه اعدام سپردند. در باره علل مخفی نگه داشتن محل اقامت آيشمن توسط دولتهای وقت آلمان و آمريکا احتمالا در پست بعدی خواهم نوشت. ماجرای سرود ملی آلمان شرقی هم داستان خاص و قسما کميکی دارد که در فرصتی ديگر بسته به مناسبت در باره آن خواهم نوشت.
باری، غرض از شرح داستان سرود ملی در آلمان اين هم بود که نقبی به سرود ملی خودمان بزنيم که آن هم در کنار مسئله پرچم به يکی از موارد چالش و شکاف در درون جامعه بدل شده. در عرض صد سال گذشته ما نه به خاطر پيروزی يا شکست در جنگها، که به سبب تحولات تند سياسی و دست به دست شدن تام و تمام قدرت ، دستکم ۵ سرود ملی عوض کردهايم. البته ابراهيم نبوی طنازانه فهرست پرشمارتری از اين سرودها به دست میدهد که فعلا از آن صرفنطر میکنيم. در بين آن ۵ سرود مارشی را می توان ديد که به دوران مظفرالدينشاه نسبتش می دهند و در عين حال با شعری که اينک از بيژن ترقی بر آن نهادهآند می توان گفت زيباترين سرود اين صد سال اخير است. سرودی که در دوران رضاشاه ساخته شد، سرود دوران محمدرضا و دو سرودی که جمهوری اسلامی تا کنون داشته است ديگر اجزای آن سرودهای پنجگانه اند.
به سيب شکاف دولت- ملت که کم و بيش شاخصه وضعيت سياسی و اجتماعی کنونی ايران در دهههای معاصر بوده است بسياری از ايرانيان در سيمای سرود جمهوری اسلامی که عمدتا به توصيف و تعريف از خود اختصاص يافته هم، خود را بازنمیيابند و چندان رغبتی ندارند که بسان مردم ساير کشورها آن را در اين يا آن مراسم بر زبان جاری کنند.. گزارشی که در اين آدرس از مقايسه رفتار ايرانیها و مکزيکی های جاضر در جريان بازی تيمهای اين دو کشور میخوانيد با لحنی گلايهآميز و بدون آن که به ريشههای اصلی قضيه بپردازد گوشهآی از وافعيت يادشده را برملا میکند.
اگر سرودهای دوران پهلوی به حس عظمت طلبی ايرانی و خودستايیهای اين خاندان آلوده بودند، سرودهای جمهوری اسلامی درک و دريافتی ايدئولوژيک را القاء میکند که خودستايی و تحميل اقتدار و مشروعيت خود به ذهن ساکنان خطه ايران هم همچنان در آن موج میزند. اين عامل در کنار شکاف تاريخی دولت- ملت که از آن يادشد، به علاوه کارنامه غيرمثبت حکومت پس از انقلاب سبب شده که به رغم همه تبليغات و القائات بخش قابل اعتنايی از جامعه نتواند با سرود جمهوری اسلامی راحت باشد، آن را به عنوان سرود ملی خود بپذيرد و چهره خود را در آينه آن مشاهده کند.
غمانگيزتر از مورد سرود ملی، تلاشی بود که پيش از شروع بازیهای جام جهانی برای سرودن و ضبط "سرود پيروزی" به عمل آمد. در حالی که يک ارزيابی واقعی از وضعيت فوتبال ايران تاييد نمی کرد که ما در اين بازی ها شانس چندانی داشته باشيم بحث و مباحثه بر سر چگونگی ساختن "سرود پيروزی" و اين که خواننده و آهنگساز آن چه کسی باشد مدتها از خبرهای اصلی رسانهها بود. سرودی هم که سرانجام ساخته شد جز واکنشی احساسی و خودفريبنده در برابر عقده خودکمبينی و حقارت و شکستها و نوسانهای معاصر، جز شيرهماليدن بر سر مردم و دعوت آنها به لمدادن بر ميراث خويش ، جز تداوم "هنر نزد ايرانيان است و بس" و جز سفيد و سياه ديدن جهان نيست: حکم اهوراست به اهريمنان//پارسيان تا به ابد قهرمان! ////ايران من ايران من جانم فدايت// کل زمين و آسمان خاک پايت//// ای همه مردان غرورآفرين// بهر شما باد حاضر آفرين//// جام جهان دست شما بايدش ...در اين آدرس شرحی نشانهشناسانه بر اين سرود هست که شايد به خواندنش بيارزد. عدم موفقيت تيم ايران به رغم همه مضراتش اگر ضربه ديگری به اين روحيه و ذهنيت بوده باشد و به جای انداختن تقصير به گردن اين يا آن فرد ذهنمان را متوجه کليت حال و روز قسما نابسامانی، که فوتبالمان هم بازتاب آن است، کرده باشد خود حکم يک پيروزی را دارد. اما از بحثهايی که اين روزها در جامعه و رسانهها جريان گرفته به سختی می توان نتيجه گرفت که آن شکست دستکم به چنين دستاورد مثبتی منجر شده باشد.
1 Comments:
salam
Post a Comment
بالای صفحه