21.6.06

قضايای پرچم

۱

ديروز در يکی از خيابان‌های شهر مشغول رانندگی بودم که ناگهان چشمم به دو پرچم ايران افتاد که از نرده‌های يک بالکن آويزان بودند. رفتم کارم را انجام دادم و در برگشت عکسی از اين بالکن گرفتم:

من عکاس خوبی نيستم و عکس از هم از راه دوره گرفته شده ولی حدودا معلوم است که دو پرچم مختلف از ايران کنار هم آويزان شده اند:

پرچمی با رنگ و نقش‌های جمهوری اسلامی و پرچمی با شيروخورشيد که پرچم رسمی دوران مشروطه تا سال ۱۳۵۷بوده است. اين دومی را البته هم سلطنت‌طلبان و هم جمهوری اسلامی به غلط القاء کرده‌اند که نماد حکومت پهلوی است و از اين رو برخی اعطای هر دو نمونه را به لقايشان بخشيد‌ه اند و از پرچم‌های سه رنگ فاقد هر نقش و نشانه‌ای استفاده می‌کنند.

باری، قرار گرفتن اين دو پرچم در کنار هم در بالکن يک خانه می تواند فرض‌های متفاوتی را مطرح کند:

- افرای که در اين خانه زندگی می‌کنند به هوادارن حکومت‌های بعد و قبل از انقلاب تقسيم شده‌اند.

-فرد و يا افرادی که در اين خانه زندگی می کنند از هر دو دوره دل خوشی دارند و آويزان کردن پرچم دوگانه هم تبارز همين دلخوشی دوگانه است.

- فرد يا افراد اين خانه اصلا حاليشون نبوده که اين پرچم‌ها چه معنايی دارند و نقش و نگار آنها به چه نکاتی اشاره دارد.

- ...

۲

شماری از ترک‌های مقيم آلمان ( بزرگترين اقليت خارجی ساکن اين کشور) برای نشان دادن همبستگی خود با سرزمينی که درش زندگی می‌کنند و کاستن از شکاف‌ها و سوء تفاهمات موجود ميان "ميهمان" و "ميزبان"، حالا که مسابقات فوتبال جام جهانی جريان دارد هم پرچم آلمان و هم پرچم ترکيه را مشترکا بر ماشين ها و يا مراکز کاری خود نصب کرده‌اند. پسر کوچک من که حکمت اين کار را نفهميده بود همسايه ترک ما را به سوال گرفته بود که شمايی که تيمتان در جام جهانی حضور ندارد چرا بيرق ترکيه را هم قاطی بيرق‌های ديگر کرده‌ايد؟ همسايه ترک ما هم که خودش به حکمت و معنای اين کار چندان فکر نکرده و ظاهرا به تقليد از يکی از دوستانش به اين کار مبادرت ورزيده در پاسخ پسرم گفته بود: نمی دانم، شايد برای اين که نشان بدهيم ما ترکيم و اهل ترکيه.

خود اين پسرم حالا كه ديگه ايران اوت شده به صرافت افتاده كه پرچم ايران را از دريچه اتاقش آويزان كند. ديروز 10 يورو طلب مي‌كرد كه برود و پرچم جمهوري اسلامي را بخرد و از پنجره اتاقش بيرون بياندازد. فعلا راضي‌اش كرده ام كه سه قطعه سبز و سفيد و قرمز را با كمك هم به هم وصل كنيم و سروته قضيه را هم بياوريم.

۳

اين چند خط از وبلاگ رودررو ( متعلق به دکتر احمد توکلی/ استاد علوم ارتباطات) که به رابطه ما با فوتبال و ما با يکديگر اشاراتی دارد هم ، شايد به خواندنش بيارزد:

مصداق‌ها

ظهر روز بازی با پرتغال در اتوبان نيايش سوار يک ماشين کرايه‌کش شخصی شدم. جوانی سی و پنچ ساله راننده بود و من تنها سرنشين. خمار به نظر می رسيد؛ کمی که جلوتر آمديم، سرش را به طرف من خم کرد و پرسيد:

- بازی ساعت چند است؟

- گفتم: ساعت ۵/۴.

کنجکاوانه پرسيدم: می بريم؟

- گفت بازی کی با کی هست؟

- گفتم : ايران و پرتغال.

- گفت: آره می بريم.

اين تمام ديالگوگ ما در ده دقيقه مسيری که طی شد- بود. وبعد از آن من با خودم ديالوگ داشتم.اين حس غريب از ادمی که نمی داند کی با کی بازی دارد و بعد هم در پاسخ سوال من با آرامش تمام و بدون هيچ مکثی می گويد: بله می بريم، حس جالب و خوشايندی رسيد. باخود گفتم شايد هم همين طور شد. شايد هم برديم.

اکنون بعد از سه روز که از بازی می گذرد. باخود می انديشم آيا آن روز ظهر،ما دو نفر مصداق کامل از يک کل نبوديم؟