7.5.06

زیگموند فروید در میان ما

نه، وضعیت زیگموند فروید آنقدرها هم شاید در ایران بد نباشد. اگر قبل از انقلاب ترجمه ها و روایت‌های دست و پاشکسته ای از نظرات و آراء‌ او به فارسی یافت می شد، بعد از انقلاب دستکم به رغم همه ممنوعیت‌ها و نفی و انکارهایی که نظام مذهبی و ایدئولوژیک ایجاد کرده است،‌ باز هم به اهتمام اهل فن شمار بیشتری از آثار او ترجمه شده‌اند و در تشریح و توضیح این آثار هم متخصصانی همچون محمد صنعتی، سعید شفتی و علیرضا جزایری و ... همت گماشته‌اند. در زمینه ادبیات و آثار داستانی نیز شمار بیشتری از نویسندگان ایرانی متاثر از آموزه‌های فروید و رهروان راه او به درونیات و چالش های روحی و خلجان‌های جان و روان انسان ها توجه نشان داده‌اند. توجه به روانشناسی و روانکاوی در ایران اگر در عرصه کاربردی چندان برجسته نباشد دستکم در عرصه نظری کارنامه غیرقابل قبولی ندارد.نهادی مانند "خانه روانشناسان" وجود دارد، فرهنگ روانشناسی به زبان فارسی تدوین شده است و موسسه‌ای مانند نشر ناژه هم وجود دارد که ظرف سال های اخیر دست به انتشار 120 کتاب در معرفی تئوری‌ها و نظرات روان شناسان و روانکاوان بزرگ جهان زده است. با این همه، دیروز ( شنبه 6 مه/ 16 اردیبهشت) که جهان 150مین سالگرد فروید را به استقبال رفته بود و نشریات اکثر کشورها در باره خوب و بد نظریات و روش‌های او مقالات و مصاحبه ها و ویژه‌نامه های متعدد انتشار دادند، جامعه علمی و مطبوعاتی کشور از کنار این مناسبت تقریبا به سکوت گذشت و حتی در مذمت فروید و آراء او هم که در ایران باعث خشنودی محافل حاکم هست کمتر نکته و مقاله‌ای نوشته شد و این صرفنظر از بی‌اعتنایی عمومی ما ایرانیان به مسائلی که موضوع روز نباشندٰ، شاید به این واقعیت هم برگردد که فروید و دیدگاه‌های او هنوز هم در ایران تابوگونه‌اند و برجسته‌کردن نام و آراء او و طرح و توضیح و نقد و تایید آنها امر جاافتاده‌ و متعارفی نیست.


باری، فروید به رغم اعلام چندین باره مرگ تئوری‌‌هایش همچنان با آراء و نظراتش در میان ما حی و حاضر است. ما کماکان ابداع و یا شرح و بسط مفاهیمی همچون روان‌رنجوری، پارانویا( بدگمانی شدید)، ضمیر ناخودآگاه، هیستری، نقش تمدن در محدودسازی رفتارهای طبیعی انسان‌ها، عقده ادیپ و ... را مدیون او هستیم. پس از کوپرنیک که توهم مربوط به ناف و کانون بودن کره زمین را در هم شکست و پس زا داروین که تئوری نشات گرفتن انسان از میمون را عرضه کرد ، فروید شاید سومین کسی بود که با نوشتن کتاب "تعبیر رویا" در سال 1900 تکان بزرگی به مفروضات بشر داد و به او حالی کرد که بر خلاف تصورش حاکم بلامنازع رفتار و کردار خود نیست و در وجودش به جز خودآگاه، ٰ‌ضمیر ناخودآگاه وجود دارد که بسیاری از حالات، اقدامات، کشش‌ها و گرایش‌های او را سمت و سو می دهند و اگر این ناخودآگاه انسان خود را تمام و کمال نه در بیداری، بلکه در خواب و رویا بروز می دهد همانا به سبب بند و قیدهایی است که عرف و آیین و اخلاق اجتماعی بر رفتار او نهاده‌اند.


یافته‌های فروید، چه در زمینه ناخودآگاه و چه در باب مناسبات و تکامل سکسی انسان که او آن را در کودک نوزاد و در رفتار کودکان با مادرشان نیز حی و حاضر و قابل تشخیص می‌داند از همان ابتدا محل بحث و مشاجره بوده اند. به ویژه دانش کلاسیک روانشناسی که کنش‌ها و اختلالات روانی را عمدتا با جنبه های بالینی و فیزیولوِژی اعصاب توضیح می دهد و بیشتر به دوا و دارو متکی است تا صحبت و گفتگوهای روانکاوانه و بازگشایی عقده‌ها و کمپلکس‌ها،‌ با فروید و تئوری‌های او کماکان سر سازگاری ندارد؛ به ویژه که احساس سلامت کردن یک بیمار در روانکاوی امری است که بر عکس روانشناسی رایج عمدتا در حیطه قضاوت و داوری خود بیمار است و نه پزشک او. چالش فروید با روانشناسی متعارف و کلاسیک بر سر این هم بود که به نظر او درمان‌های کلینکی و دارویی اثر درازمدتی ندارند و بیمار را نیز در روند مداوایش مشارکت فعال نمی‌دهند.


باری در زمینه مخالفت با فروید و نظریاتش، سال 1910 کسی مثل رییس شورای پزشکی شهر وین نظرش این بود که حرف و حدیث‌های فروید ربطی به رشته پزشکی ندارد و موردی برای تحقیق و تعقیب مقامات انتظامی و امنیتی است، و یا تا همین چندی پیش ادعای رفتار نامناسب و سوء استفاده جنسی فروید از بیمارانش و یا تقلیل دادن نظریات او به این که همه رفتار و کردار انسان ریشه در تمایلات جنسی دارد فت و فراوان شایع بود. مطالعات بیشتر در زندگی فروید و نوع مناسباتش با مراجعان به او کمتر جایی برای طرح ادعای اول گذاشته‌اند، ادعای دوم را هم شاید بتوان تا حدودی ساده‌کردن حرف و حدیث‌های فروید به حساب ‌آورد.


در این میان آنچه که جالب می‌نماید دو روند متناقض در سال‌های اخیر است که به گونه ای به فروید و تئوری‌ها و رویکردهای او مربوط می شوند: از یک طرف در سیستم بهداشت و درمان همه کشورها و از جمله در امر مداوای بالینی بیماران روانی،‌ ٰ‌چه به خاطر صرفه‌جویی و چه به سبب کارآیی و تاثیر بهتر و سریع‌تر داروها و مداواهای نوین دوره بستری بودن و یا رجوع مکرر به پزشک بیش از پیش کم و کمتر می شود. در چنین شرایطی طبیعی است که درمان‌های مبتنی بر روش‌های روانکاوانه که قسما برای نتیجه‌بخشی قطعی تا 700 ساعت گفتگوی میان روانکاو و بیمار را می‌طلبد بسیار‌ پرهزینه و لوکس به نظر‌ آید و بیش از پیش سبب از میدان به درشدن این شیوه و رویکرد درمانی شود. در همین حال اما مطالعات و یافته های جدید در عرصه بیولوژی اعصاب بیش از پیش کفه ترازو را در رقابت میان روانشناسی کلاسیک و روانکاوی به سود این دومی سنگین کرده است، به گونه‌ای که این دو رشته در حال یافتن زبان و زمینه‌های مشترک بیشتری هستند و بیگانگی و رقابت آنها با یکدیگر نشانه‌هایی از کاهش را بروز می دهد.


فروید فرزند زمانه خویش بود و شماری از تئوری‌های او مبتنی به دانش روز آن زمان بوده‌اند. نگاه نه چندان متعادل او به زن را نیز نمی توان از فرهنگ و گفتمان رایج زمان او جدا دانست. این نیز هست که پیشرفت‌های علمی در 100 سال گذشته شماری از نظریات فروید را تایید ، برخی را کاملا رد و تعدادی را مثل رابطه بچه و مادر را نسبی کرده و شناخت بیشتری از این مناسبات به دست داده‌اند. اما سوالات و نکاتی که فروید مطرح کرده چنان اهمیت داشته‌اند که در یک قرن گذشته بسیاری از اهالی ادبیات و فلسفه و تاریخ و روانشناسی یا از سر تایید و یا در نفی و نقد، با آنها درگیر شده‌اند و به غنای دانش و فلسفه و ادبیات و هنر افزوده‌اند. 70 سال پیش 191 هنرمند و نویسنده و شاعر که در میان آنها نام کسانی مانند پیکاسو، توماس مان، ماریا ریلکه، هرمان هسه، اشتفان تسوایگ ، سالوادر دالی و ... دیده می‌شود نامه‌ای نوشتند به فروید تا 80 سالگی تولد او را تبریک گویند. این نامه با جمله‌ای پایان می‌یابد که هنوز هم نظری صائب و قابل قبول در باره پدر روانکاوی است:" گیریم که دستاوردهای علمی آینده این یا آن نظریه فروید را منسوخ کنند و یا اعتبار و ارزش آنها را نسبی و محدود سازند، اما سوالات و نکاتی که او پیش روی بشر نهاد همچنان تازه و تامل‌برانگیز خواهند ماند و نمی‌توان با سکوت از کنارشان گذشت."


فروید به رغم تمرکزش بر رشته خویش از مباحث فلسفی و سیاسی دوران خویش نیز برکنار نبود و اینجا و آنجا فعالانه در این بحث‌ها وارد شده است. از جمله او با انگلس و کتاب "منشا خانواده" او چالش کرده و نقش تکنیک و برتری روانی را به عنوان ابزارهای برتری و سلطه مورد تاکید قرار داده است. او مارکسیسم را به خاطر تبیین مستدل تاثیر عامل اقتصادی در شکل دهی به ذهنیات و اخلاقیات فرد می‌ستاید و در عین حال زنهار می‌دهد که نباید این عامل را یگانه عامل تاثیربخش در این عرصه دانست. فروید گرچه انقلاب اکتبر را برای روسیه زودموقع می دانست اما آن را از این جهت که به خروج روسیه از جنگ جهانی اول منجر شد و نیز از آن رو که این انقلاب "در قیاس با کشورهای دیگر غرب که نجات خود را در عمده‌کردن آموزه‌های مسیحیت می‌بینند آینده‌ بهتری را نوید می‌دهد" آن را ستود. 17 سال بعد اما روندهای جاری در روسیه را نگران‌کننده یافت و نقد نافذی را متوجه بلشویسم کرد:" بلشویسم شباهت‌های آشکاری با آنچه که با آن مبارزه کرده بود پیدا کرده است. این نظریه که خود ابتدائا سبقه علمی داشت اینک مانع آزادی اندیشه شده استٰ، و این همان رویه ای است که مذهب در اوج سلطه خود آن را اعمال می کرد. بلشویسم تحقیقات و مطالعات انتقادی در باره مارکسیسم را ممنوع کرده است و آثار مارکس (در روسیه) به لحاظ تقدس جای قرآن و انجیل را گرفته‌اند."


در کشور ما فروید همچنان در هاله‌ای از ممنوعیت‌ها قرار دارد. جالب اما این که درک رایج و بدوی از فرویدیسم که همه چیز را در این گزاره خلاصه می‌کند که "سکس مادر همه رفتارها و رویکردهای انسان است" در 27 سال گذشته راهنمای زمامداران در نگاه به مناسبات زن و مرد بوده است، و مگر نه این است که اینان همه هم و غم خود را بر ارضاء یا بازداشت و عقوبت همین کشش و غریزه استوار کرده اند؟ این چنین است که جهان 150 سالگی فروید را به یک شیوه و جمهوری اسلامی هم به شیوه خاص خود که تراژیک- کمیک می تواند نامش نهاد به استقبال رفته اند. این که در 150 سالگی تولد پدر روانکاوی هنوز هم جامعه ایران به سبب نگاه و رویکرد حاکمیتش باید کماکان درگیر بحث حجاب و یا مجازبودن حضور زنان در ورزشگاه‌ها باشد نشانگر ان است که تئوری‌های فروید هر چند به گونه‌آی باژگونه و سطحی کم و بیش در میان مخالفان کژاندیشش نیز حی و حاضرند.

1 Comments:

At 5:05 PM, Anonymous Anonymous said...

مقاله موجز و زیبایی بود. سپاسگزارم

 

Post a Comment

بالای صفحه