12.4.06

استانيسلاو لم، خشكشويي ها و...



1
هفته پیش قصد داشتم راجع به خاموشی استانیسلاو لم ، خالق نامدار آثار علمی- تخیلی بنویسم، ولی نامه مهدی که اومد الویت ها عوض شد و درست این بود که به اون پرداخته بشه. حالا متن خواندنی جهان در باره فیلم های شیرین نشاط دوباره منو به یاد فیلم و سینما و استانیسلاو لم انداخت که همه مون شاید با اثر بزرگ او به نام "سولاریس" آشنا هستیم و فیلمی رو که تارکوفسکی از روی آن ساخته و بارها تو ایران نمایش داده شده رو حتما دیدیم. البته آندری تارکوفسکی فیلمساز روسی که در سال 1971 این فیلم رو ساخت بیش به رابطه انسان و کیهان و قسما مناسبات متافیزیکی انسان ها توجه داشت . سی و یک سال بعد یعنی در سال 2002 استیون سودربرگ کارگردان آمریکایی فیلم دیگری بر اساس همین کتاب ساخت که بیشتر نوعی سلوک درونی انسان بود ، انسانی که درگير مشکلات دروني خويش، در خود و دلتنگ و سر به زيره و کم و بیش قرباني از خود بيگانگي ناشي از روابط اجتماعي سرمايه سالارانه است.
جالب هم این بود که لم از هیچکدام از این دو اثر سینمایی راضی نبود.

آثار لم به معنای متعارف، علمی – تخیلی نیستند و همیشه درنگ ها ، ابهامات و سوالاتی فلسفی ، اخلاقی و بیم و امیدها در باره آینده رو پیش روی آدم می ذاره. او خودش با کاربرد اصطلاح علمی – تخیلی در مورد آثارش موافق نیست و می گه که : «همواره به علم معتقد بوده‌ام، اما من از دنیای واقعی می‌نویسم؛ بنابراین، از آن چه می‌گذرد می‌نویسم، فقط به شیوه‌ی خودم، با عبارات مخصوص خودم.»
جالب اینه که تو کتابهای لم کمتر با تصویر و ایماژ برمی خوریم و بیشتر کار روی ادارکات و مفاهیم کم و بیش خشکه . تارکوفسکی گفته بود که برای تبدیل یک کتاب به فیلم بهترین حالت اونه که اون کتاب بد نوشته شده باشه و نثر رنگین، تخیل و ذوق ورزی درش کمتر دیده بشه و من هم به همین خاطر سولاریس رو پسندیدم!

باری، لم با کتاب ها و آثار خودش اولین کسی بود که در عرصه نظری و امکانات، مسئله شبیه سازی های کامپیوتری رو سال 1965 مطرح کرد، پیش بینی هایی راجع به تکنولوژی ژنتیک ارائه داد و در عین حال به خصوص در دهه های متاخر از نقش یک روشنگر و صاحب ایده هایی در مورد آینده فراتر رفت و برخی بدبین هاشو راجع به سیر و سلوک مدرنیسم و آینده بشری رو مکتوم نذاشت. او از پس از فروپاشی کمونیسم در لهستان که مصادف شده بود با پایان نوشتن کتاب های علمی – تخیلی اش، داستان هایی نوشت راجع به جرايم رايانه ای و مشکلات اخلاقی اينترنت.

یکی دو سال پیش مصاحبه ای با لم شده بود و مصاحبه گر پرسیده بود:

"جایی خواندم که شما گفته بودید – حدود 10 سال پیش – که نسبت به تمدن بشری بدبین هستید و به همین دلیل هم ممکن است برای همیشه دست از نوشتن بردارید. آیا شما هنوز مشغول نوشتن هستید آقای لم ؟ و اگر هستید بیشتر چه کتابهایی مینویسید؟"

و لم هم جواب داده بود:
* "من در سال 1989 داستان نوشتن را متوقف کردم . دلایل بسیار زیادی هم در این تصمیم من دخالت داشتند . هرچند که من ایده های بسیار زیادی را برای شروع کتابهای جدید داشتم اما به این نتیجه رسیدم که هیچ راهی برای استفاده مفید از آنها در موقعیت جدید جهان وجود ندارد . حالا من احساس بهتر و خیلی بهتری از دانستن این حقیقت دارم که در حقیقت هیچ چیز نمیدانم . من در واقع حتی این توانایی را ندارم که خودم را با تئوری های جدید علمی آشنا کنم . من تصور میکنم که رشد علمی دانشگاه ها خیلی سریع تر از رشد واقعی جهان است . در واقع تعداد دانشمندان همین طور زیاد و زیاد تر میشود. تقریبا هر دو سال یکبار هم هر کدام از آنها کتابهای جدیدی چاپ میکنند ( که به طور واضح یک تئوری جدید را تشریح میکنند ) عقاید دیوانه وار در جهان دانشمندان چیز غیر معمولی نیست اما واقعا چه کسی میتواند تمامی این کتابها را بخواند ؟ چه کسی میتواند ارزشمندها را از بی ارزشها تفکیک کند؟ چه کسی میتواند تمام این عقاید را در یک دور نمای واحد تصویر کند ؟ البته مطمئنا هوش . استعداد بسیار زیادی در این جریان وجود دارد اما من دیگر توانایی درک و ادامه کلیت این روند را ندارم . من دیگر اعتقادی ندارم – حتی اگر با تمام توانی که دارم بخواهم فریاد بزنم – که ممکن است بتوانم چیزی را تغییر بدهم . این رشد دیوانه وار و تصاعدی متوقف نخواهد شد . این روند در داخل مسیرهایی که خودش برای خودش انتخاب میکند گسترش میابد و چه ما دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم درست مانند گردبادی که امکان متوقف کردنش وجود ندارد از حرکت باز نخواهد ایستاد . بنابر این حتی اگر کتابهای من به چهل زبان دنیا ترجمه شوند و یا تعداد نسخه های چاپ شده از آنها به 27 میلیون نسخه در جهان برسد باز هم هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد . تمامی آنها نابود خواهند شد زیرا که جریانهای سیل آسای کتابهای جدید تمام چیزهایی را که در زمانهای قبل از آنها نگارش یافته اند را خواهد شست و از بین خواهد برد.امروزه دیگر یک کتاب توی یک کتاب فروشی حتی فرصت این را نمیکند که کمی گرد و غبار رویش بنشیند . البته درست است که ما امروزه عمر طولانی تری داریم اما عمر تمام چیزهای اطراف ما همین طور کوتاه و کوتاه تر میشود . این مسئله واقعا غمبار است اما هیچ کس توانایی متوقف کردن این روند را ندارد. جهان اطراف ما آنقدر به سرعت در حال مردن است که هیچ کس فرصت استفاده درست از هیچ چیز را پیدا نخواهد کرد ."

تو ایران ، از لم علاوه بر نمایش فیلم سولاریس در هر دو ورژنش( تارکوفسکی و سودربرگ) خود کتاب رو هم پیمان اسماعیلیان به فارسی برگردانده و کتاب دیگر لم با نام " شکست در کوئینتا" رو هم صادق مظفرزاده ترجمه کرده. شاید برخی از دوستان داستانهای معروف به " داستان‌های یون تیخی‌" که 15، 20 سال پیش به صورت سری تو مجله دانشمند چاپ می شد رو هم خونده باشند
باری استانسیلاو لم روز 27 مارس در سن 84 سالگی در لهستان از چشم از جهان فروبست. البته او قبلا هم یک بار به دیدار مرگ رفته بود. خودش تو یکی از آخرین مصاحبه هاش با یک نشریه آلمانی در این باره گفته:" دو سال قبل بی خبر از این که مرض قند ناشی از کهولت عارضم شده هی نشستم و شیرینی خوردم . یک دفعه در حالی که ایستاده بودم کله پا شدم، سرم جراحت سختی برداشت، یک و نیم لیتر خون ازم رفت و یک ساعت به اغماء رفتم. به لحاظ تجربی موقعیت و حالت بسیار مطلوبی بود، حالتی از خلاء کامل. بعد از این حادثه دیگه من می دونم که بعد از مرگ هیچ چیزی در انتظار ما نیست و فنای مطلق در انتظارمون نشسته ." به قول خیام می خواد بگه " باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی"

لم با نظام سوسیالیستی حاکم بر کشورش هم ، خوب یا بد، میانه خوشی نداشت. او جمله طنزآمیزمعروفی داره دراین باره که می شه باهاش موافق یا مخالف بود. مضمون اون جمله اینه:
تراژدی قرن بیستم در این بود که نمی شد تئوری­های کارل مارکس رو ابتدائا روی موش ها آزمایش کرد و قرعه از همون ابتدا به نام جوامع انسانی افتاد.

2
در خبرها آمده بود که ظرف سال های اخیر شمار خشکشویی های فعال تهران از 2500 به 850 تا رسیده. راستش من قوم و خویشی داشته ام از اهالی این حرفه و به مغازه اش کم و بیش گذرم افتاده و می دونم که به سبب گرما و حرارتی که اطراف اتو ایجاد می شه، کار راحتی نیست ،به خصوص تو تابستون. طبیعیه که با رواج روحیه دلالی تو جامعه برخی از اهالی این صنف عطاش رو به لقاش بخشیده باشند و دنبال کار راحت و بی دردسر تجارت ودلالی رفته باشند. این هم هست که نوسازی دم و دستگاه دیگ بخار و شتشو در هر 10 سال که نسبت به سیستم های مدرن و رایج در غرب خیلی هم عقب افتاده است هزینه زیادی می خواد. در کنار این علت ها، فقیرترشدن قشر میونی از یک طرف، و به خصوص تزریق فرهنگ بدقوارگی ، ژولیدگی و نامرتبی در لباس پوشیدن از زمامداران بدنه جامعه هم احتمالا نقش قابل اعتنایی تو این آب رفتن شمار خشکشویی ها داشته. خلاصه شاید از روی کسادی و یا رونق این یا اون حرفه بشه به برخی تغییرات در رفتارها و رویکردهای جامعه هم پی برد. مادرم می گفت که تو خیابون محل سکونت ما مغازه ها یا تبدیل شدند به بنگاه معاملات ملکی و یا شعبه فروش گوشی های موبایل. یعنی این که شغل نون و آب دار رایج تو ایران دستکم تا یک سال پیش، خرید و فروش زمین و خونه و یا تجارت و دلالی با گوشی های تلفن هست که به خاطر عدم اشباع نیاز جامعه بازار پررونقی داره.

3
این خطوط رو که می نویسم ، سه کشور مهم اروپایی تحولات قابل اعتنایی رو دارند پشت سر می ذارن. تو فرانسه بالاخره رییس جمهور و نخست وزیر در برابر سیل اعتراض ها عقب نشینی کردند و قول دادند که قانون جدید استخدام که کارفرماها رو مجاز می کرد جوانان زیر 26 سال رو در دو سال اول نخست استخدامشون بدون ارائه هیچ دلیل و مدرکی اخراج کنند رو با قانون بهتری جایگزین کنند. ظاهرا مسئله بر سر این قانونه ، ولی خوب خواجه حافظ هم می دونه که این قانون و اعتراضات به اون هم، بخشی از بحران های ناشی از جهانی شدن اقتصاد و تلاش اقتصادهای بومی برای دمسازکردن خودشون با تحولات و اجبارهای اون هست.
تو آلمان هم رهبر حزب سوسیال دمکرات بعد از تنها 5 ماه از این مقام استعفاء کرد. می گه که علت استعقاش مریضی هست، ولی خوب کسانی که بیشتر با صحنه سیاسی آلمان سرو کار دارند می دونند که بحران ناشی از جهانی شدن و شناورشدن ارزش های سوسیال دمکراتیک، قدیمی ترین حزب این جریان رو هم به تلاطم انداخته و آرامشی در درون اون به وجود نمی یاد. این که این حزب باید دائم این یا اون نبش دولت رفاه رو مشمول بیل و کلنگ بکنه و بیش از پیش مجری سیاست های لیبرالی بشه طبیعیه که در درون حزب با آرامی پیش نره و کل این جریان رو دستخوش تلاطم بکنه، چه رسه که فردی رهبر این حزب باشه که در محیطی (آلمان شرقی ) بزرگ شده باشه که تبلیغات و گفتمان سوسیالیستی به قول خود ایشون مهر و نشانش رو بر ذهنیتش کوبیده باشه و همین در پیشبرد سمت گیری لیبرالی در سیاست های حزب دچار عدم قاطعیت و تردیدش بکنه
تو ایتالیا هم که اولین نشانه ها حاکی از اینه که برلوسکونی داره می ره و جای دولتش رو به ائتلاف چپ و میانه می ده. راستش صرفنظر از این که این ائتلاف چقدر در پاسخگویی به نیازهای جامعه ایتالیا موفق بشه همین که بختک برلسکونی برای یک دوره هم که شده از سر این کشور کم بشه خودش فرجی هست. ایشون قدرت مافیا و امپراطوری رسانه ای خودش رو با روابط تنگاتنگی که با دولت بوش داشت درآمیخت و اکثر تغییرات در قوانین رو متناسب با قدوقواره منافع خودش انجام داد. عقب گشت منفی 30 درصدی اقتصاد ایتالیا و وضع بد اقتصادی این کشور هم از دستاوردهای آقای برلسکونی هست. این که ایشون و ائتلافش کماکان حمایت بیش از 40 درصد جامعه ایتالیا رو با خودش داره هم از "معجزات " فرهنگ سیاسی این جامعه است!
پرودی کاندید چپ و میانه در کارزار انتخاباتی اش سوالی از برلسکونی کرده بود که گرچه خفیف و آروم بود ولی باز هم نکته خوبی درش بود: تو به جز کشیدن صورتت و صاف کردن چین و چروک اون و به جز کاشتن تعدادی نخ مو روی کله ات، کدوم کار "چشمگیر" رو تو این 4، 5 سال انجام دادی؟

4

تو این هفته یکی ،دو مطلب خوب هم به چشمون اومد که شاید اگر نخونده باشیدشون به خوندنشون بیارزه. یک نوشتاری هست از بهمن بازرگانی در نقد کتاب " مشروطه ایرانی"، نوشته آقای ماشاالله آجودانی. این نوشته دستکم می تونه بخشی از شیفتگی و نگاه سراسر تاییدآمیز به مضمون این کتاب را تعدیل و اصلاح کنه و ما رو به این سو سوق بده که رویکرد و کارنامه روشنفکران دوران مشروطه که آقای آجودانی شکست این جنبش را عمدتا به "التقاطی بودن" اونها نسبت می ده را دوباره در متن و محدودیت های تاریخی و اجتماعی آن زمان درک و فهم کنیم. و انتظار نداشته باشیم که مردان و زنان 100 سال پیش در جامعه ای برخاسته از خواب اعصار و قرون رویکرد و سیاستشون در رواج مدرنیسم همون چیزی باشه که ما امروز تو شرایطی متفاوت ، و صد البته باز هم با محدودیت ها و موانع مشخص ، می تونیم پیش ببریم. آدرس مطلب آقای بازرگانی از این قرار است:

مطلب دیگری که با بحث بازرگانی بی ارتباط نیست جستاری است از محمود فلکی در باب معلق بودن غیراختیاری صادق هدایت میان مدرنیسم و سنت. این جستار بدون آن که نویسنده از مقالات کسانی مانند آقای طاهری پور باخبر باشد نقدی هست نسبت به این دیدگاه و سیاه و سفید دیدنی هایی که در این مقالات هم خودشون رو به معرض تماشا گذاشتند.
آدرس این جستار خواندنی از این قراره: