16.4.06

گلايه هاي يک نامه، فوتبال ايران در آلمان و ...

۱
حزب کمونيست عراق هفته پيش ، يعنی سه سال پس از سقوط رژيم صدام حسين نامه ای نوشته به " احزاب برادر و ساير نيروهای دوست"؛ نامه ای پر از شکوه و شکايت که چرا در "مبارزه دشواری"که اين حزب در عراق به پيش می بره هيچ حمايت و همبستگی واقعی و محکمی از احزاب و نيروهای يادشده دريافت نمی کنه. تو اين نامه اومده: " وضعيتی که در عراق پس از جنگ و پس از درهم شکستن رژيم ديکتاتوری صدام حسين به وجود آمده ويژگی ها و پيچيدگی های خاص و بی سابقه ای داره. اين وضعيت با موارد تاريخی از اشغال کشورها که در دهه های گذشته در چهارچوب جنگ های استعماری به وقوع می پيوست و يا با اشغال اروپا توسط آلمان هيتلری اساسا تفاوت دارد... کسی که شرايط امروز عراق رو اين جوری تحليل می کنه که گويا اين کشور، کشوری اشغال شده است که مردم اون برای جنبش آزاديبخش ملی خودشون که بيرون کردن اشغالگران و احيای استقلال عراق رو دنبال می کنه نيازمند کمک هستند واقعيت های و مولفه های مهمی رو ناديده می گيره... چنين نگاهی از جمله برای آزادی مردم عراق از چنگ رژيم بعث و خلاء اداری و امنيتی ناشی از اون که حالا توسط نيروهای آزاديبخش پرشده اهميت و حساسيت لازم رو قائل نمی شه... اين نيز هست که شرايط جديد عراق مشارکت فعال مردم در روندهای سياسی در همه سپهرها و فضاهای اجتماعی و سياسی رو ممکنه ساخته..."


نامه حزب کمونيست عراق بعدآ البته به مقاومت هم اشاره ای می کنه و از جمله می نويسه:" مقاومت بر عليه قدرت اشغالگر ، به عنوان يک حق مشروع ، عمومی و به رسميت شناخته شده مورد احترام ما نيز هست ، ولی اين مقاومت نبايد تنها به مقاومت مسلحانه تقليل داده شود..."


باری ، صرفنظر از قبول يا عدم قبول مواضع حزب کمونيست عراق ، واقعيت اينه که اين حزب و احزاب برادر مجموعا تو موقعيت دشواری قرار گرفتند. وضعيت دشوار فعاليت تو عراق و پيچيدگی صفوف و جبهه های مختلف تو اين کشور، حزب کمونيست رو واداشته که نه تنها همه اون آموزه های ضدامپرياليستی خودش که عين وحی منزل بود رو بذاره تو طاقچه، بلکه به لحاظ نظری، قبای شرعی هم برای رويکرد جديدش بدوزه. نه ، انتقاد بيشتر از اين که متوجه سياست و عمل حزب کمونيست عراق در لحظه فعلی باشه متوجه شعارهای تند و تيزی هست که قبلا می دادند و حالا هم احزاب برادر کماکان می دند، ولی موقعيت مشخص که پيش بياد و سياست ورزی حدی از تماس با واقعيت ها رو ايجاب بکنه اون موقع حاضرند از اون بر پشت بوم هم بيافتند. يادتون هست که حزب توده تا انقلاب در زمينه حمايت از دمکراسی و حقوق زنان و مخالفت با شکنجه و زندان ذره ای در حرف کوتاه نمی اومد.ولی انقلاب که شد و مثلا حجاب که بر سر زنان رفت ، مريم فيروز رسما و شرعا اعلام کرد که اگر قراره انقلاب پيش بره ، من حاضرم تا ده سال هم که شده روسری سرم بکنم. خوب ، زن عزيز و مبارز ، روسری بکن سرت، ولی چرا برای تن دادن اجباری به سياست های نيروی غالب، پيشرفت انقلاب رو دراز می کنی و با شيره ماليدن بر سر خودت و مخاطبانت ، روسری به سر زنان کردن که خودش نشانه پسرفت و يا دستکم سکون هست رو لازمه پيشرفت انقلاب جا می زنی؟

تو مورد عراق ، جالب اينه که حزب توده که دائم به شرکت در تظاهرات بر عليه جنگ دعوت می کنه ، در مورد مشخص اين کشور ، در وجه عمده سکوت رو بر اعلام موضع ترجيح داده. تو گزارش پلنوم اخير اين حزب که تو شماره اول دی ماه "نامه مردم " چاپ شده، در قسمت مربوط به تحليل اوضاع جهان که ۵ صفحه رو دربرمی گيره و عمدتا بر افشای امپرياليسم آمريکا و تبهکاری و بزن و بکوب های اون متمرکز هست فقط يک پارگراف به عراق اختصاص داده شده که اون هم نقل قولی هست از موضع حزب کمونيست اين کشور، يعنی که حزب برادر ما در عراق چنين نظری داره، اين که نظر خود حزب توده چيه، خواننده فعلا بايد منتظر بمونه. خلاصه اوضاع عراق صرفا خود اين کشور رو دچار مخصمه نکرده ، نيروهايی مثل حزب توده ايران که هميشه نظراتشون "درست، شفاف و قاطع " بوده و مو کرشون نمی رفته رو هم دچار مشکل کرده، مشکلی خودساخته، ناشی از تناقض شعارها با ضرورت های سياست ورزی در شرايط دشوار و خاکستری رنگ. مشکلی که ۵۰، ۶۰ سال همبستگی و پيوستگی با حزب "برادر" رو هم شناور کرده و همه اونها رو به گيجسری انداخته.


باری، اگر کمونيست های عراقی از بابت عدم حمايت و همبستگی از سوی رفقاشون می نالند، چپ های ايتاليا از اين بابت مشکلی ندارند، سهل است، که از جبهه مقابل هم حمايت دريافت می کنند. جريان از اين قراره که تو کارزار انتخاباتی اخير ايتاليا، هلموت کهل، صدراعظم محافظه کار سابق آلمان هم برای حمايت از نامزد اصلی چپ ها در برابر برلوسکونی، يعنی برای حمايت از رمانو پرودی تو اين يا اون تظاهرات و اجتماع شرکت می کرد. برای کهل محافظه کار مهم اين نبود که پرودی نامزد چپ هاست، بلکه تلاش پرودی برای وحدت اروپا و نقش منفی و مشکوک برلسکونی در اين زمينه و نيز در بی اعتبار کردن وجهه راست در اروپا بود که نکته محوری به حساب می يومد. همين عوامل سبب شد که با پديدار شدن نشانه های شکست برلوسکونی، چپ و راست تو اروپا نفسی به راحتی بکشند و يکی پس از ديگری ، قبل از اين که پيروزی پرودی تثبيت شده باشه، بهش تبريک بگن. تنها کسی که تا حالا و به رغم آگاهی کم و بيش از پيوستگی و نزديکی برلوسکونی به گروه های مافيايی و شبه مافيايی پيروزی پرودی رو تبريک نگفته جرج دبليو بوش هست.


۲
هفته پيش، هفته فوتبال ايران بود، نه تو خود ايران، بلکه تو آلمان، اون هم به دو سه علت.
شايعه سفر احمدی نژاد به اين کشور برای تماشای بازی های تيم ملی ايران، شده بود محور بحث محافل مطبوعاتی و سياسی و ابراز مخالفت ها و موافقت ها با اون شدت و حدت چشمگيری داشت. مخالفان سفر احمدی نژاد به آلمان با استناد به قانون ممنوعيت انکار هولوکاست و با اشاره به سخن احمدی نژاد مبنی بر لزوم نابودی اسراييل معتقدند که او اجازه ورود به آلمان نداره و اگر هم بياد بايد دستگير و محاکمه بشه. استدلال مخالفان اين هم هست که کسی مثل لوکاشنکو، رييس جمهور روسيه سفيد رو اتحاديه اروپا تنها به خاطر اتهام مبنی بر عدم رعايت موازين دمکراتيک در انتخابات اين کشور از سفر به کشورهای اروپايی محروم کرده، در حالی که احمدی نژاد که شعار نابودی يک ملت و يک کشور رو می ده بيشتر از لوکاشنکو مستحق محروميت از سفر به اروپاست.


موافقان سفر احمدی نژاد در برابر می گن بذاريد او اگر می خواد بياد بياد. چون ممنوعيت ورود او به مظلوم نمايی و ايفای نقش قربانی از سوی وی در افکار عمومی مردم ايران و جهان اسلام منجر می شه و حربه بهتری برای عوامفريبی به دستش می ده. ضمن اين که موقعی که او وارد آلمان شد و ديد که هيچ کس تحويلش نمی گيره و هيچ استقبال رسمی براش تدارک نشده خودش حساب می ياد دستش و متوجه می شه که ما تبعيضی قائل نمی شيم و کسی رو از سفر ممنوع نمی کنيم، ولی ميزان احترامی که برای مهمان قائل می شيم، بستگی به رفتار و رويکرد خودش داره. اين موافقان همچنين می گن که ممنوعيت در تداوم خودش مسائل و مشکلاتی رو پيش می ياره که کار رو پيچيده تر می کنه. مثلا، اگر بنا بر ممنوعيت قرار گرفت بايد رييس جمهور لهستان هم که موضعی خصمانه نسبت به همجنسگراها داره و يا جرج بوش هم که حقوق بين الملل رو در جنگ عراق زير پا گذاشته مشمول ممنوعيت ورود بکنيم که خوب به اين سادگی ها نيست.
گفتنی هست که به خاطر اظهارات ضد اسراييلی (ضد يهودی) احمدی نژاد حزب نژادپرست آلمان معروف به حزب ملی آلمان می خواد در جريان مسابقات جام جهانی در محل بازی تيم ما برای حمايت و پشتيابی از اون راهپيمايی و تظاهرات برگزار کنه!


نکته دومی که فوتبال ايران رو هفته پيش در آلمان نقل مجالس کرده بود، ماجرايی هست که آقای مهدی مهدوی کيا يک پای اونه . خانمی به نام سميرا سميعی به مطبوعات رجوع کرده و گفته که مهدوی کيا با اين حرف که من از زنم طلاق گرفتم به من نرد عشق باخته و دسامبر گذشته تو تهران به ازدواجش دراومدم. مهدوی کيا ظاهرا از زن اولش جدا نشده بوده و هر دو زن خلاصه در يک شهر و در فاصله يک کيلومتری از هم زندگی می کردند. زن جديد مدعی هست که از مهدوی کيا باردار هم شده . خلاصه مهدوی کيا هم می گه اشتباه کردم ، و با رد روايت زن جديد می گه که در دام افتاده. اين قسمت قضيه که خوراک خوبی برای روزنامه های زرد آلمان شده به کنار، نکته ای رو که شايد قابل توجه باشه ، برخورد نشريات داخلی با اين مسئله است. خبرگزاری ايسنا نوشته که اين توطئه ای هست عليه تيم ملی در آستانه بازی های جام جهانی. روزنامه اعتماد ملی هم نوشته که مهدوی کيا قهرمان هست، و زندگی شخصی اش ربطی به کسی نداره. البته معلوم نيست که اگر اقدام نسبت داده شده به مهدوی کيا در صورت صحت داشتن از يک زن ايرانی سر زد ه بود اين نشريات باز هم چنين نظری می داشتند. تو اين ميون مسئولان ها اس فاو( يکی از تيم های بوندس ليگا که مهدوی کيا در آلمان برای اون بازی می کنه) هم می گن رابطه شخصی بازيکن ها با اين يا اون زن مسئله خودشون هست که ربطی به ما نداره، ولی اگر معلوم بشه که آقای مهدوی کيا دو زن داره و هر دو زن هم در آلمان زندگی می کنند و يکيشون هم به دادگاه متوسل شده اونوقت با توجه ممنوعيت دو همسری در آلمان مشکل يک قدری پيچيده می شه و اون وقت ما هم بايد سرش بحث کنيم.


نکته سومی که پای فوتبال ايران رو هفته پيش به محافل مطبوعاتی و ورزشی آلمان کشيد مصاحبه ای بود که اميد نوری پور، ايرانی عضو رهبری حزب سبزهای آلمان با يکی از نشريات اين کشور داشت. ايشون که سال ۱۹۸۸، در سن ۱۳ سالگی به آلمان اومده و سه ، چهار سالی هست که به رهبری سبزها راه يافته در اين مصاحبه ضمن موافقت با ممنوعيت ورود احمدی نژاد به آلمان می گه که فوتبال و اينترنت تو ايران دو تا از مولفه های مدرن شدن اين جامعه اند. به عقيده نوری پور بحثی هم، دائم در نشريات ايران جريان داره ميان کسانی که نگاهی اخلاقی و سنتی به ورزش و ورزشکار دارند و معتقدند که ورزشکار بايد بسان گذشته و بسان کشتی گيران گذشته قهرمان و پهلوان و جوانمرد باشه از يک سو، و کسانی که درکی متعارف و زمينی از ورزشکار دارند و از او تنها انتظار رقابت سرسختانه و پيروزی در رشته اش را دارند و نه الگو و سرمشق شدن در زمينه اخلاق و جوانمردی. عضو رهبری سبزها می گه که اين بحث هم جزيی از مبارزه سنت و مدرنيسم در ايران هست. نوری پور به موی قهرمانان سابق کشتی که کوتاه و جمع و جور بود اشاره می کنه و مقايسه می کنه اون رو با موهای اغلب بلند بازيکنان فوتبال که نشانه ای از آزاد بودن خواست و پسند انسان مدرن است و ابدا با خوی و روحيه آخوندهای محافظه کار ايران جور در نمی آيد.


خبرنگار از نوری پور می پرسه که فکر می کنی محافظه کارها بتونند از شرکت تيم ملی تو بازی های جام جهانی استفاده تبليغاتی بکنند؟ و نوری پور می گه که شايد در نمايش تلويزيونی اين بازی ها جمهوری اسلامی زيرنويسی هم به تصاوير اضافه کنه که " انرژی هسته ای حق مسلم ماست"، ولی بعيده که اعضای تيم ملی ايران با تی شرتی هايی به ميدون بيان که روش شعارهای مشابه ای نوشته شده باشه.


خبرنگار می پرسه که اگر بر فرض محال ايران وارد مرحله نهايی يا فينال بازی ها بشه ، اين يک پيروزی برای آخوندهاست؟ جواب نوری پور اينه که دراين صورت ، در هفت بازيی که تيم ايران در اين مرحله خواهد داشت تهران و ساير شهرها سراسر شور و غوغا خواهند شد و ديگه کسی تو خيابون های جلودار مردم نخواهد بود. و قدرت رسمی بيش از پيش خودش رو در برابر جامعه ضعيف خواهد ديد. البته اين انقلاب نيست، ولی ديناميزمی که ايجاد خواهد شد و تاثيری که حضور جمعی ، مکرر و پر شوروشعف مردم به جا خواهد گذاشت، جامعه را گام بلندی به سوی مدرنيسم و آگاهی از قدرت خويش و بالطبع به سوی قدرت گيری جامعه مدنی رهنمون خواهد شد.


با توجه به اين که گام نهادن تيم ملی به مرحله نهايی بعيده ، وارد بحث راجع به واقعی بودن ارزيابی و پيش بينی های نوری پور شدن ، به رغم اين که رگه هايی از واقعيت هم درش هست، شايد بی مورد باشه.


۳
چندی قبل ما نمونه هايی از آگهی آرايشگاه ها و عطرفروشی های تهران در ۷۰، ۸۰ پيش رو در سياه مشقمون ذکر کرديم .سياه مشق امروز رو هم تموم می کنيم با چند آگهی برای کشاندن خانم ها به سالن های تئاتر در تهران ۷۰، ۸۰ سال پيش. اين آگهی ها شايد نشون بدن که ما هفتاد سال پيش کجا بوديم و حالا کجا هستيم و احتمالا ذهنيت هامون و نيز تئاترمون چقدر دستخوش تحول شده:


در سالن های مدرسه زرتشتيان : برای خانم های محترمه؛ سه نمايش در يک شب؛ بدبختی زن در نتيجه خيانت . ديدن اين نمايش که توسط مجمع کمدی تهران داده خواهد شد، بر افراد خانم های محترمه لازم است. زيرا يک درس اخلاقی و آئينه عبرت است. کنسرت آقای اعتضادی؛ پنجه ايشان موقعی که در اثر زخمه مضراب ناله جانسوز و روح پرور ساز را بيرون می آورند، غير قابل وصف است. عمليات هندی که حقيقتاً محيرالعقول و تماشايی است. بالاخره در يک شب: يک پرده کنسرت، ۴ پرده نمايش، يک پرده کنسرت، يک پرده شعبده خواهيد ديد. اين نمايش در ساعت پنج بعدازظهر روز جمعه ۲۴ فروردين، در سالون مدرسه دخترانه زرتشتيان، بالای خيابان قوام السلطنه، داده خواهد شد. قيمت بليط از ۵ الی ۳۰ قران، در محل های ذيل به فروش می رسد؛ لاله زار: مغازه انصاف آقا بابا، مغازه پارسی و شعبه مغازه پيرايش- ناصريه: مغازه رضوان- شاه آباد: دواخانه سيروس- حسن آباد: دواخانه خورشيد- دروازه قزوين: دواخانه اعتبار- روز نمايش درب سالون. نمره اعلان: ۱۳۹۸. اطلاعات. چهارشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۰۷.


برای خواتين محترمه. روزگار سياه. در چهار پرده. تصنيف س. اسدالله ميرسپاهی(گل منزوی). پيسی است اخلاقی، اجتماعی، ادبی، تراژدی. اولين دفعه است که به معرض نمايش گذارده می شود. اگر مايليد قضايای اسف آور يک عائله بدبختی را به چشم خود مشاهده نمائيد، بشتابيد و ببينيد که يک بيچاره ای در اثر استيصال چگونه مجبور به انتحار می شود. اگر می خواهيد به دنائت طبع يک نفر که نسبت به عائله خود بی عاطفه است، پی ببريد، اگر می خواهيد رحم و شفقت خود را نسبت به عائله های بدبخت آزمايش نمائيد و اگر آرزومنديد يک شب وقت و فکر خود را به حال فلک زدگان مصرف بداريد، بيائيد عجله نمائيد که اين نمايش عالی را در ليله شنبه ۱۸ فروردين ماه ۱۳۰۷ در سالون مدرسه موسيقی تماشا کنيد. ما نمی خواهيم از محسنات و اثرات اين نمايش تعريف کنيم. اگر آمديد و ديديد، تصديق می فرمائيد که قابل تمجيد است. موقع خزان گذشت؛ بيائيد خزان جديدی در اين نمايش ببينيد. آهنگ های دلخراش و حزن آور مرگ، شما را به حال بيچارگان واقف نموده و قلب شما را می ربايد و ارکستر باشکوهی در فواصل پرده ها مترنم است. محل تحصيل بليط؛ لاله زار: مغازه آمريک، کتابخانه تهران، مغازه بديع- ناصريه: مغازه حسن زاده- خيابان جباخانه: مطبعه اخوت- خيابان سپه: دواخانه شرافت و شاهزاده تحريرچی. نمره اعلان: ۱۳۶۱. اطلاعات. چهارشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۰۷.

1 Comments:

At 11:15 PM, Anonymous Anonymous said...

Douste aziz
sepas az zahmati ke mikeshid.

reza az Dortmund

kohan-diyara@hotmail.de

 

Post a Comment

بالای صفحه