30.4.06

اول ماه مه فقط روز جهانی کارگر نیست!

فردا اول ماه مه است، روز جهانی کارگر، کارگری که معنا و مفهومش مثل مفهوم اشتغال و بسیاری از مفاهیم دیگر، در وضعیت شناور ناشی از گذار فعلی از جامعه صنعتی و جهانی شدن بسیاری از عرصه ها، دستخوش تحول هست. در این شرایط، روز به روز محل‌های اشتغال آب می‌روند، بخش‌های بیشتری به حاشیه رونده می شوند و اونهایی هم که هنوز کاری دارند در نگرانی دائم از از دست رفتن آن هستند که همین شدیدا آسیب‌پذیرشان می کند و وامی دارتشان که به انواع عقب نشینی ها از حقوق تا کنونی‌اشان تن

دردهند.

در تبیین وضعیت کنونی و ارائه راه حل برای برون‌رفت از آن،‌ هستند کسانی مثل اولریش بک، جرمی ریفکین و یا اسکار نگت که می گن مفاهیمی از کار، تولید و اشتغال که ظرف ۵۰۰ سال گذشته رایج بودند و در مفهومی محدودتر، کار دستمزدی به آخر خط رسیدند و پیشرفت تکنیک این استدلال و نظریه رو که بیکاری دوره ای و بسته به رونق و رکود کم و زیاد میشود را منتفی کرده و رویای بازگشت به جامعه اشتغال کامل دهه های گذشته رو باید به خاک سپرد. برای مقابله با این وضعیت به نظر افراد یادشده باید تعریف از کار و تولید رو گسترش بخشید ، تبادلات گسترده کاری در مقیاس بزرگ اجتماعی و بدون به کار گرفتن مبادلات پولی رو اشاعه داد و فرهنگی رو توسعه بخشیدکه کار در برابر پول کم کم جاش رو به کار اجتماعی بده و انسان ها برای وقت خودشون و برای تماس های انسانی اشون و کاری که مستقیم و غیرمستقیم برای همدیگر و محیطشون انجام می دن اهمیت و ارزش بیشتری قائل بشند.


، در این میان الوین تافلر هم خوشبینی های خاص خودش را دارد، هر چند که حرف‌ها و ایده‌ها و پیش‌بینی های او برای خیل عظیمی که امروز در حال به بیرون‌پرتاب‌شدن از بوته اشتغال هستند دستمایه‌ای نمی‌شود و بیشتر بر ترسیم چشم‌اندازهای مثبت عصر اطلاعات و سایبر متمرکز است. او در آخرین مصاحبه‌اش
می‌گوید که:" اشتغال متحول خواهد شد،البته نه فقط از طريق فعاليت توليدي- مصرفي. شايد از اين نظر شاهد پايان اشتغال باشيم. شغل هميشه وجود نداشته است. رابطه منظم بين كارگر و كارفرما كه معمولاً براساس شمار ساعات كار انجام شده در قبال حقوق معيني است، يك اختراع تاريخي جديد است. بيشتر نياكان ما شغل به اين مفهوم نداشتند. برده يا خدمتكار وجود داشت كه عمدتاً به طور فصلي كار مي كردند نه ساعتي.

آنچه اكنون شاهد هستيم، تحول روابط رسمي كار به انواع ترتيبات شخصي است. كار به صورت طرح است كه به شخص يا به گروه داده مي شود. شخصي يا گروه نيز در ازاي مقدار معيني پول اين كار را مي كند. گروهي براي انجام كاري دور هم مي آيند، بعد پراكنده مي شوند و بعد در چارچوب گروه هاي ديگر براي طرح هاي ديگر گرد هم مي آيند. مي توان در قالب خانواده در خانه كار كرد، درست مثل دوران پيش از صنعت. مانند خانواده، تجربه و كار بسيار متنوع خواهد بود؛ هم از نظر ماهيت كار و هم محل انجام آن."


کسی مثل زیگمونت باومانٰ جامعه‌شناس نامداری که در کنار آنتونی گیدنز، چشم‌اندازهای جدیدی برای فعالیت چپ در اروپا گشود اما خوشبینی‌های تافلر را ندارد و در کتاب جدیدش با عنوان " زندگی نکبت‌بار"ٰ با به کارگیری اصطلاح "مدرنیت سیال" این طور عنوان می کند که جهانی‌‌شدن هنور عمدتا در حال نشان دادن چهره سگی و منفی خویش است. او می‌گوید که بیکاری‌های بزرگ در دوران گذشته هم، به خصوص گریبان جوامع صنعتی را گرفته است، اما تا دو، سه دهه پیش این امکان وجود داشت که انسان‌های بیکارشده و یا ناموفق در یافتن کار از طریق مهاجرت، دوباره کاری به دست بیاورند و وارد بازار اشتغال شوند. اینک اما به گفته باومان هیچ محیط جغرافیایی خاصی مثل استرالیا و آمریکا و یا کانادا در قرن 19 و 20 وجود ندارد که بیکاران جوامع دیگر را در مقیاس وسیع جذب کند و همین از جمله عواملی است که ما را در جوامع صنعتی هم، به سوی ایجاد یک "زیر )طبقه"
underclasse)سوق داده است. به گفته باومان قبلا ما طبقه فرودست داشتیم که پایین پلکان ترقی ایستاده بود و می توانست یک، دو و یا چند پله بالا برود و یا حتی به راس نرده بان برسد. اما کسی که جز "زیر‌طبقه" است اصولا از کل سیستم طبقاتی جامعه بیرون می افتد و کلا راهی به سوی نرده‌بان ندارد، چه برسد به آن که بخواهد از آن بالا برود.


باومن اخیرامصاحبه‌ای کرده با یک نشریه آلمانی و در آن توضیح می‌دهد که چرا این به حاشیه‌رانده‌شدگی می‌تواند برای همه کسانی که به آن دچار شده‌اند مزمن شود و هیچ‌گاه بهبودی در حال و روزشان پدید نیاید:" مدرنیت در رقابت و جنگ گلوبالی که درگیر بود برنده شد و اینک در حال سرایت به همه جای جهان است. حالا ژاپنی‌ها و نپالی‌ها و قطری‌ها و ...هم در تلاش برای مدرن‌سازی خویشند و این مدرن‌شدن برای بخشی از جامعه یعنی بیکاری. شما می دونستید که در اروپای پیشامدرن چیزی به نام زباله وجود نداشته؟ در واقع هیچ چیزی به دور ریخته نمی‌شد و برای هر قطعه و ماده‌ به دردنخوری مورد استفاده‌ای پیدا می‌شد. به همین خاطر هم چیزی به نام دفع زباله در مقیاس امروزی معنا و مفهوم نداشت و رفتگر محله هم فارغ بود از این که آشغال جمع کند. حالا حکایت نسل جدید پیشبرندگان مدرنیت در همه کشورهاست که در موقعیت هراسناکی گرفتارند، یعنی باید فکری به حال زایده‌ها و زباله‌های مدرنسازی متاخر (بیکاری ) بکنند. و این یک وظیفه شاق است،‌چون باید برای یک مشکل گلوبال راه‌‌حل‌های محلی پیدا کنند.اگر اروپای قرن نوزدهم بود، خوب این امکان وجود داشت که مسئله را به صورت گلوبال حل کنی، یعنی بیکارها مهاجرت می‌کردند به نواحی دیگری از که هنوز بازار کارش اشباع نشده بود و قدرت جذب داشت."


باومان البته ضمن این که تاکید می‌کند که چرخ گلوبالیزاسیون را نمی‌شه برگرداند و یا توقف کرد،‌ خودش هم در عین حال اذعان می کند که راه حلی برای مشکلاتی که این روند ایجاد کرده نداره. وقتی که خبرنگار از باومان می‌پرسه که آیا طرح و شمایی از راه‌حل‌هایی برای برون رفت از این وضعیت سراغ داره، او به طعنه پاسخ می‌ده:" خوشبختانه صداها و نداهای مختلفی را می‌شه دراین عرصه شنید که هر کدوم هم مخالفانی داره. خوب که نگاه کنیم،‌ما بخش بزرگی از تئوری ارتباطی یورگن هابرماس را در عمل متحقق کرده‌ایم: همه در حال صحبت کردن هستیم و هیچکداممان هم گوش نمی‌دهیم!"


۲

باری، مسائلی که گلوبالیزاسیون ایجاد کرده و در این آستانه روز کارگر از زوایه امر اشتغال با شدت و حدت بیشتری به‌اش پرداخته می شود،‌ به نوعی در جامعه خود ما ،‌ به رغم تلاش و تقلایی که برای برکنارنگهداشتن آن از این روند می شود دارد اثرات خودش رو می گذارد. تعطیلی صنایع نساجی و کفش و ...و مسئله حجاب و ماهواره و ولایت فقیه و ... همه و همه از بحث‌ها و روندهای مربوط به جهانی‌شدن تاثیر می‌پرند و روی اون تاثیر هم می‌ذارند.


ولی روز اول ماه مه، تو کشور ما از یک جنبه دیگه هم شاید قابل اهمیت باشه. سه سال پیش تو یک چنین روزی جرج بوش بر عرشه ناو هواپیمابر لینکلن از خاتمه جنگ در عراق سخن گفت و اعلام کرد که "ماموریت با موفقیت انجام شد." خوب ما می دونیم که چنین نبود و هنوز هم به رغم گشایش اخیر در فضای سیاسی این کشور چشم‌انداز روشنی برای اون در افق پدیدار نیست. این وضعیت وخیم برای کشور همسایه ما اما ظاهرا برای ما خالی از شانس و نعمت نبوده. یعنی اگر شرایط عراق مساعدتر از حالا بود و حرفی را که بوش روز اول ماه مه 2003 زد کم تا قسمتی تحقق پیدا کرده بود احتمالا آمریکا در حمله به ایران جدی‌تر از امروز بود و بمب ها تا حالا بر سر شهرها و تاسیسات ما ( اتمی و غیراتمی) فروافتاده بودند. با توجه به این که طرح حمله به ایران از سال 2002 در پنتاگون در دست بررسی است تحقق گزاره فوف نامحمتل نمی‌نمود اگر که پای آمریکا در عراق گیر نبود. از این رو اول ماه مه از این بابت هم که قرار بود روزی تاریخی برای اقدام نظامی آمریکا در عراق باشد و نشد، و همین شاید یکی از عوامل تفوق گزینه دیپلماسی در برخورد واشنگتن با جمهوری اسلامی هست و اهرم نظامی را دستکم تا حالا از دستور کار خارج کرده، خودش روز میمونی برای مردم ما و درامان ماندنشون از یک جنگ ولو محدود دیگر است. صد البته این حرف نافی تاثر و نفرت کمتر کسی از وضعیت موجود در عراق و رنج و عذابی هست که مردم این کشور تحمل می‌کنند.


۳

هفته گذشته تو اسپانیا سمیناری بود در باره قتل ، ربایش ، تهدید و تعقیب پزشکان، آکادمیسین‌ها و چهره‌های دانشگاهی در عراق. تعدادی از پزشکان و چهره‌های علمی عراق هم در این سمینار شرکت داشتند. به گفته اونها ظرف این سه سالی که از شروع جنگ می‌گذره شماری از پزشکان، مهندسان، روشنفکران، کارشناسان و اساتید دانشگاه به قتل رسیدند که دستکم تا حالا 220 عضو جامعه پزشکی و 190 نفر از روشنفکران و کادر علمی کشور که قربانی این قتل ها بودند شناسایی شدند و اسامی‌اشان ثبت شده؛‌ یعنی تعداد واقعی این گونه کشته‌شده‌ها بیشتر از این حرف‌هاست. به گفته همین افراد ترس ناشی از پیداکردن سرنوشتی مشابه، رقم بالایی از متخصصان رشته های مختلف ، به خصوص تو رشته پزشکی رو واداشته که فرار را بر قرار ترجیح دهند و از کشور بگریزند. واین یعنی وخامت بیشتر سیستم علمی ،‌درمانی و دانشگاهی کشور که دودش هم از همین حالا تنها به چشم مردم عراق می‌رود.


۴

برای دوستانی که هنوز برنامه‌های گل‌های رادیو ایران را در خاطره دارند و هر از گاهی چه از سر ارضای حس و نیازهای موسیقایی‌اشان و چه از سر نوستالژی بدشان نمی‌یاد که به این برنامه‌ها گوش بدن، یک انسانی همت کرده و با جمع‌آوری آنها، به صورت 24 ساعته از طریق اینترنت پخششان می‌کند، در این آدرس