فوتبال و تناقضات مدرن شدن ما
۱
فردا بار دیگر شماری از زنان برای احقاق حقوق خودشان به خیابان میآیند. ضرب و شتم و لگد و باتومی که برخی از این زنان در تظاهرات ۸ مارس امسال و رویدادهای مشابه بر جسم و جان خودشان تجربه کردند نه تنها آنها را نترسانده و مرعوب نکرده، بلکه ظاهرا برایشان تنها یادآور این نکته بوده که حق و آزادی را به انسان تقدیم نمیکنند و باید براش مبارزه کرد، گهی افتان و گهی خیران، گهی با کار نظری و فرهنگی و گاه با چالش و ابراز وجود و ندادردادن. نه، فردا هم آخر کار نیست و هنوز راه پروپیچ و خمی در پیش است. از این راه دور آرزو کنیم که تلاش فردا در نوع خودش گام نسبتا موفقی در طرح و برجستهسازی خواستههای زنان میهن ما باشد و با کمترین درگیری و آسیب و دستگیری به پایان برسد.
۲
خوب، ايران هم اولين بازی خودش را در جام جهانی امسال در برابر مکزيک انجام داد و به رغم ۷۰ دقيقه پرتحرک اول ، به تدريج بازی را بازيکنان ما به مکزيکیها واگذاشتند و با نتيجه سه بر يک به نفع رقيب زمين را ترک کردند. من خود بازی فوتبال را به جز مواقعی مثل جام جهانی زياد دنبال نمیکنم و لذا اصلا در صلاحيتم نيست که بخوام وارد تفسير و تعبير بشم. ولی پنهان نيست که به حواشی فوتبال مثل تاثير و تاثرات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی آن بیعلاقه نيستم و ترجمههایی (اینجا و اینجا)که از چند روز پيش در ايران امروز منتشر میشوند هم نتيجه همين علاقه است. اين ترجمهها را سعی میکنم تا آخر بازیها دنبال کنم، با اين اميد که حرف دندانگيری درشان باشد.
باری، همزمان با شروع بازیهای جام جهانی در تهران نيز همايشی برگزار شده بود تحت نام " همايش فوتبال و جامعه". در اين همايش آدمهای صاحب نظر صحبت نکردهاند. تنها يکی از سخنرانها که حيطه کارش بيشتر تاريخ تفکر در جوامع اسلامی و جامعهشناسی توسعه هست نکاتی را در باره نسبت جامعه ما با فوتبال مطرح کرده که بعضا شايد قابل تامل باشند:
...به هر حال تجربه نوسازی ايرانی در مد، فوتبال و مصرف است. در کوچه و خيابان هم که نگاه کنيد اين موضوع را میتوانيد ببينيد. فوتبال هم به طور خاص پديدهای است که در دوره معاصر عمل میکند و ذات نوسازی تضادگونه را سروسامان میدهد. آنهايی که از فوتبال برای همبستگی اجتماعی استفاده کردهاند اجازه میدهند که تماشاگران خيابان را آتش بزنند. اجازه میدهند ۱۰ نفر در يک حادثه در فوتبال آسيب ببينند يا کشته شوند.
انتظار از فوتبال در چيزی با عنوان همبستگی اجتماعی خيلی خوب است ولی بايد ذات تضاد و بحران را در آن بپذيريم.
انتظار تماشاگر آرام و فوتباليست مودب و رهبر فوتبال و داور و مربی مودب اشتباه است. فوتبال ذاتش تضاد و بحران و به هم زدن است. در عين حال همان طور که گفتم تجربه نوسازی ايرانی تجربهای تضادگونه است.
ما ايرانیها وقتی کاری کرديم که دعوا کردهايم. به لحاظ تاريخی وقتی چيزی را حل کردهايم که به دعوا رسيدهايم نه وقتی که خيلی آرام بودهايم.
ذات فوتبال هم ذات تنش و شادی و بالا و پايين شدن است. تجربه فوتبال تجربه نوسازی ايرانی است. اگر بخواهيم نوسازی ايرانی را سروسامان بدهيم بايد کمی به فوتبال گوش دهيم و دقت کنيم....
...فوتبال راهی است برای ورود به جامعه جهانی. جايی که ما با سياست و فرهنگ و اقتصاد و دين نتوانستيم در آن وارد شويم، اما از طريق فوتبال توانستيم. ما هيچگاه به فوتباليستهايی که به باشگاههای بينالمللی رفتند نگفتيم خائن و مزدور. اما هر سياستمداری که از اين کشور خارج شد را خائن و مزدور جلوه داديم. پس اين فوتبال يک جای بسيار قشنگی است که آدمهای ما وارد جامعه جهانی شوند.
فوتبال راهی است برای نوسازی ايرانی که تضادگونه است در عين حال میتواند ما را به سطحی از ارتباط با جامعه جهانی برساند بدون آنکه اساسا بفهميم کجا داريم میبازيم و کجا داريم میبريم. در فوتبال بینظمی مورد مواخذه قرار نمیگيرد در حالی که در حوزه سياست اينطور نيست...
خواستيد متن کاملتر اين سخنرانی را ببينيد در اینجا
۳
در کنار سايتهای ادبی متعدد مثل "دوات"، "قابيل"، "کتابلاگ" ، "مداد" و ... سايت "جن و پری" هم هست که هر دو هفته يک بار روزآمد میشود. در تازهترين شماره اين نشريه اينترنتی شعرهايی هست از فدريکو گارسيا لورکا با دو ترجمه؛ يکی ترجمه احمد شاملو و يکی هم ترجمه کامران فانی. برای دوستانی که از جنبه کار روی زبان، و ساخت و پرداختهای واژگانی هم به ترجمه شعر علاقهمندند شايد مقايسهای ميان اين ترجمهها خالی از لطف و لذت نباشد. در بعضی جاها آنقدر دو ترجمه از هم فاصله میگيرند که ديگر نمیتوان مسئله را به ذوق متفاوت مترجمها در انتخاب واژگان مناسب نسبت داد. در چنين مواقعی يا اين مترجم شعر را در اين يا آن قسمتش خوب نفهميده يا آن مترجم. خودتان امتحان کنيد:
حال که صحبت از فرهنگ و کتاب و اين مقولههاست بد نيست به معرفی اميرحسن چهلتن ،نويسنده خوب کشورمان، از کتاب "آزاد مرد" هم اشاره ای بشود. اين کتاب به زندگی نامه ، شرح فعاليتها و مضمون موافقتها و مخالفتهای طيب حاج رضايی با رژيم شاه اختصاص داره و گرچه قرار بوده که ستايشنامهآی از او و همدلی و حمايتش با آيتالله خمينی باشه، ولی به نوعی ما رو با انگيزه های مادی و لمپنی يکی از چهرههای مطرح قيام ۱۳۴۲ آشنا میکنه که چطور اختلافش با حکومت شاه بر سر انحصار تجارت موز او را به حمايت از آيتالله خمينی سوق میده و چگونه دار و دسته او در قيام ۱۳۴۲ در برابر دار و دسته شعبان بیمخ میايسته در حالی که ۱۰ سال قبل هر دوی آنها مشترکا از مجريان اصلی کودتای ۲۸ مرداد بودهاند. اين چند خط از کتاب "آزادمرد!":
وکيل طيب در دفاع از او در دادگاه به اتهام شرکت در شورش ۱۵ خرداد ياد آور می شود که او "تمثال شاهنشاه فقيد را بر روی شکم و پس از آن تمثال مبارک شاهانه را با تاج پهلوی و دو پرچم ايران بر روی سينه و تمثال خجسته ديگری از ذات اقدس ملوکانه را بر روی دست خويش خالکوبی کرده که همين تحمل چندين هزار سوزن بر بدن برای حک اين تمثال های مقدس نشانه نهايت علاقه و دلبستگی بی شائبه [او است]..."
و اين هم معرفی خواندنی امير حسن چهلتن از کتاب "آزادمرد!":
۴
اسم آيتالله خمينی آمد و من را به ياد نامه در نوع خود رمانيتکی که او در سال۱۳۱۲ به همسرش نوشته انداخت. اين نامه با شناخت و تجربه تلخ بخش عمده مردم ما از آيت آلله خمينی و حکومتی که او بنيانگذارش شد سازگار نيست. به همين سبب شايد بسياری اين نامه را جعلی و معطوف به افزايش کاذب اعتبار آيتالله بدانند. ولی بسان بسياری از نمونهها در تاريخ که شخصيت پيچيده انسانها در عرصههای گوناگون معمولا کارکردها و گرايشات متفاوتی را به نمايش گذاشته میتوان تصور کرد که در مورد آيتالله خمينی هم قضيه جز اين نيست. يعنی مناسبات در نوع خود نرم خانوادگی و زناشويی آيتالله خمينی که از اين نامه استنباط میشود میتواند لزوما کپی تعاملات، کنشها و رفتار او در عرصههای اجتماعی و صنفی و سياسیاش نباشد، کما اين که در جهان سياست و غيرسياست هم چنين نمونههايی کم نيست.
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه