اضافه وزن ما ایرانیان، هفته اقلیتها در جهان و ...
۱
" نگران نباشید. اغلب مردم ما اضافه وزن دارند. به عبارت دیگر مردم ما فقیر و عقبمانده نیستند، بلکه همین انتخاب آقای احمدی نژاد نشون می ده که این مردم خیلی هم روشن و آگاه هستند. انتخاب احمدینژاد نه برای رفع فقر و ناداری بلکه برای آن بود که وجهه و اعتبار ایران در جهان که در دوران خاتمی مخدوش شده بود را دوباره احیاء کند."
این، پاسخ آقای محمدعلی رامینٰ مشاور آقای احمدینژاد و سلسله جنبان مباحث مربوط به هولوکاست هست که به سوال یک خبرنگار آلمانی داده است. خبرنگار به رامین میگه که با این حرف و حدیثهایی که احمدی نژاد مطرح می کنه که کسی نمی یاد تو ایران سرمایه گذاری کنه و به تحقق شعار او برای رفع فقر و ایجاد اشتغال کمک کنه. و رامین هم در جواب می گه که ما ایرانی ها اغلبمون از سیری دچار اضافه وزنیم و فقر و مقری درونمون وجود نداره!
گفتنی هست که این آقای رامین مشاور عالی لاریجانی رییس وقت صدا و سیما بوده و از چهرههای اصلی انصار حزبالله است. چند مدت پیش هم ایشون مسئولیت راه اندازی هسته هایی موسوم به ((هسته های فداییان ولایت)) در اروپا را بر عهده داشته که انتشار اخبار آن در اروپا با واکنش تند رسانه های غربی همراه بود. آقای رامین درسخونده آلمان هست و 20 سالی رو هم تو این کشور زندگی کرده. اخیرا دولت آلمان دیگه ویزا برای دیدار از این کشور بهش نمی ده.
۲
نامه احمدینژاد به بوش را عدهای شکستن تابوی گفتگو و مذاکره در مناسبات دو کشور تلقی کردند و آن را نشانهای از علاقه جمهوریاسلامی به گشودن باب مذاکرت با واشنگتن دانستند. میتوان این تلقی را درست یا نادرست دانست. ولی یک آن با آن موافقت کنیم و آن وقت عتاب و خطابها ، ارشادات و احکام باسمهای موجود در نامه احمدینژاد را بگذاریم در کنار شیوهای که کوبای کاسترو برای بهبود مناسبات خود با آمریکا در پیش گرفته است.
مقامات دولت کاسترو علاوه بر شروع همکاری در برخی از عرصههای پزشکی با شرکتهای دارویی و طبی آمریکا اینک درصدند که با ارسال میراث مکتوب و دستنوشتههای ارنست همینگوی به زادگاه این نویسنده بزرگ (آمریکا) راهی برای کاهش تنش در مناسبات دو کشور باز کنند. در واقع آنها صرفنظر از اظهارات گاه شعارگونه کاسترو ، نه ناسزا و بد و بی راه به دمکراسی و لیبرالیسم به کاخ سفید ارسال می کنند و نه از موضعی توهم آلود، خواب زده و تمامیتخواه بوش را دعوت میکنند که به سوسیالیسم و ... روی بیاوردٰ بلکه با تعامل و تبادل بر سر بخشی از میراث ادبی جهان درتلاش برای گشودن روزنهآی برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی آمریکا و تلطیف مناسبات با همسایه بزرگ و قدر خود هستند. و این خود نشان میدهد که دعوی انحصارداری حقیقت و تمامیتخواهی ( اگر بتوان با تسامح به حکومت کوبا چنین خصصیهای را نسبت داد) در همه حکومتهای کم و بیش ایدئولوژیک مضمون و بروز یک سانی ندارد و کماکان نوع مذهبی آن با خطرات و محدودیتها و پیش بینیناپذیریهای بیشتری توام است. این که حکومت کاسترو به رغم همه کسریهایش در امر دمکراسی ، دست کم در زمینه آموزش و تامین بهداشت مردمش ستایش سازمان ملل و نهادهای بینالمللی را برانگیخته و اینک بر خلاف دهه های پیش به جای فرستادن اسلحه و سرباز ، گسیل معلم و پزشک به کشورهای منطقه را به اهرم نفوذ و دیپلماسی خود بدل کرده است هم، باز بر این نکته تایید می گذارد که در ارزیابی از حکومتهای ایدئولوژیک موجود نیز، قسما باید موردی برخورد کرد و از ارزیابیهای فلهای فاصله گرفت. به عبارت دیگر به مصداق " هنر نزد ایرانیان است وبس" میتوان گفت که در زمینه حکومتهای ایدئولوژیک دهههای اخیر هم، ما ایرانیان صاحب یکی از عجیبترینهایش هستیم.
۳
هفتهای که گذشت به عبارتی هفته اقلیتها بود، نه تنها در ایران که در کل جهان. ماجراهای مربوط به ترورها و آدمرباییها در منطقه سیستان و محور کرمان- بم را که شرحش رو همه میدونیم و احتمالا نیازی به بازگوییاشون نیست. کاریکاتور روزنامه ایران که به خشم و عصبانیت در میان بخشهایی از ترکزبانان ما منجر شد هم که کم و بیش در رسانهها بازتاب پیدا کرد و در اینجا بازگوییاش می تونه بیمورد باشه. هر دو این وفایع و همچنین چالشها و ترورها و کشاکشهای اخیر در کردستان و خوزستان حکایت از تشدید مسائل ملی و قومی دارند که گرچه ریشهدار هستند ولی سیاست دولت جدید علاوه بر بحرانی تر کردن مسئله اتمی ٰ این مسائل رو هم ابعاد و شدت بیشتری بخشیده. به عبارت دیگه در فاصله 1376 تا 1384 هم این مسائل وجود داشتند، ولی برخورد نه مطلوب، ولی دستکم محتاطانه تر دولت قبلی با اونها قسما مانع بروزشان با این حدت و شدت میشد. تشدید بحران، هم در زمینه مسائل مربوط به انرژی هستهای و هم در مورد مسائل قومی و ملی باز هم این سوال رو به ذهن می یاره که دیدگاهها و نظراتی که فارغ از محاسبات مربوط به توازن قوا و بدون داشتن آلترناتیو معین و قابل تحقق به تحریم انتخابات خرداد 1384 فراخواندند واقعا چه نتیجه مثبتی از این رویکرد گرفتهاند و سیاستاشون کدوم حاصل و هودهای رو برای بهبود وضع مردم و پیشرفت در وضعیت دمکراسی ، تنشزدایی و سایر عرصهها داشته؟ کسانی که در برابر این سوال به این پاسخ بسنده میکنند که اگر تحریمگرها هم رای میدادند باز هم احمدینژاد سر از صندوقهای رای درمیآورد در واقع فقط صورت مسئله رو پاک میکنند و از یاد می برند که چه دلایل و ادله ناواقعی و عجیب و غریبی برای رویکرد خودشون عنوان می کردند.
یکی از ادلهها برای تحریم این بود که تحریم و رای نیاوردن "اصلاحطلبان شکستهخورده و ناپیگیر" به سلطه کامل محافظهکارها بر همه ارکان قدرت و یک دست شدن حاکمیت منجر می شه، و این خود باعث میشه مردم دیگه نسبت به کل نظام توهمشون رو از دست بدهند و آمادگی بیشتری برای حذف و برانداختنش پیدا کنند. خوب، در عرصه عملی که ظاهرا خبری از تحقق این پیش بینیها در باره حرکت مردم نیست. در عرصه نظری هم جالب اینه که یکی از صاحبنظران داخل کشور که او هم به تحریم نظر داشت در سخنرانی اخیرش در رد امکان یک دست شدن حاکمیت 4 دلیل می یاره و به استناد به آنها می گوید:" من اكنون مى خواهم با ذكر (این) چهار مولفه مدعاى تبديل شدن جمهورى اسلامى به يك نظام بسته را رد كنم.» متن صحبتهای دکتر حاتم قادری در این آدرس قابل رویت است:
۴
به بحث اقلیتها برگردیم. همانطور که قبلا هم اشاره شد، هفته پیش صرفا در ایران نبود که بحث اقلیتها حاد و عمده بود. در کشور کوچک مونتگرو که همراه با صربستان آخرین بقایای یوگسلاوی را تشکیل می دهند نیز، امروز یکشنبه رفراندوم جدایی در حال برگزاری است. در مورد این که آیا مونتگرویی بودن یک هویت تاریخی است و یا اهالی مونتگرو هم در اصل به قوم صرب تعلق دارند هنوز هم بحث و فحص گستردهای در جریان است و هر شهروند مونتگرو بسته به تعلقات شخصی و سیاسی خود به این سوال پاسخ خاص خود را می دهد. باری، مونتگرو با 13200 کیلومتر مساحتش (کمی بزرگتر از قم) و 620 هزار جمعیتش که 43 درصد آن با تسامح مونتنگرویی خالص و 33 درصدش صرب خالص هستند و بقیه را اقلیتهای کروات و آلبانیایی و ... تشکیل می دهند قرار است که اگر 50 درصد صاحبان حق رای در انتخابات امروز شرکت کنند و از این عده 55 درصد به نفع جدایی رای دهند راه را برای استقلال خود از کنفدراسیون با صربستان هموار ببیند. در مورد این که امکان بقای چنین دولت های کوچکی تا چه حد است و هزینه- فایده این استقلال چه نسبتی با هم دارند و نقش دولت های بزرگ اروپا و آمریکا در این ماجرا چیست در روزهای آتی احتمالا خواهم نوشت، ولی چیزی را که دستکم از همین حالا می توان گفت شکست رفراندوم و تا حدودی موفقیت آن با تنشها و تشنجهایی توام خواهند بود که ماجرای جدایی این دو آخرین جمهوری عضو مجموعه یوگسلاوی را پیچیده خواهند کرد. تا اینجای کار همین که فعلا موافقان و مخالفان زیر تاثیر اتحادیه اروپا و آمریکا برای جدایی یا با هم ماندن با برگزاری رفراندوم ( یک شیوه دمکراتیک) موافقت کردهاند را باید به فال نیک گرفت. این رفراندوم گرچه نه به لحاظ مضمونی و نه به لحاظ نیروی برگزارکننده و ذینفع در آن شباهت چندانی با رفراندومی که قرار بود در ایران 60 میلیون نفر را پای صندوقهای رای بکشد ندارد، اما حاوی درسهایی است که ضمن تایید تجارب سایر رفراندومها به سهم خود در زدودن توهم از ذهنیت ما ایرانیان در مورد راهکار رفراندوم هم شاید بی تاثیر نخواهد بود.
در کشور بزرگی مانند آمریکا هم، هفته پیش بحث مربوط به هویت آمریکایی و حقوق اقلیتها گرم و گسترده بود. طرحی در مجلس سنا در دست بررسی است که قرار است هم وضعیت حقوقی 12 میلیون مهاجر غیرقانونی از آمریکای لاتین را مشخص کند و هم به استناد به آن دیوار سفت و سخت و سه لایهای در مرزهای آمریکا و مکزیک برای ممانعت از ورود مهاجران غیرقانونی بالا کشیده شود . در سال گذشته پلیس مرزی آمریکا نزدیک به 500 هزار مرزگذر غیرقانونی از مکزیک را به دام انداخته است و چیزی در همین حدود هم توانستهآند از این دام بگریزند و خود را به داخل آمریکا برسانند. اقتصاد آمریکا شدیدا از وجود این مهاجران غیرقانونی بهره میبرد، و بوش و بخشی از حزب جمهوریخواه که به رای 40 میلیون آمریکای لاتینی تبار مقیم آمریکا در انتخابات کنگره در نوامبر چشم دوخته است نیز سودی در راندن و اخراج همه 12 میلیون مهاجر غیرقانونی آمده از آمریکای جنوبی نمی بیند. اما به لحاظ فرهنگی افزایش شمار جمعیت مهاجران اسپانیایی زبان که اینک زبانشان در کنار زبان انگلیسی به زبان دوم آمریکا بدل شده رگههایی از هراس را در مورد زایل شدن هویت ناب آمریکایی در دل شماری از محافل سیاسی و اجتماعی این کشور برانگیخته است. ارزیابی ها حاکی از آن است که تا سال 2050 سهم آمریکای لاتینی ها، آسیایی ها و سیاهپوستان در کل جمعیت کشور بر 50 درصد بالغ میشود. در میان این اقلیتها ٰ آمریکای لاتینی ها به لحاظ اشتراک زبانیاشان ( اسپانیولی) بزرگترین تهدید را برای زبان کنونی آمریکا( انگلیسی) که هنوز هم در قانون اساسی به عنوان زبان رسمی قید نشده تشکیل خواهند داد. شاید این احساس تهدید را ساموئل هانتیکتون در کتاب " ما که هستیم؟" که سال 2004 انتشار داد بارزتر از هر کس دیگری بیان کرده باشد:" آمریکا در مسیر تبدیلشدن به جامعهای دو فرهنگی و دو زبانه است. یک فرهنگ این جامعه از آن سفیدپوستان و اسلاف مهاجر آنهاست که آمریکا بنیانگذاری و ارزشهای اولیهآش را مدیون آنهاست و به نوعی در تعیین سمت و سوی تحولات فرهنگی این کشور نیز تا کنون حق تقدم داشتهآند. فرهنگ دیگری که در حال اشاعه و جاآفتادن است از آن مهاجران آمریکای اسپانیایی زبان است که با زبان و مذهب کاتولیک خود یک گستره و دنیای موازی در دل جامعه آمریکا ایجاد کردهاند و از رهگذر نیروی ارزشهای فرهنگی خویش و با هنجارهای مذهبی خود در مسیر زایل کردن ارزشهای اولیه آمریکای قدیم به پیشمی روند... فرهنگ آمریکا تا کنون به سوپ گوجه فرنگی شباهت داشت که مهاجران از هر کجای دنیا ادویه خاص خود را به آن می افزدوند. اما ادویه مهاجران پرشمار آمده از آمریکای لاتین چنان قوی است که در حال تغییردادن ماهیت این سوپ گوجه فرنگی است."
بحث این روزها در آمریکا نشان میدهد که این کشور نیز به تدریج در قبال مسئله مهاجرت حساسیتهای معینی پیدا میکند و کمتر هم اعتنایی به این واقعیت دارد که همه ساکنان این کشور به نوعی مهاجرند. معروف است که چارلز دیکنز، خالق انگلیسی داستان معروف " اولیور تویست" روزی در مسافرت به آمریکا، در غرب این کشور سوار بر قطار در حرکت بود. کنترلچی قطار نکتهآی را پرسید اما دیکنز ابتدائا متوجه منظورش نشد و با گفتن این که من نه آمریکایی ، بلکه خارجیام از این ضعف خود معذرت خواست. کنترلچی در واکنش لبخندی زد و گفت : نو پروبلم/ ما همه خارجی هستیم.
باری، ظاهرا گذشت آن دورهای که به راحتی میشد آمریکا را کشوری "مهاجرپذیر" قلمداد کرد. اگر مسافرت و مهاجرت اهالی خاورمیانه به این کشور پس از یازده سپتامبر به دلیل مسائل امنیتی سفت و سخت تر و تابع شرایط و مقررات شدیدتری شده است، اما بحث فرهنگی و ترس ناشی از از کف رفتن "هویت خالص" امریکایی که بیش از هر موضوع سیاسی و اجتماعی دیگری اینک جامعه آمریکا را به خود مشغول شاید سد و موانع بزرگتری از موضوع یازده سپتامبر در راه مهاجرت به این کشور پدید آورد.
در گوشه دیگر دنیا ، یعنی در اسراییل نیز از جمله به خاطر همین نگرانی از زائل شدن هویت و دستبالا پیداکردن اقلیتهای "خارجی" در عرصه جمعیتی و فرهنگی، دیوان عالی کشور با رای 6 در برابر 5 به تایید قانونی مربوط به سال 2002 رای داد که همسران فلسطینی شهروندان اسراییل نه از اقامت بلندمدت در این کشور برخوردار میشوند و نه حق احراز تابعیت این کشور را دارند. همین قانون میگوید که زنان فلسطینی مردان اسراییلی تنها بعد از گذشتن از مرز 25 سالگی و مردان فلسطینی زنان اسراییلی پس از 35 سالگی می توانند به اسراییل بیاییند و در کنار همسرانشان زندگی کنند. علت تصویب این قانون در 4 سال پیش که به سرنوشت هزاران زوج اسراییلی- فلسطینی مربوط میشود و اینک دیوان عالی کشور هم بر آن صحه گذاشته است شرکت همسر فلسطینی یک مرد اسراییل در یک اقدام انتحاری بود.
مدافعان حقوق بشر اسراییل میگویند که مسئله شرکت احتمالی همسران فلسطینی اسراییلیها در ترورهای انتحاری بهانه است، و مسئله بیشتر به نگرانی محافل راست اسراییل از افزایش سهم 20 درصدی عرب ها در جمعُیت کشور مربوط میشود. همینان میافزایند که اگر قصد بر حفظ آرامش و صلح در درون جامعه است باید به استناد آمار شرکت بالای جوانان یهودی مهاجر از روسیه در اوباشگری ها و زدخودرهای درون شهرها و یا درصد بالای اعمال خشونت مردان یهودی مهاجر از اتیوپی نسبت به زنان و خانواده خویش آنها را نیز از حق اقامت و تابعیت به این یا آن اندازه محروم کرد.
در زمینه حاد بودن بحث اقلیتها در هفته گذشته و ارتباط آن با معادلات سیاسی و حفظ یا کسب قدرت در این یا آن کشور به مورد فرانسه هم میتوان اشاره کرد که وزیر کشور (نیکولای سرکوزی) برای گرفتن میدان از نیروهای راستتز از حزب راست خود ، یعنی برای گرفتن امکان مانور حزب ژان ماری لوپن بر روی مسئله مهاجران و برای کسب آراء رایدهندگان راست فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده قانونی را به تصویب مجلس رساند که حقوق مهاجران را به شدت محدود می کند، هر چند که شاید تاثیرات معینی هم در تلاش خارجیها در ادغام بهتر در جامعه فرانسه و تسلط لازم بر زبان این کشور ایفا کند.
در آلمان هم اظهارات یک مقام سیاسی سابق در هفته گذشته که خارجیها، مو مشکیها و رنگینپوستها از رفتن به شرق این کشور و قدم زدن بیمحابا در خیابانهای شهرهای این بخش حذر کنند به بحث در باره مهاجرین شدت و حدت بیشتری بخشید. بیگانه ستیزی در شرق آلمان را شاید بتوان قسما به وضع بد اقتصادی و بیکاری و فقر و فاقه بیشتر در این منطقه نسبت داد، ولی این نیز واقعیت دارد که بستن 40 ساله دروازه های کشور در دوران حکومت سابق و ممانعت از رفت و آمد شهروندان با جهان خارج بر ضعف رواداری و تلورانس در میان مردم این بخش تاثیرات معینی داشته است، پدیدهای که غرور ملی بی جا در میان بخشهایی از ما ایرانیان نیز شاید به همین علت و فقدان امکان مقایسه خود با ملل و فرهنگهای دیگر و دیدن خودمان در آینه دیگران بی ارتباط نباشد.
باری، بحثی شهروندان خارجی در آلمان از قبل هم به خاطر رقابت های سیاسی که معمولا دستاویزی خوبی هم برای احزاب راست است و هم به خاطر اقدامات و رفتارهای بخشی از مهاجران مانند قتلهای ناموسی در درون خانوادههای مهاجران ترک و قسما سردرگمی محافل قضایی آلمان در برخورد با این گونه جنایات و هم به دلایلی دیگر در ظرف ماههای اخیر کم و بیش جریان داشته است. البته به یمن اظهارات یهودستیزانه احمدینژاد وضعیت ما ایرانی ها در آلمان آنقدرها هم بد نیست و حتی قرار است احزاب نئونازی این کشور در محل اردوی تیم ملی ایران تظاهرات پشتیبانی برگزار کنند و در صورت سفر احمدینژاد برای حضور در بازی ها از او استقبال گرمی به عمل آورند!
نکته جالب در بحث مربوط به ادغام مهاجران این که، همزمان در آلمان و آمریکا کسانی این پیشنهاد رو مطرح کردند که سرودهای ملی این دو کشور به ترکی و اسپانیایی ترجمه بشه شاید که مهاجران ترک مقیم آلمان و مهاجران آمریکای لاتینی آمریکا خوندن این متنهای ترجمه شده براشون آسونتر باشه و کمی حس تعلق به کشور محل اقامتشون رو زیادتر کنه. این پیشنهاد در هر دو کشور آتش خشم محافل راستگرا را شعلهور کرد. استدلال این ها که از منظر خودشون غلط هم نیست اینه که ما میخوایم که این مهاجرها زبون ما را یاد بگیرند و با فرهنگ ما بیشتر قاطی بشند، در حالی که چنین پیشنهادی به دمیدن شیپور از سر گشادش میمونه.
هلند هم هفته گذشته با یحثی که بر سر لغو تابعیت خانم عیان (ایان) علی درگرفت عملا درگیر مسئله مهاجرانش بود. شرح این ماجرا را میتوان در خلال یادداشت زیر پی گرفت. من هم تنها به بخشی از نظر شاید قابل بحث عبدالقادر بن علی، نویسنده مراکشیالاصل مقیم آمسترادم رو مییارم و اُین سیاه مشق راجع به اقلیتها رو تموم میکنم:
" من با هیرسی علی همنظر نیستم. او برخاسته از کشوری مسلماننشین که 95 درصد دختران را ختنه میکنند با جامعه مسلمان عمدتا مراکشی هلند درگیر بود که با ختنهکردن دختران بیگانهاند و در عین حال مذهبشان دارای ضعف و تناقضاتی است. ایدهها و ادعاهای بزرگ او و تصویرهاش از واقعیات که کمتر و یا ابدا به آمار و ارقام متکی بود برای من اغراقآمیز و گاه خندهآور بودند. ولی من ضدقهرمانان اغراقکاری مثل هیرسی علی رو دوست دارم. او اهل تحریک و تنش بود، از طرح نظرات و حرف های حساس ابایی نداشت و به شیوه کمنظیری آنچه را که باهاش مخالف بود به سلابه انتقاد میکشید. او برای حقوق زنان مسلمان مبارزه میکرد، ولی زنان مسلمان از او گریزان بودند. او هوادار شوکدرمانی بود، اما "بیمار" (زن مسلمان و حقوق او) به این شیوه چندان اعتماد و اعتنایی نداشت. حرفها و ایدههای هیرسی علی حتی نزد زنان روشن و پیشرو مسلمان هم چندان جذابیت و اعتنایی برنیانگیخت.
هیرسی علی در تخیلات و فانتزی من همچنان به عنوان یک دون کیشوت اسلامی حضور خواهد داشت.
او بازیچه خوبی برای قشر نخبه و سفیدپوست هلند بود، نخبگانی که همیشه به یک بازیچه نیاز داشتهاند. اینان به هیرسی علی هم به عنوان سخنگوی احساسات ضداسلامی برحق یا ناحق خود نیاز داشتند. پس از 11 سپتامبر ستاره بخت هیرسی در نزد این نخبگان درخشش بیشتری گرفت و با هر تروری هم این درخشش فزونی میگرفت...
هیرسی علی قربانی مبارزه خود شد. او خود شاید از این واقعه خشنود باشد. او خوشحال است که باز هم مجبور به حرکت و گریز از ثبات است... و به راستی او با رفتن از هلند ٰ یعنی از کشوری که نمیتوانی روی حمایت دوستان سیاسیات حساب کنی چه چیزیرا از دست خواهد داد؟مهاجران هلند از روندها و مباحث نگرانکننده روزهای اخیر این درس را خواهند گرفت که اگر برای ارزشها و هنجارهای لیبرالی رایج در جوامع غربی خودت را به آب و آتش هم بزنی باز هم باید هوای آخر و عاقبت خودت را داشته باشی و حتی بدتر از آن، متوجه باشی که کسی که از ارزشهای لیبرالی دفاع میکند شاید این ارزشها روزی به ضرر خودش نیز به کار گرفته شوند.
... برای هیرسی علی یک راه برونرفت از ماجرایی که برایش پیش آمده وجود دارد. اما مهاجرانی که به این آسانی نمیتوانند از هلند رخت بربندند با احساسی عجیب در اینجا باقی خواهند ماند. و به راستی این مهاجران از این به بعد به چه کسی در این کشور میتوانند اعتماد کنند؟ آنها اینک در میان اجبارهای زندگی گروهی و قومی و ملزومات زندگی در جامعهای پستمدرن معلق خواهند ماند و مجبورند که تنها و تنها به خویشتن خویش متکی بمانند...."
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه