23.6.06

آزادی مانع سوء استفاده از آزادی

در يکی از پست‌های قبلی من با استناد به سرکوب تظاهرات زنان در ايران در روز ۲۲ خرداد و مقايسه آن با يک رويداد سياسی در هلند، در باره مسئله بود و نبود آزادی در اين دو کشور و نوع تعامل قدرت و جامعه با اين مقوله نکاتی را مطرح کرده بودم. يکی از دوستان ، خانم کبرا قاسمی، که ساکن هلند است بعد از خواندن آن مطلب در ميلی جزييات بيشتری از رويداد سياسی مزبور را شرح داده و نکاتی را هم در باره برخی از جنبه‌های کنش و واکنش جامعه هلند در قبال آزادی‌های موجود و نوع استفاده از آن عنوان کرده که با تشکر از ايشان آن را در زير می‌آورم:


چند وقت پيش مطلبی راجع به تآسيس حزبی جديد در هلند نوشته بودی که پدوفيلی را مجاز می داند . من قبلا اين خبر را شنيده بودم و به ذهنم آمده بود که چيزی در باره آن بنويسم ولی از شلوغی زياد فکرم فرصت اينکه تمرکز کنم و شروع به نوشتن کنم ميسر نشد، ضمن اينکه مرتب در ذهنم می چرخيد که اين کار را بکنم.. وقتی که شما خبرش را نوشتی راستش کمی شرمنده شدم و خودم را سرزنش کردم که چرا زودتر اين کار را نکردم. بايستی دوستان را در جريان اخبار مهم و قابل تعمق گذاشت. البته شما هم که زحمت کشيدی و نسبتا ً مفصل راجع بهش نوشتی و من فقط می توانم چند نکته کوچيک را اضافه کنم. سعی کردم که سايت شان را پيدا کنم تا احيانا ً مطلب مورد توجهی پيدا کنم. سعی کردم با گشتن در وب با همين مخفف حزبشان که «ان.وی.دی» هست بتوانم پيداش کنم که ديدم بجاش يک صفحه آمد با همين نام که نام يک شرکت خدماتی ايمنی است که توضيح داده بود که از خبر درج حزبی با چنين نامه شوکه شده بخصوص که وظيفه اين موسسه امنيت و ايمنی برای شهروندان است و اعلام کرده که به‌ هيچوجه ارتباطی با اين حزب ندارد و آنها از مخفف نام آنها استفاده کرده اند. بهمين دليل در يک شکايت فوری به دادگاه موفق شده اند که اين نام را از آنها بگيرند و برای خود نگهدارند. ضمنا ً «ان.وی.دی» مخفف سه کلمه هلندی «عشق به همنوع، آزادی و متفاوت بودن» است.

نکاتی را که در زير می نويسم از مصاحبه تلويزيونی که با دبير اين حزب در همان روز رسميت شان خودم شنيدم می نويسم:

- طبق قوانين هلند هر گروهی با هر عقيده ای می توانند حزبشان را تشکيل دهند. موقع ثبت نام دو هفته وقت برای فکر کردن بيشتر و احيانا ً تجديد نظر می دهند. اين آقا در روز مصاحبه گفت که دوهفته مهلت تجديد نظرشان تمام شده و آنها بر سر عقيده شان هستند که اين حزب را تأسيس کنند و بسيار هم با حرارت از عقايدشان دفاع می کرد. دو موضوع مهم در اساسنامه اين حزب هست. يکی آزاد بودن پدوفيلی و دومی باور به درستی اعمال تبعيض Discrimination. جالب اين است که ايشان در دفاع از پدوفيلی از موضع حق کودک حرکت می کرد و می گفت: به نظر ما کودکان حق دارند که از سن دوازده سالگی خودشان تعيين کنند که با چه کسی ميخواهند رابطه جنسی برقرار کنند و ما از اين حق آنها دفاع می کنيم! بقول اين آقا ايشان فقط تقاضايشان اين است که حق انتخاب رابطه جنسی را با هر جنسيتی که بخواهند از هيجده سالگی به دوازده سالگی تقليل دهند.

- درمورد حق تبعيض هم می گويند بايستی مردم اين حق را داشته باشند که اگر از چيزی خوششان نمی آيد، اعلام کنند. چرا بايد مردم را در ابراز عقيده شان نسبت به هر چيزی از جنسيت تا نژاد و رنگ و ... منع کرد؟ اين امر خلاف حق آزادی بيان است.

- اين آقا می گفت که اميدواراست که در انتخابات آينده ۵/۱ (يک و نيم) درصد رأی بياورند که بتوانند وارد مجلس شوند. می گويد که کسانی که هم نظر او هستند بخش قابل توجهی را تشکيل می دهند و حق دارند که نماينده ای در مجلس داشته باشند تا بتوانند صدايشان را بگوش ديگران برسانند.

- نکته مهم در اين مورد اين است که طبق قانون اساسی پدوفيلی ممنوع است. و اين تفکر اگر بتواند که حتی نمايندگانی هم در مجلس داشته باشد، بايستی برای تغيير قانون اساسی تلاش کند که کاری است تقريبا ً غيرممکن.

- در اينترنت گشتم و آخرين خبری از اين آقای "فان در برگ" در ۵ يونی نوشته بودند، پيدا کردم که نوشته بود ايشان سيزده سال در يک کاروان در يک کمپينگ کودکان بعنوان مددکار به خوبی و خوشی زندگی می کرد و به قول همه همسايه ها خيلی آدم خوب و آرومی بود و بخصوص با کودکان خيلی مهربان بود و قابل توجه هم بود که هميشه دوروبرش تعداد زيادی پسران کم سن و سال بودند. ولی پس از پخش خبر تأسيس حزبش از رسانه ها، مورد تهديد بسيار قرار گرفته و مجبور شد که محل زندگيش را شتاب زده و در حال پريشانی ترک کند و آخرين خبرها حاکی از آن است که ايشان به تايلند فرار کرده اند! همسايه ها خوشحال بودند از اينکه ايشان از آنجا نقل مکان کرده، گرچه تا بحال مشکلی با او نداشته اند ولی اين اواخر به تنگ آمده بودند از هجوم جوانان به آن محل برای اعتراض و پرتاب سنگ به کاروان وی و فريادهايشان که می پرسيدند: «اين پدو کجاست؟». اکثر همسايگان از رفتار عجيب او و بخصوص اينکه هميشه با پسران نوجوان بود، صحبت می کردند ولی بودند دو نفر هم که از او دفاع می کردند و می گفتند: «بنظر ما آدم خوبی است و ما باور نمی کنيم که او پدوفيل است. او فقط می خواهد که مرز سنی انتخاب سکس را پائين بياورد. من که می توانم با اطمينان بچه هايم را به دست او بسپارم».

- آخرين خبر در ارتباط با اين حزب را ديروز از تلويويزيون شنيدم که يک دانشجوی پسر رشته علوم تربيتی که اعلام کرده عضو اين حزب هست و از پدوفيلی دفاع می کنه از دانشگاه اخراج شده. دانشگاه گفته که فارغ التحصيلان اين رشته در آينده با تربيت کودکان سروکار دارند و کسی با چنين افکاری نبايد چنين شغلی داشته باشد!

- درهرحال فعلا ً ديگه هيچ خبری نيست و اميدوارم که نشه

نکته آخر اينکه سنت ليبرالی هلند که باعث شده همانطور که گفتی در هر چيزی اولين باشه، اجازه تأسيس اين جور احزاب را هم می‌ده. چند سال پيش يک حزب طرفدار فاشيسم اعلام موجوديت کرد که اتفاقاً دبير آن در همين شهر محل سکونت ما، زندگی می کرد. جالب توجه اينه که اين حزب توانست در همان شروع کارش دو نماينده به مجلس بفرسته و خيلی هم آن موقع سروصدا کرد. علت حمايت رأی دهندگانش از اين حزب اين بود که تنها حزبی بود که آن موقع جرأت کرده بود از جلوگيری از ورود خارجی ها به هلند صحبت کند. چيزی که مردم يواش يواش داشتند به تنگ می‌آمدند ولی طبق قانون اجازه ابراز آن را نداشتند. به همين دليل وقتی آن حزب که خود را «دموکرات های مرکزی» می ناميد به طور علنی از اين موضوع صحبت کرد، رأی بسيار آورد. ولی آمدنش به مجلس و نقطه نظراتش پيرامون ساير مسائل اجتماعی آنچنان راست و فاشيستی بود که به زودی رأی دهندگانش از او روی برگرداندند و صبر کردند تا چند سال بعد که آقای پيم فورتاون بيايد و باز حرفشان را بزند که ديديم چه بلائی هم به سر او آوردند. تا آنجا که يادم مياد اون حزب نيمه کاره منحل شد و دبير آن هم چندی پيش در گمنامی درگذشت و هيچ خبری هم از هواداراش که آن موقع ها گاه تظاهرات راه می انداختند، نبود.

هلندی ها اعتقاد دارند هر نوع تفکر و ايده ای بايد علنی شود تا روی آن بحث و دقت کافی بشود و مزايا و معايبش آشکار شود. آن وقت است که مردم می توانند آگاهانه انتخاب کنند و بايد به انتخاب مردم احترام گذاشت و سپس ايده ها را در عمل به محک آزمايش گذاشت.

حتی با اين پس زمينه، تأسيس اين حزب طرفدار پدوفيلی برای هلندی ها هم يک شوک بود و واکنش های زيادی را در جامعه بوجود آورد که من حقيقتا ً نمود آن را در رسانه ها بسيار کم ديدم. از جمله تلاش زيادی برای جمع آوری امضا برای مانع فعاليت اين حزب شدن که هر چه تا بحال دنبال کردم در خبرها چيزی ديگه نشنيدم.