در گوشی با کاسترو
آخر هفته گذشته فيدل کاسترو در آرژانتين بود تا به عنوان مهمان در جلسه سران جامعه اقتصادی مرکوسور( آرژانتين، برزيل، اروگوئه ، پاراگوئه و ونزوئلا) شرکت کند. در حاشيه اين سفر او ملاقاتی هم داشت با خانم " هبه د بونافينی" که ورای کشور خودش (آرژانتين) در آمريکای جنوبی و اروپا هم کموبيش آدم صاحبنامی هست. د بونافينی سخنگو و از بنيانگذاران گروه معروف به "مادران پلازا د مايو" است که پس از کودتای نظاميان در آرژانتين در سال ۱۹۷۶ تشکيل شد تا پيگير سرنوشت هزاران( به گفته گروههای حقوق بشر نزديک به ۳۰ هزار نفر) مرد و زنی باشد که به دلايل سياسی دستگير، شکنجه و يا سربه نيست شدند. مادران پلازا د مايو هر پنجشنبه بعد از ظهر در ميدان د مايو جمع میشدند تا مقامات و مسئولان حکومت کودتا را برای اطلاعرسانی در مورد حال و روز دستگيرشدگان زير فشار گذارند. سال ۱۹۸۳ هم که کودتاچيان جل و پلاس خود را جمع کردند و تدريجا آرژانتين به مسير دمکراسی افتاد تظاهرات و اقدامات مادران د مايو ادامه يافت تا با گشودن پروندهها و بايگانیها اطلاعاتی که کودتاچيان از آنها دريغ کرده بودند سرانجام علنی شود. اين تلاش و تظاهرات بايد ۲۰ سال ديگر هم ادامه میيافت تا سال ۲۰۰۲ کسی مثل "کرنشنر" به رياست جمهوری آرژانتين برسد و با اقدامات اساسی خود خواستهای مادران در مورد اطلاعرسانی در باب راز و رمز شکنجهها و سربه نيستکردنها، هويت دستاندرکاران اين جنايات و رفع مصونيت قضايی آنها، اعاده حيثيت از قربانيان ديکتاتوری و بازماندگان آنها ، تبديل شکنجهگاه مخوف "امسا" به موزه با نصب تصاويری از دو ديکتاتور دوران کودتا بر ديوارهای آن و ... تحقق يابد. شرح بيشتر سياستهای کرشنر در گشودن پرونده سياه دوران کودتا را تا حدودی در ترجمهای که دو سال پيش منتشر شد آوردهام.
نکته جالب در عکس بالا درگوشی حرف زدن خانم د بونافينی با کاسترو و قيافه نسبتا شگفتزده اين دومی است. میشود فکر و خيال را به کار انداخت و حدس و گمانهايی را در مورد مضمون حرفهای دبونافينی مطرح کرد. مثلا:
- بچههای من و خانوادههای ديگر که قربانی کودتا شدند کشش و علاقه به خصوصی به تو داشتند ، و تو و حکومتت براشون الهامبخش بوديد. نمیدونم اگر حالا هم زنده بودند ، کماکان به تو و حکومتت گرایش داشتند يا يک جورای ديگه فکر میکردند؟ خوب شايد ديدشون نسبت به تو هم نسبیتر میبود. درسته که آموزش و بهداشت تو کوبا نسبت به کشورهای اطراف موقعيت بهتری داره، ولی خوب، حکومت تو هم ضعفهای خاص خودش رو داره. خلاصه نمیدونم، فعلا که اونها ديگه در ميون ما نيستند....
- از چهار سال پيش که کرشنر تو آرژانتين اومده سر کار، ما "مادران مايو د پلازا" هم ديگه "کارمون" کمتر شده و وارد دوران "بازنشستگی" شديم. راستی، تو هنوز هم سر بازنشستهشدن نداری؟ دو سال پيش که يک غده خوشخيمی تو پات پيدا شد و مجبور شدی کارهات رو تعطيل کنی و خونهنشين بشی شنيدم خيلی بهت خوش گذشته و گفتی که از زمان پيروزی انقلاب کوبا اين قدر استراحت نکرده بودی. خوب حالا هم کاری نداره، تا هنوز تو خود کوبا ارج و احترامی داری مثل ماندلا برو بشين خونه و سر پيری رو به فراغت بگذرون. من پارسال که يک دفعه تو ملاء عام خوردی زمين و يک دفعه هم از حال رفتی به خودم گفتم که اين فيدل چرا نمیده دست جوونترها و نمیره خونه بشينه؟
- اين که هر از گاهی برخی از مخالفانت رو میگيری و دوباره آزاد میکنی زياد جالب نيست . ولی چون جيک و پيک ماجرا رو نمیدونم من زياد واردش نمیشم. منتهی اين لی که به لالای جمهوری اسلامی میذاری و گهگاه لب به ستايشش باز می کنی و خیلی جاها که مسائل مربوط به حقوق بشر پیش مییاد با اون تو یک جبهه قرار میگیری اصلا برام قابل درک نيست. تو اصلا میدونی که ایرونیها هم "مادران مايو د پلازا" دارند ولی با اسم "مادران خاوران". اونها البته مثل ما نيست که منسجم باشند و یا به راحتی بتونند هر هفته تظاهرات و اعتراض کنند و راجع به عزيزانشون از حکومت توضیح بخوان. حتی اين که سالی يک بار، يعنی تو سالگرد کشتار فرزندان و همسرانشون که همين روزها هم هست بتونند برن سر خاک عزيزانشون و آهی از دل برکشند هم، براشون کار سادهای نيست و کارشون ممکنه با مامورهای دولت به جاهای باریک بکشه. خيلی از اونهايی که تو ايران هم قربانی حکومت شدند غلط يا درست نظر مثبتی به تو و حکومتت داشتند. تو در مورد ما ، چه در دوران کودتا و چه بعد از اون حسن نظر داشتی و با کودتاچیها ميونه خوش پيدا نکردی. حالا هم لازم نيست که حتما ميونهات رو با جمهوری اسلامی به هم بزنی، ولی با اين نوع روابط برادرانهات با اونها هم، ديگه شورش رو آوردی. بعضیها میگن چون حکومت تو هم ايدلوئوژيک هست با يک حکومت ايدئولوژيک ديگه خوب کنار میياد. گرچه شايد اين حرف نادرست نباشه ولی من با احکام کلی و فلهای زياد راحت نيستم و میگم کاسترو ، هم راجع به مخالفان خودش و هم راجع به روابطش با حکومتی مثل جمهوری اسلامی شايد بتونه بهتر عمل کنه. نمیدونم شايد هم اشتباه میکنم. القصه زمونه که همين جوری باقی نمینمونه. فردا تو ايران هم، ممکنه تحولاتی صورت بگيره و يا يک کسی مثل کرشنر بياد سر کار و به دادخواهی مادران خاوران و مسائل مشابه توجه کنه.ممکنه بگی اون موقع من هم شايد نباشم و هر کی هر چی میخواد بگه. ولی خوب دنيا رو چی ديدی.روزی که ما کودتاچیها رو از تخت آوردیم پایین تا چند ماه قبلش سفت و سخت سرجاشون نشسته بودند. ۱۹۷۹ که شاه ورافتاد هم، يک سال پيشش کسی فکرش رو هم نمیکرد. رفيق فقيدت، اريش هونکر که کم به کوبا کمک نکرد هم، ۶ ماه قبل از فروپاشی ديوار برلين میگفت که اين ديوار ۱۰۰ سال ديگه هم سر جاش میمونه. البته اونجا هم تحولات آروم طی بشه، خوب خیلی بهتره ، ولی خوب ممکن هم هست که نشه.... خلاصه ممنونيم از کمکهات و نظر مساعدی که تو همه اين سالها به ما داشتی. ولی جون هر کی که بیشتر دوستش داری برگشتی کوبا ببوس این قدرت لامذهبو و برو سر پیری به کارهای دلخواهت برس. با گابریل گارسیا مارکز بیشتر دمخور بشو، همینگوی و وایتمن و ساراماگو بخون و یا مثلا با تجربهای که داری مسئولیت یک کارزار برای رفع بیسوادی تو منطقه رو به عهده بگیر...وقتت رو بیشتر نمیگیرم، دیدار خوبی بود. یعنی دیگه فرصت پیش مییاد که بازم همدیگر رو ببینیم؟ ...
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه