19.8.06

پرونده گشوده لورکا

روز پنجشنبه ( ۱۷ اوت) هفتادمين سالگرد قتل " فدريکو گارسيا لورکا" ، از بينانگذاران شعر و تئاتر مدرن اسپانيا، به دست هوادارن ژنرال فرانکو بود. لورکا در دهه ۳۰ و ۴۰ قرن گذشته با کيفيت هنری آثارش و با جهت‌گير‌ی های فرهنگی و اجتماعی‌اش بزرگترين و معروفترين نويسنده اسپانيا در اروپا و آمريکا به شمار می‌رفت. او در داخل کشورش نماينده و تجسم دمکراسی، آزاديخواهی، عدالت‌جويی ،‌ برابری جنسيتی و نقد و نقض سنن و فرهنگ انسداد و استبداد بود. و همه اين‌ها کفابت می‌کرد که راستگريان فاشيست نفرت و کينه‌ای بی‌اندازه به او داشته باشند. از اين رو زمانی که او را در زادگاهش غرناطه (گرانادا) به دام انداختند پرونده‌ای برايش ساختند با ۴ اتهام: رمان‌نويسی ياغی، دارای ارتباط با روس‌ها، همجنسگرا و مشاور وزير آموزش و پرورش جمهوری نوپای اسپانيا. و تنها همين "اتهام" آخری وافعيت داشت. لورکا را هواداران فرانکو که در آغاز تهاجم مسلحانه‌اشان بر عليه جمهوريخواهان بودند روز ۱۷ اوت ۱۹۳۶ همراه با سه زندانی ديگر روی تپه‌ای در غرناطه به قتل رساندند. او و بسياری ديگر از جمهوريخواهان و جانباختگان جنگ داخلی اينک در کنار جاده‌ای نزديک تپه محل قتل مدفونند.

در سال‌های اخير بحث و جدلی گسترده ميان بازماندگان لورکا و سه نفر ديگری که همراه با او در يک قبر مدفونند درگير است. بازماندگان شاعر معروف اسپانيا برآنند که نبش قبر وی زخم‌هايی بسياری را تازه می‌کند ، آرامش مردگان را برهم می‌زند ، آن نقطه را از حالت يک مکان آرام يادبود خارج می‌سازد و می‌تواند زمينه ساز تبديل محل به منطقه مسکونی و تفريحی شود. بسياری از روشنفکران و هواداران جمهوری اسپانيا با اين استدلال‌ها موافق نيستند و معتقدند که نبش قبر لورکا و ساختن بنايی آبرومند برای مقبره‌اش اقدامی به جا و درست است و به علاوه گشودن قبر لورکا به عنوان يکی از شاخص‌ترين جانباختگان جنگ داخلی و به قدرت رسيدن فرانکو کمک شايانی به تسريع بررسی پرونده اين دوران ، دامن زدن به گفتگوی اجتماعی در باره آن و تقويت و تحکيم مبانی دمکراسی و حقوق بشر در اسپانيا می‌کند. اين بحث و جدال اما کماکان مفتوح است.


شماری از آثار لورکا را در زبان فارسی قسما با ترجمه‌های مختلف می‌توان مشاهده کرد .بد نيست که اين يادنامه کوتاه هم با سه شعر از وی پايان يابد. ترجمه اين شعرها از آن "يغما گلرويی" است در دو مجموعه ترجمه‌های او از شعر جهان با نام " همه کودکان جهان شاعرند" و "جهان در بوسه‌های ما زاده می شود".


خاطره‌خوانی

سرزمين‌ باير،

سرزمين‌ سکوت‌ِ مُمتدُ

شب‌های‌ بی‌مرز!


باد در زيتون‌زار،

باد در کوهستان‌...


سرزمين‌ِ عتيق‌،

سرزمين‌ پی‌سوزُ اندوه‌،

سرزمين‌ِ آب‌انبارهای‌ عميق‌!

سرزمين‌ مرگ‌ِ بی‌چشمه‌ وُ

تيرهای‌ جهيده‌!


باد در کوره‌راه‌،

باد در سروستان‌...


آوازهای نو

عصر می‌گويد: "تشنه‌ی سايه‌ام!"

ماه می‌گويد: "تشنه‌ ستاره‌ام!"

چشمه در حسرت لب‌ها می‌سوزد

و آه‌ها از پی بادند!


من حريص عطر لبخندم!

حريص آوازهای نو،

بی ماه و سوسن‌های سپيد و بی عشق‌های پژمرده‌ بی‌جان!

سرودی از فردا که مرداب‌های آينده را بياشوبد

و لجن‌ها و موج‌هايش را غرق اميد سازد!


شعری منور و انسانی،

سرريز از انديشه

تعميديافته به اندوه و رويا و به دلتنگی!

سرودی که قامتش غزل نباشد

و سکوت خانه را بيانبارد!

فوجی کبوتر کور پرکشيده به بی‌سو...


شعری که به هر جانی اثر کند

ار روح بادها بگذرد

و سرانجام

در شادمانی دلی آرام گيرد!


سپيده


دل من با طلوع هر سپيده

از روياهای دور عشق‌های تلخ خبر می‌دهد!


نور خورشيد

قاصد دريغ‌های بی‌مرز است

و اندوهی کور در عمق روح!

شب حجاب سياهش را برمی‌چيند

تا روز گستره‌ی پرستاره را بپوشاند!


با اين روان شب‌زده چه خواهم کرد،

دراين دشت و در محاصره فلق؟

اگر فانوس چشم‌های تو خاموش شود

وتنم حرارت نگاهت را حس نکند

چه خواهم کرد؟

چرا تو را در آن شب روشن از دست دادم؟


سينه‌ام امروز

مثل ستاره‌ای مرده باير است!