برشت در پنجاهمين سال خاموشیاش
شعرهای برتولت برشت به انسان کمک می کند تا ديوار بلند و ضخيم نادانی, دروغ, فريبکاری و تاريکی را بشکافد و در آن رخنه ای, هر چند کوچک, برای عبور روشنايی حقيقت پديد آورد. و حالا هم خيلیها شعرهای او را به ویِژه در اين دوره که سرمايهداری در متن جهانیشدن مشغول تاخت و تاز است، حرمت انسان همچنان در معرض تهاجم و پايمال شدن است و جنگ و خونريزی در گوشه و کنار جهان ادامه دارد همچنان معتبر و همآهنگ با روح زمان میدانند. گفتهاند که نه به تناوب، که به موازات هم با زنان متفاوتی رابطه داشته است، فمينستها بر او خرده گرفتهاند که نگاهش کمتر بر مسائل خاص زنان و تبعیضهای جنسیتیمتمرکز بوده است، ديگرانی متهماش کردهاند که نبوغ و استعداد همکارانش را به سود خود مصاده کرده است، گفتهاند که آثار تئاتری و شعرش در اوج اند، اما با قدرت رابطهای متناقض داشته است، در شوروی جويای سرنوشت مخالفان نشده و در آلمان شرقی هم در برابر خودسری حکومت در وجه عمده ساکت و بیطرف بوده است و در جريان حضور در برابر دادگاه مک کارتی در آمريکا هم حرفهای فرصتطلبانه و متقاوت با عقايدش زده است (گونتر گراس)، نمايشنامه "زندگی گاليله" را هم بازتاب واقعی اين شخصيت چندگانهاش دانستهاند. آثارش را در ايران شايد بيش از هر نويسنده و شاعر ديگری ترجمه کردهاند و از برخی از اين آثار سه يا چهار ترجمه نيز ارائه شده است، به گونهای که يک دهم آثار آلمانی که به فارسی برگردانده شده از آن برشت است، و چون در ميان ما برشت عمدتا از وجه سياسی نگريسته شده و قسما به عنوان ابزاری فرهنگی و سياسی در مبارزه با رژيم شاه به کار گرفته شده در اين سالها کمتر اين ترجمهها بازچاپ شدهاند.
و به رغم اين کارنامه و تصوير متناقض، برشت همچنان چهرهای مطرح و نامآشنا در شعر و تئاتر جهان است. آثارش کمتر از ده بيست سال گذشته خوانده و اجرامیشوند که می توان قسما تابعی از حضور و نفوذ عمومی رسانههای جديد دانستش. با اين همه برشت برشت است و همچنان نامدار و در اوج. و حالا که در آستانه ۱۴ اوت (۲۳ مرداد)، یعنی در آستانه پنجاهمين سالگرد خاموشی او ايستادهايم در آلمان و شمار ديگری از کشورها با برنامههای مختلف نام و ياد او را گرامی میدارند و نگاهی تازه به جنبههای مختلف کارنامهاش میاندازند.
در کنار همه شعرها و آثار تئاتری برشت که ما بارها آنها را خواندهايم راستش اين شعر از جمله شعرهايی است که من را به تامل واداشته
کنار جاده می نشینم..
راننده لاستيک ماشين را عوض می کند
جايی را که از آن آمدهام دوست ندارم..
جايی را که راهیاش هستم نیز دوست ندارم.
پس چرا چنين بیصبرانه
به تعويض لاستيک چشم دوختهام؟
تورج رهنما، مترجمی که برگردان بسياری از آثار نويسندگان و شاعران ايران به زبان آلمانی را مديون او هستيم خود کتاب شعری دارد با نام " از دفتر خاطرات يک کاکتوس". در اين کتاب شعری هست به نام "ديدار با برشت" که آن نيز به جنبهای ديگر از نگاه و رويکرد برشت در آثارش میپردازد:
شعر، کوتاه بود:
زير درختان، کنار درياچه
کلبهایست.
از بام کلبه دود بلند میشود.
اگر دود نباشد،
آيا کلبه را،
درختان و درياچه را
معنايی هست؟ *
"گفتم:" وصف طبيعت؟"
گفت:"نه! طبيعت چرا؟-
کلبه، مهم است."
سکوت کردم. سکوت کرد.
ناگهان شادمانه گفت:
"نگاه کن، دود را میبينی؟"
گفتم:" از بام کلبه بلند میشود."
گفت:" کلبهای که در آن
يک انسان زندگی میکند."
لبخند زدم. گفت:
"کلبه مهم نيست، انسان مهم است."
به فکر فرو رفتم
به ياد آوردم که معشوقه شاعر
تنها زمانی که همسرش نبود،
در کلبه
آتش میافروخت!
******************
در جشنواره ای که امسال در آلمان برای بزرگداشت برشت برگزار شده بود "سام اشلامينگر" هنرمند ايرانی تباری که دستی قوی در نواختن سازهای کوبه ای دارد هم خود شعر "تعويض لاستيک" را در يک قطعه نمايشی به روی صحنه برد و هم با کمک انستيو گوته از آدمهای مختلف در سراسر دنيا خواسته بود که هر شعری از برشت را که میپسندند در يک محل عادی و يا تاريخی در برابر دوربين ويدئو با زبان بومی خود بخوانند و فيلم آن را برای جشنواره ارسال کنند. از ۳۷ کشور فيلم هايی ارسال شده بودند که اشلامينگر از آنها يک فيلم ۷۰ دقيقهای درآورده بود. زبان بسياری از کسانی که در اين فيلم ديده میشدند را طبعا انسان نمیتوانست بفهمد، اما حالتها، اجراها و لحظات بسيار جدی و يا کميک اين فيلم را سخت ديدنی و تاملبرانگيز کرده بود و درکی عمومی از نگاه انسانی برشت و نفوذ و تاثیرگذاریاش بر انسانهایی از پنج قاره را به خوبی به نمایش میگذاشت.
*قطعه ای از شعری از برتولت برشت
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه