4.9.06

شکست، مسئولیت، اخلاق و ...

رمان های «بامداد خمار»، «چراغ ها را من خاموش می کنم» و «دالان بهشت» از سه نويسنده زن، پرفروش ترين رمان های ايرانی در ۱۴ سال اخيرند.

اين يکی از نتيجه‌گيری‌های اصلی گزارشی است که "خانه کتاب" در ايران به توصيه وزارت ارشاد تهيه کرده است. فهرست نام کتاب‌های داستانی پرفروش ديگر هم ذکر کرده است که در آن از کتاب‌های فهيمه رحيمی تا رمان "شوهر آهو خانم" و تا "شاهزاده احتجاب " و "عزادارن بيل" هم ديده می‌شود. اين فهرست صد البته نه کتاب‌های زيراکسی و کپی را شامل می‌شود و نه کتاب‌های دست دوم و سومی که در بازار کتاب از دست اين مشتری به دست آن مشتری می‌رسد.

ولی اگر داده‌های اين فهرست را چندان هم دور از واقعيت ندانيم از آن چه استنباطی می‌توان کرد؟ آيا بايد از بابت آن نگران فرهنگ و سطح درک و ذوق و روانيات جامعه ايران بود و يا برعکس،‌ علائق و پسند جامعه کتابخوان ايران را هم می‌توان مشابه و هممان ساير کشورها تلقی کرد؟ آيا اين فهرست بر وجود خلايی ميان رمان‌های سبک و سنگين در ادبيات معاصر گواهی نمی‌دهد؟ آيا پرفروش‌بودن رمان‌هايی مانند "بامداد خمار" ناشی از ذوق و درک هنری ساده‌خواه ،‌ رشدنيافته و نازل خواننده ايرانی است و يا به ضعف رمان‌نويسان برجسته ما در يافتن موضوعات و زبانی که برای خواننده عادی هم کشش و جذابيت داشته باشد برمی‌گردد؟ اين‌ها سوالاتی است که در گزارش‌هايی که روزنامه "کارگزاران" به مناسبت انتشار فهرست يادشده در شماره ديروز خود منتشر کرده قسما به آنها پرداخته شده است. شايد خواندنشان بی‌ضرر باشد.

: :::::::::::::::::::::::::::::::::::

اين روزها سالگرد اعدام وسيع زندانيان سياسی در تابستان سال ۱۳۶۷ است. در عرصه هنری دستکم دو خواننده به اين موضوع نزديک شده‌اند و آثاری در رابطه با آن خلق کرده‌اند. شيرين پهلبد که خود سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ در زندان بوده مصاحبه‌ای دارد که بخشی از خاطرات خود از زندان‌ها و اعدام‌ها و تبلور اين خاطرات در ترانه‌هايی که منتشر کرده را بازمی‌گويد. گيسو شاکری هم مصاحبه‌آی دارد که در آن توضيح می‌دهد چگونه شعر يک شاعر افغانی را با ياد خفتگان در خاوران تلفيق کرده و از آن ترانه‌ای ساخته است. هر دو مصاحبه و آهنگ‌های شنيدنی همراه آنها از بی بی سی ضبط شده‌اند که با کليک روی اينجا و اينجا قابل شنيدن هستند.

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

"کنوت فولکرتس" يک آلمانی است. او سال ۱۹۷۶به عضويت سازمان چپگرا و مسلح "فراکسيون ارتش سرخ" آلمان در‌آمد و يک سال بعد هنگامی که می‌خواست ماشين کرايه‌ای را که ديگر اعضای گروهش با آن رييس اتحاديه کارفرمايان آلمان را ترور کرده بودند در اوترخت هلند پس بدهد خود را در محاصره پليس ديد. تيراندازی کرد و يک از پليس‌های هلند را از پا درآورد . دستگير شد و دادگاه هلند برايش ۲۰ سال حبس بريد. يک سال بعد آلمان به خاطر شرکت فولکرتس در ترور دادستان اين کشور و دو محافظ او و نيز حمله و سرقت از يک مغازه اسلحه فروشی خواهان استرداد او به آلمان شد. دولت هلند موقتا با اين تقاضا موافقت کرد و زمانی که دادگاه آلمان برای فولکرتس ابد بريد هلندی‌ها هم موضوع برگرداندن او برای گذراندن ۲۰ سال حبس در هلند را منتفی دانستند. فولکرتس ۱۸ سال را در زندان آلمان گذراند و سال ۱۹۹۵ با تبدیل بقیه محکومیتش به حبس تعلیقی، از زندان آزاد شد. قوه قضاییه هلند اما به رغم صرفنظرکردن اوليه‌اش از بازگرداندن فولکرتس به پشت ميله‌های زندان، از پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ، ظاهرا در چهارچوب تشديد مبارزه ضد تروريستی، دوباره خواهان استرداد فولکرتس و به زندان انداختن اوست. دادگاهی در شهر هامبورگ اينک در حال بررسی تقاضای هلندی‌هاست. مجله آلمانی "اشپيگل" به اين مناسبت مصاحبه‌ای کرده با فولکرتس که ظاهرا اولين مصاحبه او پس از آزادی از زندان هم هست. من ترجمه بخش هایی از این مصاحبه را بی هیچ تفسیری در زیر می آورم ، شاید که به خواندنش بيارزد:

اشپيگل: حالا به قتل پليس هلندی چگونه نگاه می‌کند؟

فولکرتس: من شديدا متاسفم. غم‌انگيز اين که اين ماجرا را نمی‌شود به عقب برگرداند و آن پليس را زنده کرد. من درد و آلام خانواده پليس هلندی را کاملا درک می‌کنم.

اشپيگل: از چه زمانی شما به چنين درک و احساسی رسيديد؟

فولکرتس: راستش من در همان سال ۱۹۷۷ در دادگاه اوترخت می‌خواستم تاسف خودم را ابراز کنم و بگویم که انگيزه‌های سياسی من کمکی به کاهش غم و اندوه خانواده پليسی که به دست من کشته شده نمی‌کند. ولی در راه دادگاه از سوی تعدادی پليس هلندی به بهانه کنترل بدنی سخت مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و همين باعث شد که اين حرف ها را در دادگاه بر زبان نياروم.

اشپيگل: اگر شما از اقدام خودتان متاسف بوديد بايد منطقا بيش از آن از پيوستن به "فراکسيون ارتش سرخ"(ار آ اف) متاسف باشيد. مگر همين سازمان نبود که به شما گفته بود برای به دام نيافتادن خودت دست به اسلحه ببر؟

فولکرتس: از بيزاری از خشونت تا نظرمساعدپيداکردن نسبت به سياست زور در برابر زور تا دستيازی شخص خودم به خشونت من راه درازی را طی کردم. در ابتدای روند راديکاليزه شدنم به اين درک رسيده بودم که در برابر فقر و بدبختی مردم فرودست جهان بی‌تفاوت نباشم و اين شناخت در ذهن من شکل گرفته بود که تقسيم ناعادلانه فقر وغنا امری طبيعی نيست. جنگ ويتنام و اين واقعيت که بسياری از رهبران سياسی آلمان پس از جنگ سابقه همکاری با رژيم هيتلری داشتند نيز درشکل‌گيری تفکر آن روز من نقش داشتند. من هنوز هم به ياد می‌آورم که چطور رهبران محافظه‌کار آلمان کودتای شيلی با هزاران کشته و شکنجه‌شده را با خونسردی توجيه‌ می‌کردند.

اشپيگل: شما چگونه باور کرده بوديد که با چند ده نفر آدم می‌توانيد در جنگ عليه دولت آلمان پيروز بشيد؟

فولکرتس: اين روزها اين نکته فراموش می‌شود که آن زمان افراد زيادی خواهان تحولات راديکال بودند، بدون آن که لزوما به سازمان ما بپيوندند. تظاهرات توام با خشونت چيز نادری نبود. در ايتاليا سازمان‌های چريکی قوی مشغول فعاليت بودند. در مجموع فضا برای آن راديکاليزم غيرمساعد نبود. ما باور داشتيم که در همراهی با جنبش جهانی در راستای تحقق آزادی و عدالت اجتماعی می‌توانيم موثر واقع شويم. ولی خوب، هم تئوری و هم عمل ار آ اف به شکست انجاميد.

اشپيگل: ار آ اف در بيانيه انحلال خود در سال ۱۹۹۸ از شکست سياسی خود صحبت می‌کند و به رغم ۳۴ تروری که در کارنامه اين سازمان ثبت شده حرفی از شکست اخلاقی به ميان نمی آورد.

فولکرتس: اخلاق مسلطی که در جامعه حاکم بود تباهی‌های بسياری را ممکن کرده بود: از عفو بی سروصدای بسياری از جنايتکاران نازی در آلمان پس از جنگ تا بی اعتنايی به مرگ سالانه ميليون‌ها کودک در جهان سوم از گرسنگی. ولی خوب،‌ ار آ اف هم موفق نشد به گونه‌آی قابل باور نوع ديگری از اخلاق را تئوريزه کند و در عمل به اجرا بگذارد.

اشپيگل: حبس و زندان چه تاثيری بر شما داشت؟

فولکرتس: در هلند من در يک پادگان نظامی در حبس بودم. جلوی سلول بدون پنجره‌ام يک ماشين توليد صدا گذاشته بودند تا نتوانم بخوابم و اعصابم درب و داغان شود. در آلمان هم ۴ سال در سلول انفرادی بودم. اما اعتصاب غذايم موثر افتاد و مرا با دو زندانی ديگر ار آ اف در يک سلول به شدت محافظت شده هم‌بند کردند. تنها سه سال آخر حبس بود که از يک شرايط عادی و قابل تحمل برخوردار بودم. راستش در دوران اول حبس خطر مرگ از بيخ گوشم رد شد. در يک اعتصاب غذا وزنم به ۳۸ کيلو رسيد و به کما رفتم. مشکل آنجا بود که هم بايد حبس را تحمل می‌کردی، هم مقاوم می‌موندی و هم نظريات و عمل خودت را به نقد می‌گرفتی.

اشپيگل: بعد از آزادی از زندان چه می‌کنيد؟

فولکرتس: وقتی که به شکست رسيده باشی و همه چيزها و مناسبات زندگی‌ات هم عوض شده باشد چه می‌توانی بکنی؟ بازگشتی وجود ندارد که بگويی خوب از اول شروع می‌کنم. ولی خوب بايد يک جوری با وضعيت جديد کنار می‌آمدم. "ريو رايزر" خواننده پس از آزادی من از زندان دوستانه و برای کمک به من و برای اين که استعداد من در امر سازماندهی عاطل و باطل نماند و به گونه‌ای صلح‌آميز مورد استفاده قرار بگيرد پيشنهاد داد که مديريت کنسرت‌هاش را به عهده بگيرم. ولی خوب او هم زياد زنده نماند و من دوباره بيکار شدم. بعد از گذراندن يک دوره "مديريت غير انتفاعی" حالا با يک "پروژه آلترناتيوی" کار می‌کنم که مورد علاقه‌ام هم هست.

اشپيگل: و گذشته ار آ افی خودتان را ديگر به گذشته متعلق می‌دانيد؟

فولکرتس: نه. در زندان من با شماری ديگر از بچه‌های ار آ اف مدافع پايان مشی مسلحانه بوديم. پس از آزادی هم به طور منظم با اعضای سابق ار آ اف ديدار می‌کنم تا گذشته خود را هم به لحاظ سياسی و هم به لحاظ شخصی مورد نقد قرار بدهيم.

راستش ار آ اف تاريخ و قسمتی از بيوگرافی من است که در قبال آن مسئولم. من پای مسئوليت خوب و بدی که در گذشته انجام داده‌ام ايستاده‌ام. اگر کسی از من در باره آن گذشته بپرسد با او وارد صحبت خواهم شد. فکر می‌کنم که اينک در آلمان هم فضا عوض شده و آن هيستری قبلی نسبت به ار آ اف و اعضای آن کمتر وجود دارد. اميد من اين است که ۳۰ سال پس از اوج آن ماجراها ودرگيری‌ها، دوره مجازات‌ها هم به سر بياد و ساير زندانيان ار آ اف هم آزاد بشوند.( گفتنی است که ۴ نفر از اعضای ار آ اف هنوز هم در زندان به سر می‌برند/ سمايی)