همبستگیها!
نمايشگاه " زندانی رنگها" (اینجا، اینجا و اینجا) از نقاشیهای دلآرا دارابی ، دختری که چرخش حکم اعدام او در دستگاه قضايی جمهوری اسلامی بختک مرگ را دور سرش به گردش درآورده از اتفاقات قابل اعتنا در اين روزهاست. هم تلاش و همت آسيه امينی و همکاران و دوستانش در برگزاری اين نمايشگاه و هم استقبال خوبی که ظاهرا از اين نمايشگاه به عمل آمده شايد نشانهای از آن باشد که به رغم رخوت اجتماعی و سياسی و به رغم تلاش حکومت برای بستن همه فضاها و روزنهها باز هم نه فعالان اجتماعی مغلوب، بیتحرک و فاقد ابتکار و همبستگی شدهاند و نه جامعه از کنار مسائل خود بیاعتنا میگذرد. بازتاب اين نمايشگاه در شماری از رسانههای داخلی را هم شايد بتوان شاهدی بر همين گزاره گرفت.
به اين رويداد میتوان اضافه کرد نامه وکلای دادگستری در باره لزوم قانونی کردن توقف مجازات سنگسار، آزادی علیاکبر موسوی خويينیها که زندانیشدنش موضوع اعتراضات و تلاشهای بسياری از فعالان اجتماعی و سياسی در ماههای اخير بود و نيز بايکوت بیسرو صدای جلسه مشترک احمدینژاد و همکارانشان با هنرمندان از سوی بسياری از چهرههای هنری و فرهنگی کشور. در سطح حکومتی هم هر چه که عمر دولت احمدینژاد بيشتر میشود يخ سکوت اوليه بيشتر در حال آبشدن است و هر مسئله ريز يا درشتی محملی میشود برای چالش و تنش ميان جناحها که خود میتواند بر سکوت نسبی در فضای جامعه هم تاثير بگذارد و مفری برای تنفس آن فراهم آورد.
و اين يعنی اين که نه ديناميزم تحولات درونی جامعه و مطالبات آن و نه شرايط منطقهای و بين المللی اجازه می دهد که آن "حاکميت يک دستی" که بيم می رفت پس از انتخاب احمدینژاد همه عرصههای جامعه را قبضه کند و هرگونه که خواست ببرد و بدوزد و محدوديت ايجاد کند به واقعيتی مطلق بدل شود. نه، اين حرف به اين معنی نيست که شرايط بستهتر نشده و يا دولت احمدینژاد در بستن فضاها تلاش و تقلا نمیکند، بلکه سخن بر سر اين است که جامعه هم به رغم ضعف نهادها و "نهان"های مدنیاش آن قدرها هم عاجز دستوپا چلفتی و فاقد ابتکار و فانتزی نيست که در برابر حکومت راهی جز سپرافکندن و بالابردن کامل دستها نداشته باشد.
تحولات و رويدادهای ولو کوچک و دفاعی بالا که نمونههای آن را در ماهها و هفتههای گذشته هم شاهد بودهايم شايد اين نکته را هم گوشزد کند که در شرايط موجود کنونی بيش از پيش همين کارهای "غيرکلان" و "خردهکاریها" که در نگاه اول "بیتاثير" مینمايند را بايد جدی گرفت و از نقش آنها در غنابخشيدن به تجربه و شناخت جامعه و اثرات آنی و بعدی آنها در هشياریها و پويايیها و حقخواهیها غافل نشد. و از اين رهگذر به اين نکته رسيد که بايد ارج نهاد همه اين تلاشها و همتها را، و از همراهی و همگامی با آنها به محدودترين وجه هم که شده دريغ نکرد.
۲
روز چهارشنبه که اولمرت، نخستوزير اسراييل برای ديدار با رييس جمهور روسيه به کرملين رفته بود، پوتين به خيال اين که هيچ خبرنگاری در سالن حضور ندارد خطاب به او حرفهای شرمآوری زد که در هر کشور دمکراتيکی که زنان منزلتی دارند و از خودآگاهی خوبی برخوردارند میتوانست به بحران سياسی منجر شود. حرف پوتين خطاب به هيئت اسراييلی اين بود: " لطفا سلام مرا به آقای کاتساف، رييس جمهور اسراييل برسانيد. او واقعا ثابت کرد که مردی قوی است. من هرگز فکر نمیکردم که او بتواند به ۱۰ زن تجاوز کند. ما همه نسبت به او حسوديمان میشود." اين حرفها که جنبه شوخی و طنز هم نداشت را خبرنگار نشريه نسبتا وزين کومرسانت روسيه که تصادفا هنوز از سالن کرملين خارج نشده بود شنيد و بعد هم در خارج بازتابش داد. کرملين هم دستپاچه واکنش نشان داد که حرفهای پوتين بد ترجمه شده. و جواب کومرسانت هم اين بود: پوتين روسی صحبت کرد و خبرنگار ما هم اهل روسيه است و زبان روسی را هم فوت آب است.
باری، ابراز همبستگی پوتين با کاتساف ( رييس جمهور ايرانیتبار اسراييل ) که به اتهام سوء استفاده از موقعيت و تجاوز به ۱۰ زن شاغل در دفتر رياست جمهوری در آستانه استعفاء و محاکمه قرار گرفته قبل از هر چيز شايد بازتابی از يک نگاه رايج در جامعه روسيه به زنان باشد که عمدتا آنها را ابژه سکس و ارضاء مردان تصور میکند و عدم واکنش به اين حرف ها و بی تفاوتی و يا حتی تلاش برای توجيه آن از سوی مردم روسيه در نظرسنجی هايی که از آنها شده هم، بيانگر اين نکته است که جنبش زنان و حقوق اين جنس تا چه حد دراين کشور سابقا " سوسياليستی و پيشرفته" کماکان امری حاشيه ای و غريب است. زنان روس قوانين شرع و فقاهت و اين حرفها را کمتر دارند ولی آن هم مسائلشون کم نيست. حرفهای آقای پوتين يک نمونهاش.
۳
آقای ايمن نور سال گذشته شخصيتی بود در مصر مورد حمايت و همبستگی آمريکا و از نظر واشنگتن نماد تلاش برای دمکراتيزه کردن مصر. او پارسال رقيب حسنی مبارک در انتخابات رياست جمهوری بود و نزديک به هشت درصد آراء را هم به دست آورد، ولی اندکی بعد از انتخابات به اتهام تقلب در جعل امضای مردم که قوه قضاييه رژيم مبارک متوجهاش کرده بود برای ۵ سال به زندان افتاد. خانم آقای نور اين هفته مصاحبهای کرده وگفته: همسرم از دست آمريکايیها سخت رنجور و دلخور است، چرا که از نظر او مصالح آمريکايیها در منطقه و عوضشدن اولويتشان، يعنی مقابله با ايران و تثبيت وضعيت اسراييل باعث شده که دوباره مناسبات گرمی با رژيم حسنی مبارک پيدا کنند و من و امثال من را از ياد ببرند." خانم رايس سال گذشته در ابتدای دستگيری نور در قاهره مسئله را با حسنی مبارک مطرح کرد، ولی حالا ...
اين وضع باعث شده که حسنی مبارک برای آزاد کردن قبل از موعد نور عجلهای نداشته باشد و اميد خانم نور به اين که اسم شوهر او هم شايد جز عفوشدگان عيد فطر در مصر باشد کمتر جنبه واقعی به خود بگيرد.
شاعری سالها پيش با زبانی نرم خطاب به احزاب و نيروهای نزديک به شوروی گفته بود: ريشه در خويش ببنديم نه در خويشاوند. نمیدانم، شايد به طور نسبی اين سخن در مورد تلاشگران دمکراسی هم اگر مسئلهاشان کمتر قدرت و بيشتر دفع ساختارهای غيردمکراتيک باشد بی مسما نباشد.
باری، خانم رايس اگر ايمن نور را از ياد برده در عوض به ياد مروان برغوثی، عضو ارشد الفتح و چهره پرطرفدار فلسطينیها افتاده که از سال ۲۰۰۲ در زندان اسراييل است. تا به امروز آمريکايیها ککشان هم نمیگزيد که برغوثی در حبس است. آنها همصدا با رهبران اسراييل او را هم از رهبران "تروريسم" معرفی میکردند و لذا ضرورتی هم نمیديدند تاکيد کنند که حقوق بشر در مورد او هم بايد اجرا بشود. امروز اما که واشنگتن دوباره به اين درک رسيدهت که در برابر حماس بايد جنبش فتح را تقويت کند ضروری ديده از رهبران اسراييل بخواهد که برغوثی را آزاد کنند. با اين استدلال که برغوثی به رغم راديکاليسمش دستکم با ايجاد دو کشور و با به رسميت شناختن اسراييل مخالف نيست؛ پس بهتر است که اسراييل او را آزاد کند تا با محبوبيتش دور و بر حماس را خلوت کند و وجهه و وزن فتح در نزد فلسطينیها را دوباره ارتقاء بخشد. اين رفتار،یعنی از ياد بردن ايمن نور و به ياد برغوثی افتادن، شبهه "تاکيد بر حقوق بشر در جهت منافع و اغراض صرفا سياسی" را به ذهن متبادر نمیکند؟
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه