روز ۲۱ فوریه سی سال از خاموشی میخائیل شولوخف میگذرد. نه خود شولوخف، بلکه
مهمترین اثرش، یعنی دن آرام در ایران محمل بحثهای مختلفی بوده است. دو سه نسل از روشنفکران،
کتابخوانان و مخالفان حکومت شاه اغلب این کتاب را خواندهاند و آن را شاید به عنوان
یکی «بهترین رمانها» در خاطرهاشان جا دادهاند.
آیتالله خامنهای هم اذعان کرده
که به عنوان «یک آخوند» مجذوب دن آرام و خلاقیتهای نویسندگی شولوخف کمونیست شده و تلویحاً
این حسرت را بیان کرده که ای کاش برای انقلاب اسلامی هم چنین رمانهایی نوشته میشد،
کسانی مثل عبدالعلی دستغیب کلیدر را گرتهبرداری از دن آرام دانستهاند و منتقدانی
هم بودهاند که به رغم زبان و ضربآهنگ و رخنه موفق رمان به لایههای زندگی و
رفتار قهرمانانش از نقد آلودگیهای آن به «رئالیسم سوسیالیستی» هم غافل نماندهاند.
موضوع ترجمه کتاب هم کسی مثل احمد شاملو را به هماوردی با بهآذین کشانده و
عرصهای برای نمایش ظرفیتهای زبان فارسی تلقی شده است.
و در این میان در خود شوروی و روسیه کنونی هم شولوخف و اثرش بحثهای بسیار
برانگیختهاند و در ارزیابی آنها نگاههای متفاوتی ارائه شده است.
سال ۲۰۰۵ در صدمین سالگرد تولد شولوخف پوتین دستور داد که دن آرام بازچاپ شود
و کنایه تاریخ این بود که مقدمه این چاپ را هم ویکتور چرنومردین، نخستوزیر دوران
یلتسین و رئیس وقت کنسرن معظم گازپروم نوشت.
متن واقعی کدام است؟
در
مجموع در ٩٧٤
باری که رمان دن آرام در سطح جهان منتشر شده تيراژش از مرز ٧٩ ميليون هم گذشته است. با اين همه، کماکان بر سر این رمان جر وبحث
فراوان است.
مثلا
هنوز هم اين سوال مطرح است که چطور شد اين
کتاب از شر سانسور دوره استالين جان سالم به در
برد و فقط لغاتی مثل "یهودیان"، "قزاقها" و ... از آن حذف شده اند و نه
بيشتر؟ و آیا صرف نامه تحسين آميزی که سال ١٩٢٩ استالين راجع به شولوخف نوشته کار انتشار اين رمان را تسهيل کرده است؟ (همان توصیهای که در ایران در باره فیلم گاو شد و سینما را
تا حدودی نجات داد؟) ...
البته
صرفنظر از سانسور محدود دوره استالين در باب"
دن آرام"، در دوره بعد از جنگ هر وقت که
اين رمان در شوروی منتشر شده، يعنی در سال های ١٩٥٣، ١٩٥٦، ١٩٦٥ و ١٩٨٠ بسته به این که کدام خط در رهبری حزب غلبه داشته ، اين
يا آن بخش يا پاراگرافش مشمول سانسور شده است. خلاصه
هنوز هم به سختی میتوان فهميد که نسخه اصلی دن آرام کدام چاپش هست!
فراتر
از اين سوالات شک و ترديدهايی است که نسبت به نويسنده واقعی رمان مطرح وجود داشته و دارد. از
همان اول کسانی معتقد بودند که اين اثر به لحاظ نگرش و سبک
با کارهای قبلی شولوخف نمیخواند.
سال ١٩٢٩
حتی این شایعه قوت گرفت که طرح و پیرنگ اصلی رمان متعلق به
نویسنده و یکی از اعضای گارد سفید به نام " فیودور
کریوکوف" است که سال ١٩٢٠ در درگیری با بلشویک ها کشته شد.
در
دهه شصت هم که روی مدودف و سولژنتسين مدعی اين مسئله شدند.
تعلل خود شولوخف در پاسخ دادن به اين ادعاها عملا بروز
و تداوم شايعات بيشتر را ممکن کرده بود. حتی فيلم هشتی مربوط به سال ١٩٧٥
دست به دست میشد که شولوخف در آن در پاسخ به سوالی راجع به نويسنده واقعی دن آرام سخت
منقلب میشود و در حالی که اشک میريزد از قزاقها میخواهد که از تقصيراتش درگذرند.
استفاده
برای تحریک عرق ملی
با
این همه یک سری آنالیزهای مقایسهای که
در دهه هشتاد از طریق کامپیوتر روی متن دن آرام در آمریکا و نروژ
انجام شد این گزینه که کار کار خود شولوخف هست را قوت بیشتری بخشید. سال
١٩٨٧ با انتشار دست نویسی های دو جلد اول دن آرام که دستخط شولوخف را به
نمایش میگذاشت باز هم کفه ترازو به ضرر مدعيان
دزدی بودن رمان سنگینتر شد.
با
اين همه، در میان بدبينان کسانی بودند که این امکان را مطرح کنند
که شولوخف برای جلوگیری از "فضاحت" احتمالی ناشی از لورفتن قضیه خودش نشسته و متن اولیه
را که متعلق به کس دیگری بوده دستنویسی کرده است.
خلاصه
جنگ و جدل بر سر این مسئله هنوز هم ولو در مقياسی محدودترادامه دارد. البته
دولت روسیه در چهارچوب دامن زدن به ملی گرایی روس ها برای تقویت پایه
های خودش و با توجه به گرایش بخش هایی از مردم نسبت به نمادها و تاریخ
دوران شوروی، رجوع به تاریخ این دوران (تجلیل از استالین، گرفتن آهنگ سرود ملی
اتحاد شوروی، اقتباس از لباس ارتش سرخ و ...) را در دستور کار قرار
داده و در این رابطه از "اسطوره" محبوبیت شولوخف
و آثار او در میان مردم هم برای بهره گیری خودش غافل نشده است.
در این باره که جایزه
نوبل ادبی در سال ١٩٦٥ به شولوخف به خاطر دن آرام
محقانه بود یا نه هم، باب بحث همچنان گشوده است. بعضی ها معتقدند که
کمیته نوبل این کار را در واکنش به اظهارات و اقدام برنده نوبل درسال قبل تر انجام داده است.
سال ١٩٦٤
ژان پل سارتر نوبل را نپذیرفت از جمله با این
استدلال که کمیته نوبل سیاسی کاری میکند و مثلا دادن جایزه به بوریس پاسترناک ، شاعر ناراضی شوروی، در سال ١٩٥٨ فقط در این
چهارچوب قابل توجیه است. استدلال میشد که کمیته به
خاطر رد این اتهام سارتر، سال ١٩٦٥ جایزه را به
یک "نویسنده سوگلی نظام شوروی"، يعنی به شولوخف داده است.
بعضی ها هم میگويند که نوبل حق شولوخف بوده ،ولی اقدامات سیاسی بعدی وی
در نظام اتحاد شوروی او را به لحاظ اخلاقی مستحق داشتن
چنين جايزه اي نمیکند، چرا که برخی کارهای وی"خیانت به روح آزادی اندیشییی هست که هر هنرمند و نویسنده انسانگرايي باید بدان مقید باشد."
شولوخف از سال ١٩٣٦ تا زمان فوت عضو شورای عالی اتحاد شوروی بود و از سال ١٩٦١ هم عضو
کمیته مرکزی حزب کمونيست شد.
مولف
یا متن؟
منتقدان
اما کار چندانی با این همکاری
او با نظام ندارند و آن را کم و بيش در حيطه اختیارات شخصی خود
شولوخف تلقی مي کنند. انتقاد آنها
متوجه این موضوع است که
چرا او سلسله جنبان کارزار اخراج سولژنيتسين از اتحاديه نويسندگان
شوروی شد و حتی برای او درخواست ممنوعیت انتشار آثارش را مطرح کرد.
فراتر
از این، مطرح میشود که سخنرانی شولوخف در سال ١٩٦٦ در کنگره ٢٣ حزب کمونیست که در آن حبس ابد در اردوگاه های کار برای
دو چهره منتقد و ناراضی شوروی یعنی "آندره
سینیاوسکی" و " یولی دانيل " را کافی ندانست و خواهان به دار کشیدن آنها شد "نشانگر سقوط اخلاقی
شوخولف و اوج خوش خدمتی او به نظام حاکم" بوده است.
نويسنده ناراضی دیگري، يعنی خانم "ليديا چوکوفسکايا"،
يک روز بعد، در واکنش به اين نطق شولوخف نامه معروفی نوشته است و
در آن از جمله میگويد: «خود ادبيات شما را به شديدترين مجازاتی که برای يک هنرمند میتوان سراغ گرفت، يعنی به نداشتن روح
و عاطفه هنری محکوم خواهد کرد. و هيچ ستايشی، هيچ درهم
و ديناری و هيچ جايزه ملی یا بين المللی هم نمیتواند اين محکوميت
را خثنی و بی اثر کند.»
در سیامین سالگرد خاموشی شولوخف (۲۱ فوریه) باب قضاوت هنری و
تاریخی در باره او دن آرام و فعالیت سیاسیاش همچنان باز است، هر چند که در
مقیاس کلان شاید شعار «مولف مرد، زنده باد متن» بسان بسیاری دیگر از
آثار ادبی در مورد شولوخف هم مصداق پیدا کند و عمدتا اثر با همه خوب و بدش مورد
توجه قرار گیرد و نه نویسنده
آن.این بحث اما برای ما و زیر و بم فعالیتهای فرهنگی در نظامی غیرآزاد هم عاری از آموزه نیست.
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه