25.11.13

شعر عاری از تسلی و هم‌حسی وجود ندارد


بررسی شعری از اریش فرید
نوشته: توماس آنتس*

جدایی

اولین روز آسان بود،
 روز دوم اما سخت‌تر
سخت‌تر از روز دوم، روز سوم بود

روز به روز سخت‌تر می‌شد
روزهفتم به اندازه‌ای سخت بود
 که  تحمل‌ناپذیر به نظر می‌رسید

پس از این روز
 من حسرت روزهای نخست را می‌خورم


کمتر مضمونی وجود دارد که پرداخت ادبی آن همچون جدایی گیرا و متاثرکننده باشد. و شاید کمترین شعری را هم بتوان یافت که به اندازه شعر جدایی اریش فرید بی‌حسرت و بی‌سوز و گداز به سراغ این موضوع رفته باشد.

شعرهای مربوط به وداع و هجران معمولا غم‌انگیزند. ولی در اغلب آنها این غم از طریق تعبیه نشانه‌هایی از امید و تسلی تخفیف می‌یابد. شعر "خوش‌آمد و بدرود" گوته با این بیت پایان می‌یابد که «من می‌رفتم/ و تو ایستاده‌ بودی و نگاهت به زمین بود / و با چشمان نمناکت نگاهی هم به من داشتی/ و با این وجود، چه سعادتی است که دوست داشته شوی و دوست بداری/ خداوندگارا چه سعادتی.»

در شعر معروف هرمان هسه با عنوان "مراحل" جدایی شرط  تضمین‌کننده هر فاز تازه و بلوغ‌یافته‌تر از زندگی است: «بسیار خوب قلب من، وداع کن و سالم بمان».

ولی شعر جدایی اریش فرید از همه این عناصر تهی است. تنها یک واژه مثبت در ابتدای بند اول قرار دارد: آسان. ولی همین واژه هم بلافاصله در جمله دوم خنثی می‌شود: «روز دوم جدایی سخت‌تر بود». و این یعنی این که روز اول به رغم آن که در بیت اول آسان توصیف می‌شود، واقعاَ آسان نبوده است. شعر، جدایی را روز به روز دشوارتر توصیف می‌کند.

شعر فرید حاوی هیچگونه توهم و امیدی نیست و اجتناب می‌کند از نوع بیان توام با سوز و گدازی که معمولا در شعرهای وداع به کار می‌روند و حدی از کشش و جاذبه در خواننده ایجاد می کنند. در واقع در شعر فرید نه واژگان درد و رنج جایی دارند و نه از اشک و تاثر خبری  هست.

به رغم آن که شعر جدایی فرید سال ۱۹۷۹ در مجموعه‌ای از شعرهای او با عنوان "شعرهای عاشقانه" منتشر شده، ولی حتی از واژه عشق هم در این شعر خبری نیست. عدد نمادین هفت که معمولا به خوشبختی و کمال اشاره دارد یا هفت روز افسانه خلقت را تداعی می‌کند نیز، در شعر فرید تنها اوج موقت تحمل‌ناپذیری است.

شعر جدایی که تا کنون با فقدان تسلی و هم‌حسی، ساده و یک نواخت رو به اوج رفته در بیت آخر منظری شگفت‌انگیز را به نمایش می‌گذارد. در اینجا به ناگهان عنصری پر حس و حال به میان می‌آید که معمولا برای توصیف‌های ادبی نمونه‌وار است: حسرت و دلتنگی برای آنچه که انسان دلباخته‌اش بوده و از دست رفته است. فرید اما با این عنصر رفتاری متفاوت دارد: حسرت و دلتنگی نه برای محبوب، بلکه برای موقعیتی که ناخوشایند بوده، ولی نه به اندازه موقعیت حاضر.

در اولین و دومین بند شعر جملات درازتر می‌شوند، اما در بند سوم کوتاه‌تر؛ گویی که "من" در رنج فزاینده‌اش ساکت و لال می‌‌شود. در اینجا از "کارسوگمندانه‌" تسکین‌بخشی که در اندیشه زیگموند فروید راهی به رهایی از تمرکز بر خسران‌ها و ازدست رفته‌هاست خبری نیست.

شعرهای عاشقانه تنها تک‌گویی‌های نیستند که در آنها یک نفر به تنهایی با خود و در باره خویش سخن می‌گوید. این شعرها، صرفنظر از این که چه کسی آنها را سروده باشد، بخواند و یا هدیه کند خطاب به دیگران هم هست. در شعر فرید اما این که چه کسی از چه کسی و تحت چه شرایطی جدا می‌شود ناروشن است. معشوق می‌تواند مرده باشد یا زنده و "من" را ترک کرده باشد. شاید هم فرد عاشق راسا تصمیم گرفته باشد که از معشوق جدا شود. در هر حال، شعر نشانه‌ای از عشق است که بیش از آن که برخوردی سهل و ساده با جدایی باشد هم‌حسی و سمپاتی برمی‌انگیزد.

شعر جدایی در عین حال سندی از توانایی و خلاقیت ادبی است. به رغم آن که آهنگ و وزن در این شعر چندان تعریفی ندارد ولی نوعی نظم هنرمندانه از تکرار و چشم‌انداز و فزایندگی در آن موج می‌زند که شاعر، اگر خود زیر بار فشار این جدایی باشد، دستکم به توانایی خویش برای گفتن این که چه رنجی می‌برد باور دارد.

از این رهگذر شاعر می‌تواند به هم‌حسی از سوی خوانندگان امیدوار باشد. اگر اینها نیز از جدایی رنج ببرند شعر فرید نوعی تسلی برای آنهاست که در این رنج تنها نیستند. به عبارتی، شعری که کاملا از تسلی و هم‌حسی تهی باشد وجود ندارد.

 *توماس آنتس، استاد ادبیات معاصر آلمان در دانشگاه ماربورگ است

برگرفته از روزنامه فرانکفورتر آلگمانیه ۲۷ آوریل  ۲۰۱۳ 
این متن به انگیزه ۲۲ نوامبر، بیست‌ و پنجمین سالگرد خاموشی اریش فرید ترجمه شد.