من هم یک تروریست بودم!
سال ۱۹۳۳، ده سالش بود که با خانوادهاش در فرار از تهدیدات و خطر رژیم
هیتلری به فلسطین گریخت. تا سال ۱۹۴۵ و شکست کامل رژیم هیتلری پیش آید از عمه و
خاله و عمو و سایر بستگان درجه دو و سهاش همه در آتش هالوکاست سوختند.
در
جوانی به گروه زیرزمینی یرون پیوست، در مقابله با قیمومت فلسطین توسط بریتانیا و
برای ایجاد کشور اسرائیل. گرچه خودش در سن و سالی نبود که ترور کند، ولی از هیچ
کاری برای تبلیغ این گروه فروگذار نمیکرد. مدرسه را هم یک خط در میان تا کلاس
هفتم پیش برد و هیچگاه هم دیپلم نگرفت. با این همه ناشر نشریهای شد به نام «در
مبارزه» برای ایجاد کشور عبری، نه یهودی. تصورش هم این بود که اسرائیلیها و
فلسطینیها میتوانند در یک کشور با هم زندگی کنند. سال ۱۹۴۸ که جنگ استقلال
اسرائیل با اعراب شد او هم اسلحه به دست گرفت و علیه فلسطینیها میجنگید. تا چند
روز پیش البته همه تلاشش این بود که چنین جنگی درنگیرد، بروشوری هم با دوستانش پخش
کرده بود برای ایجاد «منطقه مشترک سامی» که یهودیها و فلسطینیها درش با برادری
زندگی کنند. ایدهاش اما نگرفت و جنگ که شروع شد او را هم در کشید.
در درگیری با فلسطینیها که به قول خودش گهگاه با عملیات تروریستی هم
همراه بود سخت زخمی شد. بیمارستان محلی برای تامل بود و رسیدن به این واقعیت که
ملتی به نام فلسطین وجود دارد که دههها موجودیتش انکار شده. و دیگر این که، این
ملت هم مثل ملت اسرائیل به کشوری مستقل نیازمند است.
یک سال پس از جنگ دوباره کار مطبوعاتی آغاز کرد، نشریهای درآورد به نام
«این جهان» که چهل سال انتشارش ادامه داشت و با تلفیقی از مسائل جنسی و سیاسی و
اجتماعی به بلندگوی نسل جدید و غیرارتدکس یهودی اسرائیل بدل شد؛ با زبانی انتقادی
به سیاستهای رسمی به ویژه در رابطه با فلسطینیان، در برابر نرمش بنگوریون در
قبال درآمیختن مذهب و سیاست، در قبال بدرفتاری با یهودیان آمده از شرق و ...
در همین ایام ۱۰ سالی هم نماینده مجلس شد. بن گوریون بنیانگذار و نخستوزیر
اسرائیل زمانی که او را در کنست دید چشمانش داشت از حدقه درمیآمد. در این ۱۰ سال
نزدیک به هزار بار سخنرانی کرد به سود صلح با فلسطینیها و پایان اشغالگری. در
میانه همین ده سال بود که از طرف مخالفانش با چاقو هدف حمله قرار گرفت و به سختی
زخمی شد.
یک سالی پس از فروگذاردن نمایندگی مجلس، یعنی در سال ۱۹۸۲، زمانی که
ارتش اسرائیل بیروت و نیروهای عرفات را محاصره کرده بود، او به بهانه دیدار
با ارتشیها به بیروت رفت و مخفیانه از صفوف ارتش گذشت و به عنوان اولین اسرائیلی
با عرفات دیدار کرد. بسیاری جز لفظ خائن برای او به کار نبردند. شیمون پرز هم که
به رغم اختلاف سیاسی، با او دوست بود زمانی که خبر را شنید کف به دهان آورد و او
را خائن خواند.چند سال بعد اما خودش به عنوان معاون نخستوزیر (اسحاق رابین) به
اروپا رفت تا با نمایندگان ساف دیدار کند. بعدها پرز در بارهاش گفت: «این که ما
حالا میتوانیم اصولاً با فلسطینیها صحبت کنیم تا حدود زیادی مدیون او هستیم. او
سالهای سال همچون خاری بود که به ما نیش میزد و بارها من از دست او خشمگین شدم،
ولی او ابتکارات و شجاعتهایی به خرج داد که راهگشا بودند».
منتقدانش نزدیکی بعدی او با عرفات را محکوم میکنند که چرا با یک
«تروریست سابق» این قدر نزدیک شده است. پاسخش این است که خود من هم تروریست بودم و
عضو یک گروه تروریستی که علیه اعراب گهگاه اقداماتی جنایتآمیز انجام میدادیم.
عرفات هم. ولی او تنها کسی بود که در عین حال اسرائیل میتوانست با او به صلح کامل
برسد و تواناییاش را هم داشت که مردمش را به قبول این صلح متقاعد کند.
طرفه این که سال ۲۰۰۰ عرفات باور نداشت که ایهود باراک و بیل کلینتون
واقعا طرحی واقعی برای صلح دارند و لذا نمیخواست به کمپدیوید برود. او دوستیاش
را با عرفات به کار انداخت و راضیآش کرد که برود و از کلینتون هم قول و قرارهایی
در باره روند منصفانه مذاکرات گرفت. اما روندی که پیش رفت عرفات را راضی نکرد و او
هم سرخورده از این که باراک و کلینتون به قول و قرارهایشان عمل نکردهاند.
در این چند سال گذشته احمدینژاد و نتانیاهو را لازم و ملزوم یکدیگر دانسته
است و گاه بیگاه با قلمی گزنده و شیوا نشان داده است که چگونه احزاب راست
اسرائیل با چسبیدن به حرفها و شعارهای تحریکآمیز و خصمانه و غیرمسئولانهای که
از تهران به گوش میرسد به سوداگری سیاسی در گستره داخلی و بینالمللی مشغولند، با
این همه، ذرهای از مخالفت با تهدید نظامی ایران دست نکشیده و پیوسته بر راه
حل سیاسی برای مناقشه اتمی ایران پا فشرده است.
گرچه با گرایش به راست کل جامعه اسرائیل، نفوذ گسترده احزاب نزدیک به
شهرکنشینیهای یهودی در صحنه سیاسی اسرائیل و برخی اشتباهات فاحش و غیرفاحش خود
فلسطینیها روند صلح با فلسطینیها به سکته دچار شده و جنبش صلحی که زمانی از جمله
با تلاش او در اوج بود حالا زیر فشارهای دولت راستگرای موجود روزگار سختی را میگذراند،
ولی امیدش را به صلح با فلسطینیها از دست نداده است.
مدتها پیش گفته بود که او بالاخره صلح را خواهد دید. حالا هم که در
نودسالگی است و همچنان چابک و پرتحرک، میگوید: «بستگی به این دارد که من چقدر
دیگر دوام بیاورم، هر چند که دیگر انتظار بالایی از عمرم ندارم، ولی راستش در
زندگی هزاران نکته نادیده دیدهام و سخت جان شدهام و همچنان امیدوار. سال ۱۹۳۳
زمانی که از آلمان گریختم فکر نمیکردم که چند سال بعد بستگانم در کورههای آدمسوزی
هلاک شوند و دو سه سال بعد هم برلین سقوط کند. یک هفته قبل از فروپاشی دیوار برلین
هم کسی انتظارش را نداشت. حالا هم به رغم شرایط سختی که در منطقه است نباید امید
را از دست داد.»
او هنوز هم حافظهای قوی و قلمی گیرا دارد، ولو که بعضا با برخی تحلیلهایش
نتوان هم سو شد. آثار قلمیاش از شمار برون است. شمار جوایز بینالمللی که به پاس
تلاشهایش برای صلح گرفته نیز اندک نیست. جستارنویسی است که میتوان او را به لحاظ
مسائل تاریخی و فرهنگی مختلفی که در متنهایش در هم میتند با محمد قائد در ایران
مقایسهاش کرد، ولو که با مایههایی بیشتر از سیاست و معطوف به تحقق امیدی که ۷۰
سال برای آن تلاش میکند: صلح اسرائیل با فلسطینیها و سایر همسایگانش.
یوری آونری ۱۰ سپتامبر ۹۰ ساله شد.
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه