5.11.08

اوباما و بیداری و توقعات

من هم می‌خواستم دیشب را بیدار بمانم، به ویژه که حرف‌های کروبی در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم و آن شبی که خوابید و صبح همه‌چیز عوض شده بود در گوشم زنگ می‌زد. ولی بعد فکر کردم که به رغم ماجرای پیروزی ناپلئونی بوش بر الگور در سال ۲۰۰۰, باز هم بسیار بعید است که شب‌ آخر، نمونه‌ی شکست کروبی در آمریکا هم تکرار شود و رای‌های دیگری از صندوق‌ها بیرون بیاید. این بود که رفتم و گرفتم راحت خوابیدم و صبح هم با خیال راحت بلند شدم تا صحنه‌های شور و شادمانی مردم در شیکاگو و نیویورک را تماشا کنم.

نمی‌دانم که چرا در این دو سه روز آخر دائماً به یاد فیلم «باشو غریبه‌ی کوچک» بهرام بیضایی افتاده‌ام. شاید اوباما هم برای آمریکا و جهان باشویی است که باید واقعیت حضور او را بیشتر و بیشتر درک کنند

صرف‌ نظر از این که ترازنامه دولت اوباما در سال ۲۰۱۳ چه باشد، پیروزی او به هر صورت شکست سختی است برای آن درک شدیداً ایدئولوژیکی که در ۸ سال گذشته در کاخ سفید خانه کرده بود، همان درکی که «ما و آنها» می‌کرد، به جهان می‌گفت که اگر ارزیابی‌ها و سیاست‌های ما را قبول نکنید در کنار تروریست‌ها قرار می‌گیرید، پای «خیر و شر» را دوباره به عرصه‌ی سیاست در جهان غرب باز کرد، بیش از ۱۰۰ هزار کشته و ۴ میلیون آواره روی دست مردم خاورمیانه و ۵۰۰۰ کشته روی دست خود مردم آمریکا گذاشت، دیکتاتور کره‌ی شمالی را به رفتن به سوی بمب اتمی تشویق کرد و در ایران به سهم خود زمینه‌ساز حضور بیشتر حزب پادگانی در عرصه‌ی قدرت شد.

اسارتگاه (‌شهرهرت) گوانتانامو به نمادی از بینش دولت بوش در زمینه‌ی حقوق مدنی بدل شد و بی‌اعننایی به تخریب محیط زیست و تغییر و تحولات جوی خطرناک و ارتباط آن با انرژی‌ها فسیلی به شاخص دیگر آن. از رهگذر میدانداری این بینش،‌ بیش از هر زمان دیگری مناسبات و حقوق بین‌المللی نقض و خدشه‌دار شد و ... و طرفه‌ این که در مقطعی بودند عده‌ای از ایرانیان سیاسی و عامی که منتظر نشسته بودند که با طناب پوسیده‌ی این بینش «تحولات مثبتی» در ایران و «خاورمیانه‌ی بزرگ» رقم خورد.

با این همه نمی‌توان این افتخار دولت بوش را منکر شد که بیش از هر دولت دیگری زمینه‌ را برای راه‌یابی سیاه‌پوستان و آمریکای‌لاتینی‌ تبارها و آسیایی‌تبارها به درون دولت هموار کرد. این جنبه‌ی مثبت سیاست دولت بوش در تاریخ ثبت خواهد شد.

سخنرانی اوباما پس از پیروزی‌اش سخنرانی‌ نسبتاً واقع‌بینانه‌ای بود. او با اشاره به میراثی که دولت بوش در عرصه‌ی ملی و بین‌المللی به جا گذاشته به درستی گفت که غلبه براین میراث و سایر مشکلات چیزی نیست که تمام و کمال در ۴ سال آینده امکان‌پذیر باشد و لذا باید توقعات را معقول و متعادل کرد.

با توجه به مشکلات یادشده و با توجه به محدودیت‌های ساختاری در عرصه‌ی سیاسی آمریکا، منافع و علائق‌ تاریخاً جاافتاده در این عرصه و نیز وضعیتی که آمریکا به لحاظ اقتصادی اینک درگیر آن است، به عنوان ناظر بیرونی نیز نباید از اوباما و دولت او انتظار چرخش‌های ۱۸۰ درجه‌ای یا حتی ۹۰ درجه‌ای را در سیاست‌های ملی و بین‌المللی ایالات متحده داشت. اگر احمدی‌نژاد را بوش تصور کنیم، اوباما خاتمی آمریکا است، چیزی در همین حدود.

به ویژه دو کشور با به قدرت رسیدن اوباما وضعیت راحتی نخواهند داشت: روسیه و ایران. روسیه با مک‌کین که می‌خواست در تداوم سیاست بوش سیاست بین‌المللی آمریکا را بیش از پیش بر مبنای منافع و مصالح ژئو پلتیک استوار کند، راحت‌تر بود و بهتر می‌توانست سیاست مقابله‌جویانه‌ی خود را با استناد به این رویکرد دولت آمریکا توجیه کند. وجهه‌ی تازه‌ی آمریکا با انتخاب اوباما و سیاست نرم‌تر وی در قبال روسیه، کرملین را شاید وادارد یا تشویق کند که احساس تحقیرشدگی و محاصره از سوی غرب را میدان ندهد، دوباره تعامل بیشتری با غرب داشته باشد و همکاری را بر تقابل ترجیح دهد. با توجه به ساختار دولت روسیه، همه‌ی طیف‌های صاحب نفوذ در کرملین چنین رویکردی را به آسانی قورت نخواهند داد.

در مورد ایران هم شاید کار آقای خامنه‌ای و احمدی‌نژاد با سیاست‌های مک‌کین که کم وبیش ادامه‌ی سیاست‌های بوش بود راحت‌تر می‌بود. اما درافتادن با پیشنهادات و رویکردهای دولت به لحاظ ملی و بین‌المللی محبوب اوباما،‌ به ویژه اگر در مقاطع اولیه این رویکردها با مذاکرات بی‌قید و شرط همراه شود،‌ آسان نخواهد بود. سیاست‌های اوباما در قبال ایران احتمالاً شکاف و سردرگمی را در درون محافل حاکم جمهوری تشدید خواهد کرد. اگر در شرایط جدید جمهوری اسلامی رفتاری هوشمندانه و منطبق بر مصالح ملی اختیار نکند،‌ موقعیت بین‌المللی و منطقه‌ای آن را در معرض لرزش‌های بیشتری قرار خواهد داد و تهدیدهای بیشتری متوجه مجموعه‌ای به نام ایران خواهد شد.

در خاورمیانه و در جهان عرب تنفر از دولت بوش بیشتر از آن بود که کسی با پیروزی اوباما مخالفت داشته باشد. به ویژه مخالفت اوباما با جنگ عراق و قول و قرارهای وی برای حل این بحران امیدهایی را در منطقه دامن زده است، هر چند که موضع وی در مورد تقسیم‌ناپذیری اورشلیم کماکان منشا بدبینی‌های معینی است و این ابهام هم کم‌اهمیت نیست که دولت اوباما چه نوع رابطه‌ای با اسرائیل و برقراری صلح در خاورمیانه خواهد داشت.

در افغانستان و پاکستان کار اوباما ساده نخواهد بود: حمله به مقر طالبان و القاعده در درون خاک پاکستان آری یا نه؟ مذاکره با طالبان و شریک‌کردن آن در قدرت در کابل چطور؟ امنیت در افغانستان تا چه حد موضوعی نظامی است و تا چه میزان امری سیاسی؟ تشدید عملیات عمرانی بدون برقراری حدی از امنیت ممکن است؟ کرزای و دولتش خود بخشی از مشکل افغانستان هستند یا بخشی از راه حل؟ ...

در اروپا تغییر در کاخ سفید شاید دو دولت را بیش از همه ناخشنود کرده باشد: دولت برلسکونی و دولت سارکوزی،‌ یعنی همان دو دولتی که در سال‌های اخیر ارتباط و همبستگی تنگاتنگی با دولت بوش داشتند و نگاهشان به مسائل جهان کم و بیش با کاخ سفید همسان و هممان بود. با این همه، اگر در زمینه‌ی مسائل مربوط به حقوق بین‌الملل، دمکراسی و حقوق بشر و محیط زیست، اروپا با اوباما روزگار راحت‌تری را خواهد داشت،‌اما اگر وضعیت اقتصادی ایالات متحده دولت جدید این کشور را آن گونه که پیش‌بینی می‌شود به سوی سیاست‌های حمایتگرانه و حفاظتی بیشتری سوق دهد، اروپایی‌ها و نیز چینی‌ها و آسیایی‌ها و آفریقایی‌ها چندان خشنود نخواهند شد و آن را به زیان خود خواهند دید.

به هر صورت صرف‌نظر از حد چرخش در سیاست‌های آمریکا، منکر آن نمی‌توان شد که جهان وارد دوران تازه‌ای شده است، هم به اعتبار انتخاب اوباما و هم به لحاظ مشکلاتی که این جهان با آنها درگیر است.