3.5.08

آلمان، اتریش و ایران؛ رویدادهای درنگ‌انگیز

گرداندن مهمانی از ایران مناسبتی شد که دوباره به مرکز هامبورگ بروم و مقر تاریخی شهرداری شهر را نشانش بدهم. این بار اما این مکان با قبل برایم تفاوت داشت: ظرف روزهای آینده دولت جدید ایالت‌- شهر هامبورگ (هامبورگ از جمله ‌ایالات آلمان است که تنها از خود شهر هامبورگ تشکیل شده و هیچ شهر تابعه‌ای ندارد) در این مقر کار خود را شروع خواهد کرد. اما نکته‌ای که این دولت را نسبت به دولت‌های قبلی در همه‌ی ایالات آلمان در تاریخ پس از جنگ این کشور متمایز کرده، ترکیب غیرمتعارف آن است: دولت جدید ایالت هامبورگ مرکب از دمکرات‌ مسیحی‌ها و سبزهاست.

از دشمنی تا ائتلاف

سبزها ۳۰ سال پیش پروژه‌اشان به حاشیه‌راندن درکی محافظه‌کارانه از سیاست، فرهنگ و مناسبات اجتماعی بود که قبل از همه در پراتیک و برنامه‌ی دمکرات مسیحی‌ها تجلی یافته بود. در واقع آنها به عنوان تداوم‌بخشان جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ به میدان آمدند تا با شعارها و طرح‌های خود روابط سنتی و تبیعض‌آلود میان دو جنس را برهم زنند، نگاه به اقلیت‌هایی مانند دگرباشان و مهاجران را متحول کنند، فرهنگ و درک مبتنی بر خلوص نژاد و فرهنگ آلمانی را زیر سوال برند، بی‌تفاوتی در قبال رفتار ناموزون و تخریبی انسان نسبت به طبیعت را به عنوان امری منفی در خودآگاه جامعه بنشانند، استفاده از انرژی اتمی را محدود و منتفی کنند، مسابقه‌ تسلیحاتی را محدود سازند و ...

در این راستا طبیعی بود که سبزها دمکرات مسیحی‌ها را که در نگاهشان مروج و پاسدار «ارزش‌های» منفی یادشده بودند تا حد دشمن منفور بدارند. از همین رو، آنها اگر به سوسیال‌دمکرات‌ها به چشم مخالف و رقیب می‌نگریستند، در سیمای دمکرات مسیحی‌ها بیشتر نیرویی را می‌دیدند که حتی سازش موردی هم با آن ناممکن است. به همین خاطر ظرف ۳۰ سال گذشته سبزها تحقق پروژه خود را صرفاً در تشکیل ائتلاف با سوسیال دمکرات‌ها دنبال می‌کردند و به مخیله‌اشان هم نمی‌رسید که روزی با دمکرات مسیحی‌ها که برای پیکار با فرهنگ و ارزش‌های مورد قبول آنها به میدان آمده بودند وارد ائتلاف شوند.

تغییراتی که این‌ها کرده‌اند

سال ۲۰۰۸ اما صحنه‌ی سیاسی آلمان و نه تنها آلمان که جهان، دگرگون شده است: سبزها پس از سال‌ها انتظار و ایفای نقش اپوزیسیون در مجلس فدرال، سرانجام سال ۱۹۹۸ در کنار سوسیال دمکرات‌ها، دولت مرکزی آلمان را در دست گرفتند و تصمیماتی اتخاذ کردند که در مقام یک حزب اپوزیسیونی به مخیله‌اشان هم نمی‌رسید. به عبارت دیگر،‌‌ اگرچه در ۶ سال حکومت سوسیال دمکرات‌ها- سبزها در فاصله‌ی ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵ آلمان گام‌های مثبتی در راستای صرفنظر‌کردن از انرژی اتمی، تصویب قانون‌های پیشرفته‌تر در زمینه‌ حق تابعیت، رفع تبعیض جنسی و ... به پیش برداشت.، اما در برخی از عرصه‌های دیگر تصمیماتی اتخاذ شد که با مبانی و شعارهای اولیه سبزها و نیز سوسیال‌دمکرات به سختی قابل انطباق بود: موافقت با ورود آلمان به جنگی در خارج از مرزهای این کشور که در ۵ دهه پس از جنگ جهانی دوم بی‌سابقه بود( جنگ ناتو علیه صربستان بر سر کوسوو)، رای مثبت به حذف خدمات اجتماعی و به سود لیبرالیزه‌کردن بازار کار ( طرح معروف به هارتس ۴) و ....

به عبارتی، شرکت در قدرت و اجبار ناشی از الزامات آن، از سبزها «معصومیت زدایی»‌ کرد و مزه‌ی حضور در قدرت هم به عنوان عاملی وسوسه‌انگیز، آمادگی‌‌ آنها برای برخوردی منعطف‌تر با مبانی عقیدتی‌اشان را افزایش داد. ضمن این که آنها اینک این استدلال را هم مطرح می‌کنند، که در ائتلاف‌ها بیش از آن که مسئله با کی اهمیت داشته باشد، مسئله چگونه و با چه امتیازهایی، مطرح است. به عبارت دیگر، اینک از نظر سبزها، اگر دمکرات مسیحی‌ها هم قسماً در یک دولت ائتلافی به تحقق کامل یا نسبی شماری ( و نه لزوماً همه‌ی) از شعارهای انتخاباتی سبزها میدان بدهند دلیلی ندارد که ائتلاف با آنها ناممکن باشد.

تغییراتی که آنها کرده‌اند

اما واقعیت این است که صرفاً این سبزها نیستند که تغییر کرده‌اند. تحولاتی که سبزها در سه دهه‌ی گذشته از سلسله‌جنبان‌های و مدافعان آن بودند بر حزب دمکرات مسیحی هم تاثیر گذاشته است: تا سی سال پیش دمکرات مسیحی‌ها به همجنس‌گرایی به دیده‌ی نفرت می‌نگریستند و تا ده سال پیش به سختی می‌شد تصور کرد که یک عضو برجسته این حزب علناً اعلام کند که همجنسگراست. حالا اما،‌ آقای اوله فون بویست، نخست‌وزیر ایالت هامبورگ که سبزها قرار است در دولت او حضور داشته باشند خود یک همجنسگراست که ابایی هم از برملا‌شدن این گرایشش ندارد. (عکس: فون بویست و خانم کریستا گوچ، رهبر سبزها در هامبورگ)‌.

این که ازدواج و طلاق هم در میان دمکرات مسیحی به پدیده‌ای عادی بدل شده و آن درک سنتی از خانواده‌ی پایدار و تقسیم متعارف نقش‌ها در آن نیز دیگر جای چندانی در این حزب هم ندارد از دیگر تحولات این سال‌هاست.

به لحاظ اجتماعی نیز دمکرات مسیحی‌ها پس از یک دوره دفاع سرسختانه از لیبرالیسم بی‌در و پیکر در عرصه اقتصادی و با بیم از نتایجی که این سیاست‌ها بر کاهش پایگاه اجتماعی‌اشان بر جا گذاشته، اینک قسماً واقع‌گرایی پیشه کرده‌اند، به گونه‌ای که جناح‌هایی در آن، در حال حاضر نگاهی به خدمات و رفاه اجتماعی دارند که قسماً با درک و دیدگاه‌های فعلی سوسیال دمکرات‌ها بی‌شباهت نیست. طرفه این که راینر گایسلر، دبیرکل سابق دمکرات مسیحی‌ها و از چهره‌های برجسته‌ی این حزب اخیراً به سازمان آتاک ( سازمان منتقد جهانی‌شدن) پیوسته است. همین گرایش به چپ در بخش‌هایی از حزب دمکرات مسیحی از جمله عواملی است که باعث شده حزب سوسیال دمکرات برای متمایزنگهداشتن چهره‌ی خود، دستکم در عرصه‌ی شعارها مقداری به چپ بگرود.

در ا ین زمینه که دمکرات‌ مسیحی‌ها هم در نگاهشان به سبزها ۱۸۰ درجه چرخیده‌اند نیز، می‌توان نکات و شواهد متفاوتی ذکر کرد. آنها سی سال پیش در چهره‌ی سبزها مشتی جوان هرج و مرج طلب می‌دیدند که برای متزلزل‌کردن ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ی آلمان به میدان آمده‌اند و نباید گذاشت که «نیات شیطانی‌اشان» راه و رخنه‌ای به ساحت سیاسی کشور پیدا کند. در کنار همه‌ی چرخش‌های یادشده، این نکته را هم نباید ناگفته گذاشت، که هامبورگ در مجموع یکی از بازترین،‌غیرمحافطه‌کارترین و سوسیال‌ترین ایالات آلمان است و بالتبع، چگالی راستگرایی و محافظه‌کاری در شاخه‌ دمکرات مسیحی آن هم از متوسط کل این حزب در سطح آلمان پایین‌تر است.

تغییراتی که صحنه‌ سیاسی آلمان کرده است

در توضیح چرخش سبزها به سوی ائتلاف با دمکرات‌ مسیحی‌ها این نکته را هم باید در نظر داشت که صحنه‌ سیاسی آلمان با برآمد حزب نسبتاً جدید چپ متحول شده و آن ساختار ۴ حزبی متعارف در سطح فدرال اینک ۵ حزبی شده و لزوماً ترکیبات جدیدی از ائتلاف‌ها در چشم‌انداز قرار گرفته است. در واقع، اینک سبزها به تجربه می‌دانند که متکی‌کردن محور مبارزات انتخاباتی در سطح ایالات‌ها و نیز در مقیاس فدرال، بر ایجاد ائتلاف با سوسیال‌دمکرات‌ها لزوماً نتیجه مثبت به بار نمی‌آورد و دست آنها را قسماً‌ در مانور پس از انتخابات‌ها و وارد‌دشدن به ائتلافی‌هایی متفاوت می‌بندد. از سوی دیگر،‌ برآمد حزب چپ و برهم خوردن معادلات و ترکیب حزبی در ایالات و در سطح فدرال،‌ سبزها را به این درک و دریافت رهنمون شده که سوسیال‌دمکرات‌ها در تشکیل ائتلاف، دیگر تنها به رای و نیروی آنها متکی نیستند و به رغم برخی موانع فعلی، آنجا که ایجاب کند، می‌توانند با حزب چپ وارد ائتلاف شوند و سر سبزها را بی‌کلاه بگذارند. نمونه‌ی ایالت برلین که سوسیال‌ دمکرات‌ها به رغم قدرت برابر سبزها و حزب چپ دومی را برای تشکیل دولت ائتلافی برگزیدند شاید موید این درک و بیم سبزها باشد.

خوشبینی نه، درس‌آموزی شاید

البته سبزها اعلام کرده‌اند که ائتلاف هامبورگ یک مدل سرمشق نیست و به ویژه در سطح فدرال نباید به این گزینه اندیشید. این که این درک و اعلام هم تا چندی دیگر متفاوت شود و سبزها حتی در ائتلاف در سطح فدرال هم با دمکرات مسیحی‌ها مشکلی نداشته باشند، از جمله منوط خواهد بود به حد موفقیت تجربه هامبورگ. هستند جناح‌هایی که در حزب سبز که دل خوشی از ائتلاف هامبورگ ندارند: آنها هم به لحاظ مبانی فکری و عقیدتی‌اشان با این ائتلاف مشکل دارند و هم معتقدند که در برنامه‌ی ائتلاف امتیاز چندانی به سود شعارهای انتخاباتی سبزها وجود ندارد و عملاً این ائتلاف با عقب‌نشینی سبزها از مضمون واقعی شعارهایشان تحقق یافته، حرفی که قسماً نادرست هم نیست، ولی در درون دمکرات مسیحی‌ها هم قسماً همین اعتراض‌ها و انتقادها وجود دارد.

شخصاً از چرخش‌های بزرگ سبزها چندان هیجان‌زده نیستم و با کمی بدبینی آن را تعقیب می‌کنم. ولی برای خود من هم تجربه‌ی هامبورگ، چه به لحاظ روندهای آتی و سرنوشت آن، چه به لحاظ تاثیرش بر کل صحنه‌ سیاسی آلمان و چه از جنبه‌ی درس‌آموزی احتمالی‌اش برای ما ایرانیان بی‌اهمیت و قابل چشم‌پوشی نیست.

تعلل‌های واشنگتن

در فکر و ذکر نوشتن مطلب بالا بودم که خبر آمد دولت آمریکا اولین تماس‌های خود را با مائوئیست‌های نپال برقرار کرده است. مائوئیست‌ها ( این اسم هم دیگر بازتاب‌دهنده‌ی واقعیت دیدگاهی و برنامه‌ای حزب کمونیست نپال (مائوئیست)‌ نیست) که در ده سال گذشته مسلحانه با نیروهای دولتی می‌جنگیدند، ‌از یک سال و نیم پیش با ایزوله‌شدن بیشتر شاه و خلع ید نسبی از او، و نیز در چارچوب یک توافق سیاسی با احزاب دیگر نپال، اسلحه‌ها را غلاف کردند و با شرکت در انتخابات اخیر برای مجلس موسسان، به رغم همه‌ تلاش‌های آمریکا و هند، به نیروی پیروز بدل شدند. آنها قصد دارند در قانون اساسی جدید نظام ۲۵۰ ساله‌ی پادشاهی کشور را ملغی کنند و به جایش نظام جمهوری بنشانند.

جیمی‌ کارتر در همان روزهای انتخابات مجلس موسسان در نپال با صدایی بلند اعلام کرد که سیاست دولت آمریکا در بایکوت مائوئیست‌ها راه به جای نمی‌برد. و خوب، اینک فشار واقعیت‌ها و رای بخش بزرگی از اقشار فرودست، جوانان و زنان نپال به مائوئیست‌ها واشنگتن را به این درک رسانده که اگر قرار است بر فعل و انفعالات سیاسی نپال تاثیر بگذارد، دیالوگ و مذاکره بهتر از بایکوت و تحریم گفتگوست. ظاهراً باید خون‌های بیشتری ریخته شود و رنج‌های دیگری بر آلام فلسطینی‌ها و مردم لبنان و کلمبیا و ... افزوده شود تا واشنگتن به درستی این نصیحت کارتر و شماری دیگر از محافل سیاسی آمریکا هم برسد که عدم گفتگو با حماس و حزب الله و فارک و ... و مقابله صرف همراه با ارائه یک چهره‌ی یک‌سره شیطانی از آنها راه به جایی نمی‌برد و فقط حل مسائل و بحران‌ها را به تاخیر می‌اندازد.

جنایت اتریش و سوال‌هایی که در ذهن رژه می‌روند

راجع به جنایت اتریش و ماجرای مردی که ۲۴ سال دخترش را در زیرزمین نگه داشته و ۶ بچه از او دارد سوال‌های زیادی به ذهن آدم می‌رسد: این که چقدر مدنیت بر مبانی قرص و استواری ایستاده؟ این که آیا زن این مرد به راستی از همه‌ آنچه که در زیرزمین خانه‌اش و با دختر و «نوه‌هایش» می‌گذشته بی‌خبر بوده؟ و اگر نبوده چرا مهر سکوت بر لب زده؟ این که این رفتار جنایت‌کارانه چه نسبتی با تربیت خوب سه بچه‌ای دارد که بر خلاف ۳ بچه‌ی دیگر در محیط خانواده علنی بوده‌اند و مرد آنها را به عنوان بچه‌های دختر خود که فراری است جا زده بوده؟ آیا بروز ماجرای ناتاشا کامپوش در سال ۲۰۰۶ و حالا این ماجرا دلیلی بر یک اشکال کلی در جامعه‌ی اتریش است: عملکرد قوی روحیه‌ی بی‌اعتنایی و «به من چه مربوطه؟» که در کتاب‌های نویسنده مشهور این کشور، توماس برنهارد هم موضوع محوری است و خشم بسیاری از اتریش‌ها را علیه‌اش برانگیخته؟ و یا آن گونه که ناتاشا کامپوش در مقام قربانی اتفاقی‌ مشابه می‌گوید، این رویکردها و رفتارها به عدم وارسی منتقدانه فرهنگ رواج‌یافته در اتریش در دوران حاکمیت نازی‌ها برمی‌گردد و عملاً ریشه در وجود و تداوم درک و نگاهی فاشیستی و اقتدارگرایانه به خانواده و زن دارد و از الگوهای تربیتی اقتدارگرایانه نشات می‌گیرد؟ و آیا با وجود گیروگرفت‌ها در روابط زن و مرد در ایران، اذیت و آزار و تجاوز جنسی پدران و برادران و دایی‌ها و عموها و ... نسبت به دخترهای خانواده در ایران واقعاً‌ کم است یا عدم اطلاع‌رسانی در موردچنین مواردی اجازه شناخت واقعی ابعاد قضیه را نمی‌دهد؟ این مصاحبه گوشه‌ای از ماجرا را بازمی‌شکافد، اما چیز زیادی به دست نمی‌دهد.