يک سالگرد، يک کتاب و اطلاعات کهنهای که تازه رو شدها ند
از آن جنبش تنها ترور زاده نشد
هفته پيش، سیامين سالگرد اولين ترور ار آ اف بود که در جريان آن دادستان وقت آلمان، زيگفريد بوباک و محافظ و راننده او از پا درآمدند. بوباک از نظر نسل دوم گروه آر آ اف نماينده سرسخت نظام حاکم بر آلمان بود که به نظر آنها با مشی و رويه خود، در تشديد سختگيری نسبت به زندانيان نسل اول اين گروه نقش عمدهای داشت.
سیامين سالگرد ترور بوباک انگيزهای بود که نشريات آلمان دوباره از شرايط آن روزها و زمينههای برآمد ار آ اف از دل جنبش دانشجويی تصوير و تحليلهای متفاوتی به دست دهند. و طرفه آن که شماری از نشريات ميانه نيز، به رغم محکوم کردن اين ترورها و اثرات مخربی که در تشديد جو پليسی بر جا گذاشت، ابا داشتند از اين که اين ترورها را با جنايات شخصی و مبتنی بر کينه و منافع و مصالح شخصی در يک تراز قرار دهند و از توجه به برخی پسزمينههای آن غافل بمانند.
روزنامه زود دويچه سايتونگ که برترين روزنامه آلمان به لحاظ حرفهای به شمار میرود، در زمينه اقتصادی ليبرال است و در زمينه سياسی و اجتماعی و فرهنگی هم میتوان آن را بيشتر ليبرال خطاب کرد و کمی هم چپ. اين روزنامه به مناسبت يادشده مقاله ای تحليلی داشت که در بخش اول آن بی کم و کاست ترورهای ار آ اف را محکوم کرده بود و به ياد آورده بود که تاثيرات منفی اين ترورها بر فضای اجتماعی و امنيتی کشور چه بودها ند. اما در بخش پايانی مقاله اشاراتی هم داشت که چرا تمايل و ميل به عدالت خود را در سيمای ار آ اف به صورت خودداوری نشان داد و اين گروه خويشتن خويش را محق دانست که آنچه را که عدالت میداند راساً اجرا کند، ولو که به شکل ترور و گرفتن جان نمايندگان حکومت باشد.
اين هم بخش پايانی مقاله زود دويچه:
برای توضيح اين که چرا موج جنبش دانشجويی در سطح بينالمللی، در آلمان شکلی راديکال به خود گرفت و قسماً در سيمای ار آ اف تبلور يافت، بايد از جمله به سابقه ناسيونال سوسياليسم در جريان جنگ جهانی اشاره کرد.
در آلمان هرگز سابقه نداشت که يک نسل، پدران و پدر بزرگان خود را به گونهای گسترده از بابت جنايات يک جنگ بزرگ مسئول بداند و بعد هم شاهد باشد که با پايان جنگ انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و دوباره همه اين پدران بدون عذاب وجدان و بدون به عهده گرفتن مسثوليتی به سر پست و مقامهای خود باز گردند. اين نسل شاهد بود که کمونيستهايی که از اردوگاههای مرگ جان سالم به در برده بودند دوباره يا راهی زندان شدند و يا از کار محروم، در حالی که جنايتکاران و همراهان نازی قدر و مقام يافتند و برکشيده شدند. اين نسل درمدارس خود کتابهای تاريخی را میخواند که در آنها تاريخ آلمان تا پايان جمهوری وايمار(۱۹۳۳) ادامه میيافت و بعد از آن، گويی که آلمان تا پايان جنگ جهانی دوم در تعطيلات بوده است. اين بغض و سرخوردگی از پدران خويش و از عدم آمادگی آنها به قبول مسئوليت، همه و همه در جنبش دانشجويی آلمان سرريز کرد، هر چند که در نگاه اول شعارهای ضدآمريکايی اين جنبش میتوانست گمراهکننده باشد و انسان را از راه بردن به انگيزههای واقعی راديکاليسم آن بازدارد.
نسلهای آتی میتوانند بيش از پيش خود را از زير بار اين گذشته رها ببينند. نه تنها دوره ار آ اف، بلکه سالهای پس از جنگ نيز برای اين نسلها بی اندازه قريب و بيگانه جلوه خواهد کرد. برای اين نسلها سخت خواهد بود دريابند آن رفتار مردم آلمان را که از به اصطلاح " شاهنشاه" ايران که ديکتاتور مستبدی بيش نبود به صرف آن که همسر ثرياست استقبالی گرم به عمل آورند. سخت خواهد بود دريابند که کسانی با استفاده از حق خود در قانون اساسی، در برابر حضور اين مستبد دست به تظاهرات بزنند و بعد آماج خشونت پليس شوند و يکیاشان هم به ضرب گلوله همين پليس که بايد پاسدار امنيت وآزادی تظاهرات باشد از پا درآيد. وقتی که دانشجوی هانوفری ، بنو اونه زورگ، در برلين قربانی مخالفت با ديدار شاه از آلمان شد بسياری از دانشجويان به دامن راديکاليسم رانده شدند... وقتی که دستگاه قضايی آلمان در برابر اولين اقدامات نسبتا کم دامنه رهبران ار آ اف به شديدترين مجازاتها روی آورد و سياست چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان پيشه کرد خود راديکاليسم بيشتر را دامن زد، و روزی که برای همين رهبران که دستشان هنوز به خون کسی آلوده نشده بود سلول انفرادی و شکنجههای روحی تدارک ديد خود بذر راديکاليسم افشاند.
روزی که ار آ اف ترورهای خود را آغاز کرد هنوز سی درصد جامعه نسبت به آنها نگاه مثبتی داشت. ار آ اف از آسمان نيامده بود و راندهشدنش به دامن راديکاليسم افراطی و ترور هم تصادفی صورت نگرفت.
اينها همه البته ترور را توجيه نمیکند. ولی اگر چيز مثبتی در اين ميان قابل اشاره باشد، اين نکته است که همان جنبشی (جنبش دانشجويی)که ترور هم بر خاک آن رشد و نمو يافت، مايه دمکراتيزهشدن جامعه نيز شد. دانشجويان چون نمیخواستند به اجبار و قيودات روال عادی زندگی روزمره گردن بگذارند فاعل شماری از تحولات اجتماعی شدند که وقتش رسيده بود. اين نکته مثبت اما از درد و غم بازماندگان آن ترورها نمیکاهد.
پيامد اطلاعات کهنهای که تازه رو شدهاند
در تکميل نظرات نويسنده زود دويچه سايتونگ میتوان به رويدادی اشاره کرد که به پرونده ترورهای ار آ اف برمیگردد و اين روزها به يکی از محورهای بحث رسانهها و محافل سياسی و حقوقی آلمان بدل شده ، رويدادی که از همان نقص کارکردی نظام حقوقی و امنيتی آلمان حکايت دارد که قسماً به راديکاليسم جنبش دانشجويی منجر شد.
جريان از اين قرار است که آقای ميشاييل بوباک، پسر دادستان مقتول آلمان، هفته گذشته اعلام کرد که اطلاعاتی به دست آورده که آقای کريسيتان کلار که از جمله به خاطر ترور پدرش در زندان به گذراندن حبس ابد مشغول است در اين ترور دخالت مستقيم نداشته و تنها ماشين فرار عاملان ترور را رانندگی میکرده است. به عقيده ميشاييل بوباک ديگر هيچ توجيهای برای ادامه حبس کلار وجود ندارد. او در اين رابطه به ديدار رييس جمهور آلمان رفته است تا از او بخواهد با عفو کريستيان کلار قبل از آن که دوره حداقل زندان او در سال ۲۰۰۹ تمام شود موافقت کند. در باره کريستيان کلار و همراه او خانم مون هاوپت و بحثی که بر سر آزادی و يا محبوس نگه داشتن آنها درگرفته بود قبلا در اينجا نوشته ام.
تا اينجای ماجرا شايد نکته تامل برانگيز و ستودنی پا درميانی پسر بوباک باشد که چون کلار تنها عامل فرار قاتلان پدرش بوده و نه مسئول شليک گلوله، خود وارد تلاش برای رهايی او از زندان شده است. ولی نکته جنجالبرانگيزتر اين است که اطلاعات بوباک در مورد چگونگی وقوع ترور و هويت کسی که شليک گلوله به پدرش را به عهده داشته از ۲۰ سال پيش برای سازمان امنيت آلمان و پليس جنايی اين کشور مشخص بوده، اما به خاطر آن که ممکن بوده منبع اطلاعاتیاشان که از افراد بريده ار آ اف بوده لو برود از ارائه اين اطلاعات به دادگاه و رهنمون شدن قاضیها به محاکمهای منصفانه خودداری کردهاند. به اين ترتيب کريستيان کلار قسما زندان ِ "جرمی" را میکشد که در آن دخالت مستقيم نداشته و علاوه بر او، يک نفر ديگر از اعضای ار آ اف هم که اصولا در آن ترور شرکت نداشته محکوم به حبس ابد شده و بيست سالی را در زندان به سر آورده است.
بد نيست اشاره شود که در ميان اعضای ار آ اف بسياری بر اين قول و قرار اوليه باقی ماندهاند که جمعاً مسئوليت ترروها را به عهده بگيرند و از انداختن جرم به دوش اين يا آن عضو خودداری کنند. از همين رو کريستيان کلار جتی زمانی هم که از رييس جمهور تقاضای عفو کرده حاضر نشده در باره جزييات ترورهايی که در آن شخصا شرکت داشته و يا از آنها اطلاع داشته سخنی بگويد. و حالا هم که بحث آزادی او دوباره جدی شده از سر اطلاعاتی است که يکی از بريدگان از ار آ اف به اطلاع بوباک رسانده است. صرفنظر از قبول يا رد اين رازداری ار آ افی ها، درنوع خود پديده شگفت و قابل تاملی است.
باری، سازمان امنيت آلمان و پليس جنايی اين کشور اينک زير فشارند که چرا با سکوت خود سبب شدهاند افرادی برای جرم ناکرده بی خود و بی مورد زندان بکشند. بحث کماکان داغ است و روزها و هفتههای آتی شايد همين بحث در مباحثات جاری مربوط به صلاحيت و ريسکهای ورود بيش از حد سازمانهای امنيتی آلمان در مبارزه با تروريسم و شيوههای بهتر کنترل فعاليت اين نهادها تاثيرات معينی باقی بگذارد. آزادی کريستيان کلار هم میتواند از ديگر پيامدهای اين بحثها باشد.
کتابی که از زوايای مختلف مسئله را برمیرسد
باز هم در بحث مربوط به ار آ اف بمانيم و به کتابی بپردازيم که موضوع برآمد ار آ اف و پيامدهای فعاليتها و ترورهای آن را از جنبههای مختلف به بررسی میگيرئد. اين کتاب با مقالات ۱۵گانه خود از ۱۵ نفر، تبيينی تاريخی- جامعهشناختی از فعاليتهای ار آ اف به دست میدهد و اين فعاليتها را از سه جنبه ترور با انگيزههای سياسی، واکنش حکومت نسبت به آنها و بازتاب رسانهای ترورها و واکنشها وامیرسد و مقايسهای هم به عمل میآورد بين ترورها و سوء قصدهای چريکی در آلمان با برخی کشورهای ديگر مثل ايتاليا و اين که مثلاً نقش عوامل اقتصادی و اجتماعی در انگيزهبخشی به راديکاليسم در ايتاليا چرا پررنگ تر از آلمان بوده.
اسم کتاب هست:" ترور در آلمان. رسانهها، حکومت و شبهفرهنگها در سالهای دهه هفتاد". ۴۸۲ صفحه دارد و ناشرش هم انتشارات معروف کامپوس هست. برخی از مقالات کتاب موضوع بحثشان اين هست که اگر حکومت در برابر ار آ اف به جای سياست اشد تعقيب و سختگيری و مجازات و قدرت بخشيدن بی حد و حصر به سازمانهای امنيتی واکنش احياناً متفاوت و کمتر سراسيمهای را دنبال میکرد چه تاثيری در تشديد و يا افت احتمالی فعاليتهای مسلحانه میتوانست داشته باشد.
يک از مقالههای کتاب با استناد به پروندههای مراجع پليسی و قضايی به اين نکته میپردازد که چطور اين مراجع از سهم بالای زنان در ار آ اف و گروههای مشابه انگشت به دندان بودهاند. نويسنده نشان میدهد که محافل امنيتی و قضايی آلمان تا به آخر هم تحليلشان اغلب اين بوده که زنان عضو گروههای مسلح توسط پسران گمراه شدهاند و يا از فرط وابستگی به آنها به چنين راهی کشيده شدهاند. به عبارت ديگر، اين محافل نمیتوانستهاند باور کنند که زنان هم در پيوستن به گروههای مسلح و چريکی راساً و مستفلاً دارای انگيزههای سياسی بودهاند و خودمختار و آزاد به اين گروهها پيوستهاند. نويسنده مقاله با بررسی متن احکام زندانی که برای ۶ زن عضو ار آ اف صادر شده به اين نتيجه میرسد که قاضیها ابا داشتهاند که در احکام خود زنان را مستقلاً دارای انگيزههای سياسی معرفی کنند.
در مورد نحوه وکالت و حق وکلای ار آ اف هم، يکی از مقالات به اين نکته اشاره میکند که چگونه دستگاه قضايی آلمان در واکنش سراسيمه به ترورها و فعاليتهای مسلحانه ار آ اف، حقوق تقويت شده وکلا در سال ۱۹۶۶ را دوباره کان لم يکن اعلام کرد و چگونه در راه فعاليت وکلای دارای گرايشهای چپ در دفاع از دستگيرشدگان ار آ اف مانع ايجاد کرده است. شماری از وکلای آلمان در واکنش به محدوديتهايی که در راه فعاليتهايشان ايجاد شده بود سال ۱۹۷۹ انجمن وکلای جمهوريخواه را به وجود آوردند که هنوز هم يکی از نهادهای قوی حقوقی آلمان در دفاع از محاکمات عادلانه است.
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه