26.2.07

از کردستان و کوسوو تا یک کتاب

دو سه هفته اخير ناخواسته و بدون برنامه‌ريزی قبلی درگير خواندن‌ متن‌ها و خبرهايی در باره برخی مسائل قومی و ملی بوده‌ام. اول از همه مقاله "رالف پترز" چشمم را گرفت که ژوئن گذشته در يکی از نشريات ارتش آمريکا به نام "آرمد فورسس ژورنال" انتشار يافت.


پترز افسر ارشد بازنشسته ارتش در زمينه جاسوسی است و در پنتاگون به عنوان يک استراتژيست به حساب می‌آيد. او رمان‌نويس هم هست، ولی شهرتش بيشتر به خاطر چند جلد کتابی است که در زمينه استراتژی‌های نظامی و امنيتی نوشته است.

پترز از مدافعان جنگ آمريکا عليه عراق بود و حال که اين جنگ به نتايج مطلوب نرسيده ارزيابی‌ او اين است که مشکل در ساخت قومی و ملی عراق به عنوان يک "مجموعه مصنوعی" است. به عقيده او آمريکا بی‌خود خودش را مشغول برقراری امنيت و رفع نزاع‌های قومی و مذهبی در عراق کرده است.، بلکه بايد برود به سوی قبول تجزيه اين کشور. کردستان که مستقل شد، از نظر پترز سنگ روی سنگ کردستان‌‌های ايران و ترکيه و سوريه بند نمی‌شود و ما شاهد ايجاد کشور کردستان بزرگ در منطقه خواهيم بود. سنی‌های عراق هم کشور خاص خودشان را تشکيل خواهند داد که شايد با سوريه ادغام بشود و البته سوريه نيز مجبور است بخش‌های ساحلی خود که با لبنان اشتراکات بيشتری دارد را به اين کشور بسپارد. شيعيان عراق هم کشور شيعه دوم را در منطقه به وجودخواهد آورند که مرزهای آن در دو سوی حاشيه خليج فارس امتداد خواهد يافت و طبعا بخش عرب‌نشين ايران را هم شامل خواهد شد.

به عقيده پترز مصيب‌بارترين بلايی که می‌توانسته سر مسلمان‌ها بيايد همانا تحت اختيار حکومت سعودی قرارگرفتن اماکن مقدس آنهاست. برآمد اين کشور به عنوان يکی از ممالک ثروتمند منطقه و تلاش و تقلای آن به اشاعه‌ درکی منجمد و ارتجاعی از اسلام نيز از نظر پترز مصيبی دیگر برای مسلمانان است. به همين خاطر پترز می‌گويد که برای محو قدرت و نفوذ حکومت ارتجاعی سعودی نيز، بايد وحدت ارضی آن را شکست و قطعات آن را بين گروه‌های مذهبی و قومی ساکن آن تقسيم کرد و بخش‌هايی از آن را هم به کشورهای همسايه (يمن و اردن و ...) سپرد. پترز معتقد است که اداره مکه و مدينه نيز بايد به شورايی مرکب از نمايندگان همه فرق اسلام سپرده شود.

در مورد ايران، پترز علاوه بر کردستان و مناطق عرب‌نشين، آذربايجان را نيز مشمول تجزيه و الحاق به "آذربايجان شمالی" می‌داند. بلوچستان هم بايد با بلوچستان پاکستان ملحق شده و کشور بلوچستان آزاد را تشکيل دهد. در عوض هرات به ايران می‌پيوندد و "حوزه تمدنی" ما دوباره قسما احياء می‌شود! خلاصه خواستيد بدانيد که وضعيت خاورميانه مطابق با نسخه پترز به چه صورت در‌خواهد آمد نگاهی بکنيد به اينجا.

از پترز تا اصلان

باری، اين که "خواب‌های" پترز در مورد منطقه ما که در ميان محافل سياسی و نظامی آمريکا هوادارانی هم دارد تا چه حد می‌تواند به واقعيت مشهود بپيوندد موضوع اين سياه‌مشق نيست، بلکه فقط می‌خواهم بر امکان تجزيه عراق باقی بمانم و اين نکته را تاکيد کنم که حرف‌های پترز در مورد اين کشور،‌ با توجه به وضعيت پراغتشاش و هرج‌ومرج‌آميز آن،‌ چندان هم بی‌خريدار نيست. از جمله با استناد به همين ايده‌ها ، اخيرا "آزاد اصلان" از نويسندگان سرشناس نشريه انگليسی‌زبان کردی " کرديش گلوب" که در اربيل ( مرکز کردستان عراق) منتشر می‌شود مقاله‌ای نوشته و جزييات و چشم‌اندازهای ديگری از ضرورت تجزيه عراق و تشکيل کردستان واحد را برشمرده و در انتها هم به اين نتيجه رسيده که آمريکا گزينه‌ای بهتر از تجزيه عراق و استقلال کردستان و مناطق شيعه‌نشين آن ندارد.

می‌دانيم که همراه با انتخابات سال پيش مجلس ملی عراق، در کردستان اين کشور يک رفراندوم غيررسمی برای استقلال هم برگزار شد که رای خوبی را هم به دست آورد. در نوامبر امسال هم به خواست کردها رفراندومی در کرکوک برگزار خواهد شد تا موقعيت حقوقی اين شهر روشن شود. اين رفراندوم، هم به سبب نفت‌خيز بودن کرکوک و هم به سبب مخالفت سنی‌ها و ترکمن‌ها با الحاق آن به کردستان، از همين حالا موجی از تنش و مناقشه ميان گروه‌های قومی برانگيخته است که به گمان برخی مقدمه يک انفجار بزرگ قومی ديگر در عراق است.

باری، اصلان نيز متعقد است که مسئله استقلال کردستان مسئله آيا نيست، بلکه مسئله چگونه است؟ به نظر او سوال اصلی در راستای تحقق اين استقلال همانا يافتن شيوه‌ها و راه‌هايی است که خونريزی را به حداقل برساند. از ديد نويسنده کرد، آمريکا از استقلال کردستان بيشترين سود را خواهد برد، چرا که کردستان بزرگ در منطقه خاورميانه غرب‌گراترين حکومتی خواهد بود که می‌توان در حدفاصل بلغارستان (اروپا شرقی) تا ژاپن ( شرق آسيا) سراغ گرفت.

به نظر اصلان اين به سود غرب است که بخش شيعه‌نشين عراق نيز به علاوه بخش‌هايی از ايران و عربستان سعودی به کشوری مستقل بدل شود. چنين کشوری به نظر نويسنده "کرديش گلوب"، با توجه به نگاه بازتر مراجع شيعه در نجف و کربلا نسبت به غرب و نيز با توجه رقابتی که بين‌ اين‌ها و قم وجود دارد نه به متحد ايران که به قطب رقيب آن بدل خواهد شد و غرب می‌تواند با اتکای به آن، برای درهم شکستن هر چه بيشتر نفوذ و اقتدار حکومت مذهبی تهران و سقوط نهايی آن گام بردارد.


از اصلان تا کووسو

مقالات پترز و اصلان را من همان روزهايی خواندم که از قضا بحث در مورد استقلال کوسوو از صربستان نيز وارد مرحله نهايی خود شده بود و نماينده سازمان ملل طرح خود را برای اين تحقق اين استقلال ارائه کرده بود. ماجرای پروپيچ و خم و دردناک پرونده کوسوو در اين آدرس هست که شايد قبلا هم آن را لينک کرده باشم.

در هفته‌های اخير، به رغم حمايت قاطع ايالات متحده و انگلستان و پشتيبانی ملايم کشورهايی مثل آلمان و ايتاليا و اتريش و فرانسه از استقلال کوسوو، شماری از کشورهای اروپايی مثل اسپانيا، يونان ، سوئد ، اسلواکی ، لهستان و رومانی با مقاومتی که صربستان در برابر تجزيه ۱۵ درصد از خاک خودش (کوسوو) نشان می‌دهد ابراز تقاهم کرده‌ا ند و با روسيه که در راس مخالفان اين تجزيه است عملا در يک جبهه قرار گرفته‌اند. طرفه اين که کشورهايی مانند لهستان و اسلواکی متحد تنگاتنگ واشنگتن در قلب اروپای واحد هستند ولی در اين مورد به اعتبار مصالح و منافع ملی خودشان ساز ديگری می‌زنند. به ديگر سخن، اروپا که در مسئله حمله آمريکا به عراق دو پاره شده بود، می‌رود که اينک بر سر استقلال کوسوو نيز با چنين شکافی روبرو شود، با اين تفاوت که اين بار "اروپای کهنه" بيشتر با آمريکا هم نظراست تا "اروپای جديد".

اين واقعيتی است که تجزيه کوسوو آن دشواری‌های تغيير مرزها در منطقه ما را ندارد و با چالش‌ها و منازعات کمتری توام خواهد بود. ولی خوب اين تجزيه هم مغاير با قوانين بين‌آلمللی است و علل مخالفت شماری از کشورهای اروپايی هم اين است که اين هنجارشکنی می‌تواند بدعتی بشود که در مراحل بعدی گريبان تماميت ارضی خودشان را بگيرد و اقليت‌های آنها را نيز به رويای استقلال سوق دهد. جالب اين که مقاومت صربستان و مخالفت قاطعش با تجزيه کوسوو بخشی از محافل سياسی واشنگتن که سنتا از حمايت صرب‌های مقيم‌ اين کشور برخوردارند را هم جسارت بخشيده و نومحافظه‌کار تندرويی مثل جان بولتون (نماينده آمريکا در سازمان ملل تا دو ماه پيش) که چندان ارزشی برای قوانين بين‌المللی قائل نيست نيز صدايش را به تدريج به نفع صربستان و رعايت حقوق مربوط به تماميت ارضی اين کشور بلند کرده است.

البته اين صدا در واشنگتن تنها نيست و حتما کسانی ديگری هم پشت آن هستند. و اين يعنی اين که، لابی‌گری خوب صرب‌ها به رغم فضای منفی‌يی که در اين سال‌ها در سطح بين‌المللی عليه‌اشان ايجاد شده بود می‌تواند کمی تا قسمتی به بار بنشيند و نظر بولتون به تدريج به نظر اصلی واشنگتن بدل شود، آن وقت کوسوويی‌ها می‌مانند و دشوارترشدن استقلاشان. البته همه اين‌ها منوط است به اين که مقاومت دمکرات‌ها در کنگره که معمولا با کووسويی‌ها هستند معادله را باز به صورت اول درنياورد.

باری،‌ کوسوو از ۸ سال پيش عملا از صربستان جداست. اين هم هست که در قلب اروپا ديگر مرزها اهميت سابقشان را ندارند و صربستان نيز در قبال استقلال کوسوو چشم‌انداز ورود به ناتو و اتحاديه اروپا برايش گشوده خواهد شد. با اين همه استقلال مزبور آنچنان هم که در ابتدا می‌نمود ساده نيست و چه بسا بالکان را درگير جنگ و خونريزی جديدی بکند. خونريزی اين روزها و هفته‌ها در سريلانکا ميان دولت مرکزی و اقليت تاميل پس از آن که مذاکرات سه، چهار سال گذشته چشم‌اندازهای اميدبخشی برای حل مسئله ملی گشوده بود، و يا رسيدن مردم آچه اندونزی به اين درک که استقلال از اندونزی کار آسانی نيست و توافق مثبتی که پس از سی‌سال ميان آنها و دولت جاکارتا به دست آمد هم،‌ که خوب،‌ وقايع تازه‌ و آموزنده‌ای هستند.

همه اين‌ها را که بگذاريم کنار هم، و بگذاريم کنار شرايط به مراتب پيچيده‌تر و بسته‌تر منطقه ما،‌ آن وقت شايد تصور بهتری پيدا بشود که تغيير مرزها در آنجا( حتی در کردستان که اوضاع به هم ريخته عراق شايد آن را تا حدودی موجه جلوه دهد) با چه رنج و دردی توام خواهد بود و چه خون‌ها که ريخته نخواهد شد و شايد اين سوال دوباره به ذهن خطور کند که خوب راه‌حل چيست؟

از کوسوو تا کتاب

همزمان با بحث‌های بالا، باز هم تصادفا، به کتاب نسبتا جديد " مسئله اقليت‌ها در اروپا/ نمونه‌ها، و مدخلی به راه حل‌ها" روبرو شدم. کتابی است نسبتا پربار در باره جنبه‌های مختلف شماری از مسائل و چالش‌های قومی در اروپا، ريشه‌ها و انواع آنها،‌ و نيز،‌ سياست‌هايی که برای حل آنها به کار گرفته شده است. در اين کتاب "ساموئل زالتس‌بورگ"، سياست‌شناس و متخصص مسائل اقليت‌ها، مقالاتی را جمع‌آوری و منتشر کرده که خود وی وشماری از کارشناسان نسبتا صاحب‌نام امور قومی در اروپا، در کنفرانسی در برلين ارائه کرده‌اند. مسئله ملی و قومی در باسک، ايرلند، کرس، تيرول جنوبی، کوسوو و نيز در لهستان و مجارستان و ... از جمله مواردی هستند که مقالات کتاب به تجزيه و تحليل آنها می‌پردازند. اين که قانون حقوق اقليت‌ها که در اتحاديه‌ اروپا به تصويب رسيده تا چه حد به کاهش چنين تنش‌هايی کمک می‌کند نيز از ديگر مطالب کتاب است.

مقالات البته عمدتا از منظری اروپايی به مسئله قومی و ملی نگاه می‌کنند و نگاهی انتقادی به اين امر دارند که در بسياری از موارد خواست‌های اقتصادی و فرهنگی بلافاصله سبقه قومی پيدا می‌کند و به راديکاليسم معينی در اين عرصه می‌انجامد. اين که مثلا در کرس يا در چکسلواکی سابق چگونه مسئله قومی پروبال داده شده و يک گروه راديکال در درون اين مناطق تعريف خود از هويت قومی را به رايت و روايت عمومی بدل کرده نيز از جمله مباحث کتاب است. فرانس والندرو، يکی از نويسندگان کتاب به اين واقعيت نه چندان بديهی و کمتر قابل توجيه توجه می‌دهد که چگونه در باسک که بيشترين خودمختاری (سيستم آموزشی، مالياتی، امنيتی و نهادهای سياسی مستقل) را در مجموعه اسپانيای دمکراتيک داراست يک گروه مسلح (اتا) هنوز هم مشغول جولان و تلاش برای استقلال کامل اين منطقه است.

از قوم تا تهديد جامعه باز

خود زالتس‌بورگ در مقدمه کتاب نگاهی دارد به تناقض ميان تاکيد بر مليت و قوميت از يک سو و حقوق مدنی که فرد و آزادی و حرمت او در کانونش قرار گرفته است از سوی ديگر. او از جمله به اين گفته "رولف دارن‌دورف" ، جامعه‌شناس معروف آلمانی- انگليسی، اشاره می‌کند که "بيماری تمرکز بر تجانس و خلوص قومی" کماکان "بزرگترين تهديد برای يک جامعه باز" به شمار می‌رود. در همين راستا در کتاب اين سوال مطرح می‌شود که برای يک زن کروات اهل بوسنی که اقليت قومی‌اش به حقوق تازه‌ای در مجموعه بوسنی رسيده اين حقوق آيا می‌تواند مانع تبعيض و اعمال خشونت عليه او به عنوان يک زن هم بشود؟

يک بحث جالب در کتاب ، مقاله "ماگدانلا مارسوفسکی" است که نشان می‌دهد اعمال قهر (جنگ ناتو عليه يوگسلاوی) برای تحقق حقوق مردم کووسو و تشديد انتظارات و مطالبات قومی آنها چگونه حرمان نصيب اقليت صرب اين منطقه کرده و چگونه اين اقليت را آماج دربدری و تبعيض و خشونت قرار داده است.

در کتاب به اين امر نيز پرداخته می‌شود که جهانی‌شدن و مهاجرت‌های دائمی و گسترده ناشی از آن نگاه و تفکری را به نضج و رشد واداشته که ديگر مسئله اقليت و اکثريت را در مقياس و ابعاد سنتی و قومی‌اش نمی بيند و بر آن است که هر کس هر جا که به دنيا آمد و يا مدتی اقامت کرد صاحب هويت آنجايی است و از حقوق شهروندان آنجا هم برخوردار. و اگر شهروندان بومی آنجا نيز در نظر بگيرند که خود نيز در معرض چنين مهاجرت‌هايی هستند آن گاه مسئله اقليت‌و اکثريت بيش از پيش شدت و حدت کنونی‌اش را فروخواهد گذاشت.

باری کتاب و مقالاتش بر اين نکته تاکيد دارند که راه‌حل کلی و نسخه از پيش‌آمده‌ای برای حل مسئله اقليت‌ها وجود ندارد، ولی در مجموع راه‌حل‌های مبتنی بر حقوق مدنی و دمکراتيک و با ديدی معطوف به تحولات ناشی از جهانی‌شدن را بيشتر کارساز می‌دانند تا راه‌حل‌های متمرکز بر تحقق مطالبات قومی و ملی و جمعی.

با اين نتيجه‌گيری‌های کتاب می‌توان مخالف بود ولی با نکات نغز ، تاريخ‌ها، روندها و سياست‌های مختلفی که از قاره اروپا ارائه می‌کند، يعنی همان قاره‌ای که قبل از ما درگير مسائل قومی و ملی شده، به خواندنش می ارزد. تورق در کتاب شايد انسان را در برابر حرف‌های پترز و اصلان هم دست به عصاتر و محتاط‌تر کند.