کبوتر صلح، استالین و "دوره بنفش" پیکاسو
نقاشی پيکاسو شامل دورههای مختلفی است، مثل "دوره آبی" که استفاده از رنگ آبی و تا حدودی سبز در کارهای او برجسته است و يا دوره صورتی و بعد هم دوره بنيانگذاری سبک کوبيسم که استفاده از مکعب و ساير اشکال هندسی در ترسيم فيگورها و اشياء در کارهای او عمده میشود. در دوران پس از فعاليت آشکار سياسی به سود حزب کمونيست فرانسه، يعنی از اواسط دهه شصت هم که او به سبکهای کلاسيک رومیآورد. لذا تا حالا کسی نشنيده بود که يک "دوره بنفش" هم در فعاليتهای هنری پيکاسو وجود داشته است
.
اخيرا اما در آلمان کتابی منشر شده با نام "دوره بنفش پيکاسو". "لوئل سوکر"، نويسنده کتاب، متخصص تاريخ هنر است و انتخاب اين نام برای کتابش بيشتر تاکيدی است بر جنبه نمادين و استعاری رنگ بنفش. سويکر در مدخل کتاب نوشته است که رنگ بنفش اشارهای است به "توانايی ظريف و زيرکانه" انسانها در استفاده از موقعيتها، بدون آن که به عوامل به وجودآورنده آن موقعيتها امتياز خاصی بدهند. به نظر سوکر، پيکاسو از چنين توانايیيی به ميزان زيادی برخودار بود. کتاب " دوره بنفش پيکاسو" هم در اصل تلاشی است برای توضيح نحوه استفاده " ماهرانه" پيکاسو از اين توانايی خويش در دوره ميان ۱۹۴۴ که به عضويت حزب کمونيست درآمد تا ۱۹۵۳ که اين همکاری تقريبا پايان گرفت
.
.
پيکاسو زمانی همکاری با حزب کمونيست فرانسه را آغاز کرد که تازه فرانسه از چنگ فاشيسم هيتلری آزاد شده بود و حزب مزبور هم نقشی قابل اعتنا در اين آزادی داشت و به قولی به لحاظ اعتبار و محبوبيت کارش سکه بود. پيکاسو, ٰ هم به اعتبار گرايش و سليقه سياسی خودش که پيشتر با جبهه گيری به نفع جمهوريخواهان در جنگ داخلی اسپانيا و با نقاشی معروف "گرونيکا" آن را بروز داده بود و هم با تاثيرگيری از فضا و حال و هوای ماههای پس از آزادی فرانسه مناسب ديد که به عضويت حزب کمونيست فرانسه درآيد
.
.
سوکر اما در کتاب خودش با شرح جزييات توضيح میدهد که اين عضويت شرايط بسيار مناسبی را در اختيار پيکاسو قرار داد که ستاره رسانهها شود و خودش، کارها و آثارش گاه و بیگاه در زمره مطالب اصلی رسانههای فرانسوی و بينالمللی باشند. به نوشته سوکر ، نه قبل و نه بعد از پيکاسو کمتر هنرمندی توانسته است اين چنين از موقعيتی که قرارگرفتن در ويترين سياسی يک حزب برايش به وجود میآورد به نحوی ماهرانه و زيرکانه در مطرح ساختن رسانهای و عمومی خود استفاده کند. توضيحات و ادله واسناد سوکر تا حدود زيادی قانعکننده هستند و نشان میدهند که آنچه که پيکاسو را پيکاسو کرد نه لزوما آثار معروفی همچون "گرونيکا"، که برآمد او به عنوان يک هنرمند سياسی و مبشر اخلاق معطوف به آزادی و عدالت بود
.
.
ولی هم و غم اصلی سوکر در کتاب " دوره بنفش پيکاسو" يافتن پاسخی برای اين پرسش است که معروفترين نقاش قرن بيستم چگونه توانست به رغم استفاده گسترده از امکانات و تاثيرات رسانهای حزب کمونيست چندان تعهدی به اين حزب نسپارد، قيد و بندی از اين رهگذر بر گردن خويش نيفکند و حتی گاه رابطهای پرابهام تا حد "سرکارگذاشتن" با اين حزب داشته باشد
.
.
برای چنين پاسخی سوکر به شرح دقيق و تحقيقشده موارد متعددی از رابطه پرابهام پيکاسو با حزب کمونيست میپردازد. برا ی مثال او به ماجرای کبوتر صلح اشاره میکند که سال ۱۹۴۹ برای اولين بار پيکاسو آن را برای " کنگره فعالان بينالمللی صلح" نقاشی کرد. سوکر به اين نکته اشاره میکند که استفاده از کبوتر به عنوان نماد يک جاندار و روح معصوم و مقدس ريشه در سنت شمايلپرستی دارد و جادادن آن در متن باورها و گرايشهای چپ چندان بديهی و مانوس نمینمايد. به علاوه خود پيکاسو بارها کبوتر را به عنوان يک جانور وحشی توصيف کرده، گرچه در عین حال نام دختر خویش را نیز "پالوما" (در اسپانیایی به معنای کبوتر) نهاده است. همين ابهامات و تناقضات سبب شد که پس از آن که نقاشی کبوتر بر روی پلاکات کنگره بينالمللی فعالان صلح نقش بست صدها مقاله و توضيح در توجيه اين انتخاب انتشار يابد تا به تدريج مسئله در اذهان جا بيفتد و کبوتر واقعا به نماد صلح بدل شود
.
.
به عقيده سوکر کبوتر پيکاسو بيش از آن که بداهت را در تجسم صلح به نمايش بگذارد ابهام و پرسش آفريد و تنها به کمک مقالات و توضيحات و تفسيرات متعدد در نشريات و رسانههای حزب و همه نيروها و محافل نزديک به آن بود که يک اثر هنری معنای مشخص يافت، معادله "کبوتر مساوی صلح" جا افتاد و بر پرسشها و اما و اگرها نقطه پايان گذاشت. .
سال ۱۹۵۰ دوباره پيکاسو برای کنگره بعدی فعالان صلح کبوتری را به تصوير درآورد که به گفته سوکر به نحوی غريب کمپر و پيکر به نظر میرسد. و دو سال بعد باز هم برای همان کنگره ما کبوتری را میبينيم که اين بار به نحوی آشکار سنگين شده و پيام صلح بر لب به سختی در حال پرکشيدن است. به عقيده سوکر ، پيکاسو در اين تصاوير مختلفی که از کبوتر به دست میدهد به نحوی درک و دريافتهای رايج در حزب را به چالش میگيرد و نوع نگاه انتقادآميز خودش به تضاد میان واقعیت و آرمان در "سوسياليسم واقعا موجود" را به تصوير میکشد
.
.
اوج اين نوع رويکرد و تعامل ابهامآلود و پررمز و راز با حزب کمونيست را پيکاسو در تصويری که از استالين میکشد به نمايش میگذارد. استالين که فوت کرد قرار شد پيکاسو به تقاضای حزب تصويری از او بکشد که وی را در هيبت رهبر همه کمونيستهای جهان نشان دهد. آنچه که پيکاسو کشيد اما نه شباهت چندانی به استالين داشت و نه نشانهای از کاريزما و هيبت و اقتدار در وجناتش هويدا بود. سوکر ( به درستی) اين تصوير را بسيار عادی و عاری از هر گونه تشخص و ويژگی میداند. و همين عادیبودن تصوير استالين در نقاشی "هنرمند بزرگ حزب" طبيعی بود که سخت بر رهبران وقت حزب کمونيست فرانسه گران آيد. از این پس بود که آثار پیکاسو را در شوروی نیز به عنوان "آثاری منحط" انگ زدند!
سوکر با استناد به روايت و گفتههای پيکاسو و نزديکان وی و نيز محافل وابسته به حزب کمونيست میگويد که از سال ۱۹۵۳ ديگر مشخص شده بود که پيکاسو در مناسباتش با حزب ، با شوخطبعی و حسابگری بيش از همه به دنبال تحکيم موقعيت هنری خودش بوده، بی آن که متقابلا امتياز زيادی به حزب بدهد. از همين سال ۱۹۵۳ است که در فرانسه اصطلاحی رايج شده به نام "س دو پيکاسو" (C'est du Picasso) که به کسی اطلاق میشود که رفتار و رويکردی ابهامآميز و غلطانداز دارد.
1 Comments:
merc kheili khoob bud.
Post a Comment
بالای صفحه