اختلاف ه - الف سايه با اورهان پاموك و دو سه نكته ديگر
"همه تلاشهای نظامی و غيرنظامی ما در عراق از آن رو به مانع برخوردهاند که کادرها و نيروهای ما در اين کشور نه با زبان عربی آشنايی کافی دارند و نه فرهنگ مردم عراق را میشناسند. از ۱۰۰۰ نفر پرسنل سفارت ما در عراق تنها ۳۳ نفرشان به زبان بومی آشنا هستند که از اين عده نيز تنها ۶ نفر عربی را به خوبی و روانی صحبت کنند. به ويژه در مواقع درگيریها و چالشها که ما به ارتباطگيری سريع و مطمئن با مردم عراق نيازمنديم همين مشکل زبانی سد راهمان میشود... به گفته يکی از مقامات مسئول ما در عراق، ما در اين کشور تا حد بسيار زيادی به اطلاعات و اخباری متکی هستيم که ديگران برايمان میآورند، بی آن که لزوم قادر به فهم درست اين دادهها باشيم، چرا که سبقه و پسزمينه آنها برايمان نااشنا و بيگانه است."
اين جملات که در توصيههای ۷۲ و ۷۳ گزارش کميسيون فراجناحی کنگره آمريکا( کميسيون بيکر- همليتون) در باره راههای خروج ايالات متحده از بنبست عراق آمده نيازمند شرح و تفسير نيست و نشان میدهد که حمله به عراق تا چه حد بر پايه توهم ، جنون، طمع خام و فقدان شناخت از لايههای پيچيده زندگی و فرهنگ در خاورميانه استوار بوده و چرا شکست و ناکامی واقعیترين فرجام چنين حملهای شده است. شايد کاخ سفيد فکر میکرده که جنگ آمريکايی نيزمانند کوکاکولا و مکدونالد آمريکايی به راحتی مورد پذيرش فرهنگها و ملتهای ديگر قرار میگيرد و از آن با هلهله استقبال میشود، به گونهای که حتی به دانستن زبان و فرهنگ کشور مورد هجوم هم نياز چندانی نيست. اين توهم اما هم هزينه سنگينی هم روی دست آمريکايیها گذاشته، هم گسترهای فراخ برای برآمد نيروهای تندرو و يا تروريست خاورميانه فراهم کرده، و هم واشنگتن را ناچار کرده که برای خروج از بنبست عراق و مهار قدرتگيری جمهوریاسلامی دوباره رژيمهای واپسگرای منطقه را به ياری و همکاری بطلبد. يادمان باشد که در طرح اوليه حمله به عراق ، اين رژيمها قرار بود از رهگذر لرزهای که از سقوط رژيم صدام بر اندامشان میافتد سرنگون شوند و يا خود داوطلبانه به راه دمکراسی بيفتند. حالا کار بر عکس شده، يعنی رژيمهای يادشده سر و مر و گنده سرجاشون نشستند و به عاقبت ماجراجويی آمريکا و نيازی که واشنگتن دوباره به آنها پيدا کرده از سر خشنودی لبخند میزنند.
البته راستش شايد دستکم از يک جهت نبايد ناخرسند بود: دولت اسراييل اين روزها سياست نرمتری در قبال فلسطينیها دنبال میکند که علتهای چندگانهای دارد و مهمترينش شايد تقويت محمود عباس و جناح او در مصاف قدرتشان با حماس باشد. ولی اسراييل در برداشتن اين گام زير فشار آمريکا هم بوده است. به عبارت ديگر، چه برای اجرای آن توصيه گزارش کميسيون بيکر که کليد حل مشکلات خاورميانه و از جمله بحران عراق را گشايش در مسئله فلسطين میداند و چه برای جلب همکاری و همراهی رژيمهای عرب جهت رهايی از بنبست عراق و چه ناشی از برخی از ملاحظات ديگر واشنگتن دولت اولمرت را برای اتخاذ سياست منطعفتر در قبال فلسطينیها زير فشار گذاسته است. اين که اين سياست تا کجا پيش برود و تا چه حد مذاکرات واقعی صلح از دل آن بيرون بيايد سوالی است که نمیتوان به راحتی به آن پاسخ داد. ولی همين که از رهگذر اين سياست جديد تسهيلات و گشايشیهايی ولو اندک در معيشت و زندگی قسما غيرقابل تحمل فلسطينیها به وجود بيايد خود نمیتواند کم ارزش تلقی شود.
۲
در خبرها آمده بود که "اورهان پاموک برنده نوبل ادبيات ۲۰۰۶ ، شخصيت فرهاد کوه کن نظامی گنجوی را دوست داشتنی توصيف کرد. پاموک گفت: رمز موفقيت يک نويسنده فکر خوب او نيست، چون هرگز معلوم نمی شود از کجا نشأت گرفته است؛ بلکه بردباری و سرسختی اوست. پاموک که اوايل دسامبر در استکهلم و در مراسم دريافت جايزه نوبل ادبيات سخن میگفت افزود: برای همين من درميان داستان های کهن، سرسختی و پشتکار فرهاد را بسيار می پسندم، چون برای رسيدن به عشقش به کندن کوه رو آورد، که اين حرکت او را کاملاً درک می کنم.".
سالها پيش هوشنگ ابتهاج زنهار داده بود که در خواندن داستان فرهاد نبايد دچار اشتباه شد و نبايد فکر کرد که کوهکندن کار او بوده. به عقيده سايه اين عشق بوده که انگيزه و توان کوهکنی به فرهاد داده ، ولی فرهاد از اين امر غافل بوده و خودش را تحسين میکرده:
من همان عشقم که در فرهاد بود/ او نمیدانست و خود را میستود
من همی کندم، نه تيشه کوه را/ عشق شيرين میکند اندوه.را
مناظرهای ميان سايه و پاموک بر سر کارنامه فرهاد شايد حاوی نکتهها و مباحثات جالبی باشد!
۳
در بازی يلدا که ميون وبلاگنويسهای ايران راه افتاد هر وبلاگنويسی بايد ۵ تا از خصوصيات پنهان و ناشناخته و يا کمتر شناختهشده خودش را معرفی میکرد و در آخر هم ۵ وبلاگنويس ديگر را دعوت میکرد که آنها هم درمورد خودشان همين کار را بکنند. آقای محمد علی ابطحی که وبلاگ "وبنوشت" را مینويسد يکی از خصوصيات خودش را اين جوری شرح میدهد:
قرص خوردن را خيلی دوست دارم. گاهی سفر که میروم حتماً به داروخانهها سر میزنم و میپرسم قرص خوب چه داری؟
ما که عشق و اشتها به هر چيزی شنيده بوديم الا اشتهای آدم سالم به قرص! کاش آقای ابطحی چند خط بيشتر مینوشت و توضيح می داد که به عنوان يک آدم سالم چرا نياز به قرص پيدا میکند و اصولا چه نوع قرصهايی دوست دارد؟ شايد تجربهاش برای ديگران هم قابل تکرار باشد!
۴
و نکته آخر هم اشاره به مقاله جالب محمد قائد است در باره ماجرای کنفرانس هولوکاست در تهران. قائد تو مقاله گيرايش توضيح میدهد که در اين يهودیستيزی صرفا "اينا" ( احمدینژاد و شرکاء) مسئله نيستند، بلکه مشکل به بخش بزرگی از جامعه ايران و به خصوص قشر باسوادش برمیگرده. مقاله به خواندنش میارزد.
0 Comments:
Post a Comment
بالای صفحه